Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 164 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
praetor
U
قاضی یاافسر مادون کنسول
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
exquatur
U
اجازه اقدام دادن به کنسول منظور اجازهای است که به کنسول داده میشود تا به وفایف خود عمل کند
infrared imagery
U
عکسبرداری مادون قرمز عکاسی با استفاده از اشعه مادون قرمز
infrared ray
U
اشعه مادون قرمز پرتو مادون قرمز پرتو فرو سرخ
arrest of judgment
U
سرباز زدن قاضی از صدورحکم پس از اعلام نظر هیات منصفه به علت مطالبی که درمدارک ارائه شده به نظررسیده و انهارا غلط یا قابل نقض قلمداد کند . به عبارت دیگر خودداری قاضی ازصدور رای است تا رفع اشتباهات موجود
ancon
U
کنسول
consuls
U
کنسول
consul
U
کنسول
consular agent
U
کنسول
anconis
U
کنسول
cantilever bridge
U
پل کنسول
consular agent
U
نایب کنسول
console printer
U
چاپگر کنسول
consular
U
منسوب به کنسول
control console
U
کنسول کنترل
display console
U
کنسول نمایش
vice consul
U
کنسول یار
vice cunsol
U
نایب کنسول
procousul
U
نایب کنسول
console operator
U
اپراتور کنسول
operator console
U
کنسول اپراتور
honorary consul
U
کنسول افتخاری
procousul
U
قائم مقام کنسول
consular agent
U
قائم مقام کنسول
consular district
U
منطقه عمل کنسول
propraetor
U
کنسول فرمانداراستان قدیم روم
subjacent
U
مادون
puisne
U
مادون
inferior
U
مادون
inferiors
U
مادون
below
U
مادون
subordinative
U
مادون
behindhand
U
مادون
subordinated
U
مادون
subordinate
U
مادون
subordinating
U
مادون
subordinates
U
مادون
subs
U
مادون
sub
U
مادون
propretor
U
کنسول فرماندار استان قدیم روم
consular invoice
U
برگه فروش با مهر کنسول گری
bank annuities
U
سهام قرضه دولت بریتانیا که کنسول
subjecting
U
تحت مادون
subjects
U
تحت مادون
subjected
U
تحت مادون
non fatal offences against the person
U
مادون نفس
subject
U
تحت مادون
infrasonics
U
مادون صوت
infera red
U
مادون قرمز
infrasonic
U
مادون صوت
infrared
U
مادون قرمز
subhuman
U
مادون انسان
subnormal
U
مادون عادی
infrahuman
U
مادون انسان
subsonic
U
مادون صوت
subservient
U
مادون سودمند
subaltern
U
افسر جزء مادون
thermal imagery
U
عکاسی مادون قرمز
subalterns
U
افسر جزء مادون
infrasonic wave
U
موج مادون صوت
infrasonic frequency
U
فرکانس مادون صوت
infrared viewer
U
دوربین مادون قرمز
ultraviolet
U
اشعه مادون بنفش
subsonic flow
U
جریان مادون صوت
subnormality
U
مادون عادی بودن
console
U
کنسول
[نوعی ستون نگهدارنده تزئینی یا پیش گردی]
infrared
U
وابسته به اشعه مادون قرمز
subsonic
U
مادون سرعت سیر صوت
infrasonic frequency range
U
ناحیه فرکانس مادون صوت
consulage
U
هزینهای که کنسول گری جهت تایید صورتحساب دریافت می نماید
thermal imagery
U
عکاسی با اشعه حرارتی مادون قرمز
thermal crossover
U
تقابل حرارتی در عکاسی مادون قرمز
consular convention
U
عهد نامهای که جهت مبادله کنسول بین دو کشور منعقد میشود
praetorian
U
وابسته به قدرت قضاوت مادون کنسولی رومی
radiant exposure
U
وسیله عکسبرداری مادون قرمز یا انرژی حرارتی
pretorian
U
قاضی
bencher
U
قاضی
cadi
U
قاضی
recusatio judicis
U
رد قاضی
judge
U
قاضی
judges
U
قاضی
judging
U
قاضی
pretor
U
قاضی
kadi or kadee
U
قاضی
magistracy
U
قاضی
judged
U
قاضی
infrared resolution
U
تجزیه و تحلیل و کاوش هدف با عکاسی مادون قرمز
personal knowledge of the judge
U
علم قاضی
judge advocate
U
قاضی عسکر
provost marshal
U
قاضی نظامی
holy joe
U
قاضی عسکر
the chief justice
U
قاضی القضات
Justice of the Peace
U
قاضی صلحیه
interrogator
U
قاضی تحقیق
judging
U
قاضی دادرس
judges
U
قاضی دادرس
judged
U
قاضی دادرس
judge
U
قاضی دادرس
arbitrators
U
قاضی تحکیم
padre
U
قاضی عسکر
arbitrator
U
قاضی تحکیم
padres
U
قاضی عسکر
arbiters
U
قاضی داور
arbiter
U
قاضی داور
chaplain
U
قاضی عسگر
stylists
U
قاضی سلیقه
stylist
U
قاضی سلیقه
Justices of the Peace
U
قاضی صلحیه
interrogators
U
قاضی تحقیق
before the jvdges
U
در حضور قاضی
Chief Justice
U
قاضی اعظم
judicial interrogator
U
قاضی تحقیق
examinating magistrate
U
قاضی تحقیق
examing magistrate
U
قاضی تحقیق
Chief Justices
U
قاضی القضات
Chief Justices
U
قاضی اعظم
chaplains
U
قاضی عسگر
Chief Justice
U
قاضی القضات
county magestrate
U
قاضی دادگاه استان
coram judice
U
در حضور قاضی اصاع
samson
U
قاضی قدیم اسرائیل
king's counsel
U
قاضی دادگاه پادشاه
magistrates
U
قاضی دادگاه جنحه
to reckon with out one's host
U
تنها به قاضی رفتن
Soc
U
اصل استقلال قاضی
magistrate
U
قاضی دادگاه جنحه
sense switch
U
سوئیچ حساس کنسول کامپیوتری که ممکن است یک برنامه برای پاسخ گیری به ان سیگنال بفرستد
detectors
U
گیرنده حساس برای کشف واندازه گیری اشعه مادون قرمز
detector
U
گیرنده حساس برای کشف واندازه گیری اشعه مادون قرمز
puisne judge
U
قاضی پایین رتبه دادرس جز
to bring somebody before the judge
U
کسی را در حضور قاضی آوردن
to bring the matter before a court
[the judge]
U
دعوایی را در حضور قاضی آوردن
circuits
U
حوزه قضایی یک قاضی دور
circuit
U
حوزه قضایی یک قاضی دور
chaplaincies
U
مقام یا محل کار قاضی عسگر
The judge remained an honest man all his life .
U
قاضی تمام عمرش درستکار ماند
chaplaincy
U
مقام یا محل کار قاضی عسگر
nemo potest esse simul actor et judex
U
هیچ کس نمیتواند در ان واحد قاضی و مدعی باشد
bench warrant
U
حکم دادگاه یا قاضی علیه شخص گناهکار
acetiam
U
برای عملی تا قاضی بتواند رای خود را بدهد
The judge will have the final say on the matter.
U
قاضی حرف آخر را در این موضوع خواهد داشت.
conning
U
نام معرفی کننده کنسول : صفحه کلید و صفحه تصویر
conned
U
نام معرفی کننده کنسول : صفحه کلید و صفحه تصویر
cons
U
نام معرفی کننده کنسول : صفحه کلید و صفحه تصویر
con
U
نام معرفی کننده کنسول : صفحه کلید و صفحه تصویر
control panel
U
صفحه کنترل قسمتی از کنسول کنترل کامپیوتر که حاوی کنترلهای دستی است
upwash
U
حرکت هوا بطرف بالا درجلوی لبه حمله بال مادون صوت که منجر به تولید برامیگردد
game
U
وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
case law
U
رویهای که قاضی CL در موضوع خاصی اعمال میکند و از ان به بعدسابقه میشود
attaint
U
محکومیت قاضی یا عضوهیئت منصفه بعلت دادن رای غلط
acatalectic
U
قاضی یاشخصی که نمیتواند به صحت امری اطمینان حاصل کند
perverse verdict
U
رای هیات منصفه که بدون توجه به راهنمایی قاضی دادگاه
justiciar
U
قاضی عالیرتبهء دادگاههای عالی قرون وسطایی انگلیس دادرس عالیرتبه
procedendo
U
حکم پادشاه در مورد تسریع دادرسی به قاضی یی که صدور رای را به تاخیرانداخته است
consul
U
نمایندهای است که از کشوری به کشوردیگر اعزام میشود تا مصالح و منافع شخصی و تجاری اتباع کشور متبوع خود را درکشور مرسل الیه حفظ کند سر کنسول
consuls
U
نمایندهای است که از کشوری به کشوردیگر اعزام میشود تا مصالح و منافع شخصی و تجاری اتباع کشور متبوع خود را درکشور مرسل الیه حفظ کند سر کنسول
sniper scope
U
دوربین تیراندازی بوسیله تیراندازان ماهر دوربین مادون قرمز دیدبانی در شب
infra red link
U
سیستمی که به دو کامپیوتر یا یک کامپیوتر و یک چاپگر امکان رد و بدل کردن اطلاعات با استفاده از اشعه مادون قرمز میدهد تا داده را حمل کند
barrator
U
قاضی رشوه گیر رئیس یامتصدی کشتی که رشوه بگیرد
contraction ratio
U
نسبت مساحت سطح مقطع بیشنه تونل باد مادون صوت به مساحت سطح مقطعی که کار انجام میدهد
infrared line scan
U
ردیابی خطی با اشعه مادون قرمز ردیابی مستقیم بامادون قرمز
misdirection
U
در CL منظوراشتباه قاضی است در موردتفهیم نکات قضایی موضوع برای اعضاء هیات منصفه پیش از انکه وارد شور شوندو این میتواند باعث تجدیدمحاکمه شود
summing up
U
خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
summings up
U
خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com