English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
law of red shift U قانون انتقال سرخ
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
legalism U رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
forced sale U فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
the law is not retroactive U قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
code U قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
indeterminate change of station U انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
electronic funds transfer U انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
declaratory statute U قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure U قانون اصول محاکمات قانون شکلی
transfers U انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfer U انتقال دادن نقل کردن انتقال
transferring U انتقال دادن نقل کردن انتقال
baseband transmission U روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
canon U قانون کلی قانون شرع
penal statute U قانون جزایی قانون مجازات
canons U قانون کلی قانون شرع
say's law U قانون سی . براساس این قانون
upload U انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
transfer processing U امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
xmodem U یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
signal U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signalled U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signaled U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
transfer ladle U کفچه انتقال چمچمه انتقال
transfer rate U نسبت انتقال سرعت انتقال
marginal productivity law U قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
negative acknowledgement U کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
implied trust U امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
the law does not apply to him U او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
trans shipment U انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
IrDA U روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
the long arm of the law U دست قانون [دست قدرتمند قانون]
law of constant heat sumation U قانون هس
legislation U قانون
nisi U قانون
regardless of the law U به قانون
canons U قانون
lex U قانون
code U قانون
statutes U قانون
rule U قانون
statute U قانون
regulation U قانون
kanoon U قانون
laws U قانون
enacment U قانون
edict U قانون
edicts U قانون
hess's law U قانون هس
act U قانون
acted U قانون
law U قانون
canon U قانون
legal U قانون
turn over U انتقال
line shaft U انتقال
conveyed U انتقال
marque U انتقال
intuitions U انتقال
intuition U انتقال
transfers U انتقال
transmission U انتقال
displacement U انتقال
transmissions U انتقال
transferring U انتقال
transter U انتقال
transformation U انتقال
conduction U انتقال
mittimus U انتقال
conveying U انتقال
bail arm U انتقال
negotiation U انتقال
convey U انتقال
negotiations U انتقال
conveys U انتقال
migration U انتقال
metabasis U انتقال
transportation U انتقال
translations U انتقال
transfer U انتقال
abaloenation U انتقال
shifts U انتقال
devolution U انتقال
transference U انتقال
transfer check U انتقال
transition U انتقال
transitions U انتقال
move U انتقال
shift U انتقال
conveyances U انتقال
conveyance U انتقال
translation U انتقال
shift U انتقال
assignment U انتقال
assignments U انتقال
shifted U انتقال
downloading U انتقال
transfer line U خط انتقال
conductance U انتقال
transmission line U خط انتقال
offense U قانون شکنی
penal code U قانون جزا
statue law U قانون یا قوانین
preamble of a statute U مقدمه قانون
press law U قانون مطبوعات
lawyer U قانون دان
ohm's law U قانون اهم
lawyers U قانون دان
procedural law U قانون شکلی
scofflaw U ناقض قانون
jurists U قانون دان
scofflaw U قانون شکن
constitution U قانون اساسی
status of limitations U قانون مرورزمان
substantive law U قانون ماهوی
penal codes U قانون جزا
power law U قانون توانی
stokes' law U قانون استوکس
act U فرمان قانون
acted U فرمان قانون
obedient to the law U مطیع قانون
statutory law U قانون مدون
constitutions U قانون اساسی
jurist U قانون دان
legislators U قانون گذار
statutes U قانون مدون
okuns law U قانون اوکان
peronality of laws U ویژگی قانون
statutes U قانون موضوعه
penal statute U قانون جزا
articles U ماده قانون
paschen's law U قانون پاشن
raoult's law U قانون رائول
regulation U دستور قانون
parallel law U قانون توازی
rambunctious U بی قانون و قاعده
statute U قانون موضوعه
statute U قانون مدون
pascal U قانون پاسکال
article U ماده قانون
legislation U وضع قانون
legislator U قانون گذار
breach U قانون شکنی
statute book U کتاب قانون
breached U قانون شکنی
breaches U قانون شکنی
say's law of markets U قانون بازارهای سی
Acts of Parliament U قانون موضوعه
rule of thumb U قانون عمومی
rule of thumb U قانون کلی
riot act U قانون ضد اغتشاشات
Act of Parliament U قانون موضوعه
religious law U قانون شرع
planck law U قانون پلانک
legislation U قانون گذاری
pascal's law U قانون پاسکال
conservation law U قانون بقا
dead letter U قانون منسوخ
law of demand U قانون تقاضا
declaratory statute U قانون اعلامی
law of contiguity U قانون مجاورت
demorgans law U قانون دمورگان
law of complimentarity U قانون مکملیت
distribution law U قانون توزیع
law of clouser U قانون بستار
law of causation U قانون علیت
law of analogy U قانون تمثیل
law of advantage U قانون امتیاز
law merchant U قانون تجارت
law fallen into desuetude U قانون متروک
economic law U قانون اقتصادی
einstein's law U قانون اینشتاین
dalton's law U قانون دالتون
law of effect U قانون اثر
law of election U قانون انتخابات
constitutional low U قانون اساسی
constitutionally U مطابق قانون
constructionist U کسیکه قانون
law of nations U قانون ملل
contrary to the law U مخالف قانون
corpus juris U روح قانون
corpus juris U اساس قانون
law of induced current U قانون لنتس
coulomb's law U قانون کولن
law of gravitation U قانون گرانش
law of frequency U قانون بسامد
crown law U قانون جزائی
curie's law U قانون کوری
law breaker U قانون شکن
law abidingness U پیروی قانون
joiting law U قانون ژول
five second rule U قانون 5 ثانیه
jachson's law U قانون جکسون
islamic law U قانون شرع
introduce law U انشاء قانون
game law U قانون شکار
gas laws U قانون گاز
gay lussac's law U قانون گیلوساک
insolvent law U قانون اعسار
insolvent law U قانون درماندگی
governing law U قانون حاکم
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com