English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
significant U قابل توجه حاکی از
significantly U قابل توجه حاکی از
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
strikingly U قابل توجه
striking U قابل توجه
nota bene U قابل توجه
substantial U قابل توجه
remarkable U قابل توجه
noticeable U قابل توجه
noteworthy U قابل توجه
considerable U قابل توجه
notice to airmen U قابل توجه خلبانان
interestingly U بطور قابل توجه
chunks U مقدار قابل توجه
accountable strength استعداد قابل توجه
Please note [that] ... U قابل توجه است که
chunk U مقدار قابل توجه
noticing U قابل توجه دستور اماده باش
notice U قابل توجه دستور اماده باش
notices U قابل توجه دستور اماده باش
noticed U قابل توجه دستور اماده باش
newsworthy U قابل توجه عامه برای درج درروزنامه
cam U حافظهای که با توجه به مقدارش قابل آدرس دهی و دستیابی است ونه محلش
cams U حافظهای که با توجه به مقدارش قابل آدرس دهی و دستیابی است ونه محلش
screamer U اگهی درشت وجالب توجه در روزنامه مطالب جالب توجه
colour U شماره رنگهای مختلف که توسط پیکسل ها در صفحه نمایش قابل نمایش است که با توجه به تعداد بیتهای رنگی در هر پیکسل نمایش داده میشود
colours U شماره رنگهای مختلف که توسط پیکسل ها در صفحه نمایش قابل نمایش است که با توجه به تعداد بیتهای رنگی در هر پیکسل نمایش داده میشود
guild socialism U سوسیالیسم صنفی عقیده کسانی که درعین اعتقاد به سوسیالیسم معتقد به ایجاد سیستم عدم تمرکز در مورد اصناف ودادن ازادی بیشتر به انهابودند و کنترل دولتی صاحبان حرف را جایز نمیشمردند واز این نظر گرایش ایشان به سندیکالیسم قابل توجه است
draw attention U توجه کسی را جلب کردن توجه جلب شدن
significative U حاکی
symbolic U حاکی
symbolically U حاکی
illation U حاکی
illative U حاکی
indicative U حاکی
symptomatic U حاکی
significative of U حاکی از
redolent U حاکی
prelusive U حاکی
symbolises U حاکی بودن از
condemnatory U حاکی ازمحکومیت
symbolising U حاکی بودن از
hungry U حاکی از گرسنگی
symbolised U حاکی بودن از
betoken U حاکی بودن از
bode U حاکی بودن از
smells U حاکی بودن از
smelling U حاکی بودن از
unexpressive U غیر حاکی
smelled U حاکی بودن از
smell U حاکی بودن از
symbolize U حاکی بودن از
separative U حاکی از جدایی
hungrier U حاکی از گرسنگی
representative U حاکی از مشعربر
representatives U حاکی از مشعربر
pained U حاکی از درد
triumphal U حاکی از پیروزی
suspicious U حاکی ازبدگمانی
illiative U حاکی از نتیجه
bespeak U حاکی بودن از
hungered [arch] U حاکی از گرسنگی
presageful U حاکی از فال بد
symbolizing U حاکی بودن از
symbolizes U حاکی بودن از
symbolized U حاکی بودن از
hungriest U حاکی از گرسنگی
purports U حاکی بودن از
portend U حاکی بودن
evidentiary U دال حاکی
reminiscent of slavery U حاکی از بردگی
portends U حاکی بودن
expessive U حاکی نماینده
it is typical of U حاکی است بر
portending U حاکی بودن
purported U حاکی بودن از
portended U حاکی بودن
purport U حاکی بودن از
purporting U حاکی بودن از
favorites U طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
favourite U طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
questionof interest U پرسشهای جالب توجه موضوعهای جالب توجه
favourites U طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
secondary U حاکی از زمان گذشته
deprecatory U حاکی از نارضایتی یا بی میلی
expressive U حاکی اشاره کننده
foreshadow U از پیش حاکی بودن از
liquorish U حاکی ازنوشابه دوستی
abdicative U حاکی ازکناره گیری
foreshadows U از پیش حاکی بودن از
foreshadowing U از پیش حاکی بودن از
symptomatic U حاکی از علائم مرض
emblematic U حاکی کنایه دار
foreshadowed U از پیش حاکی بودن از
conspiratorial U حاکی از توط ئه وتوط ئه سازی
awesome U حاکی از ترس ناشی از بیم
signifies U حاکی بودن از باشاره فهماندن
shipped bill of exchange U بارنامهای که حاکی ازمحموله است
hold out U حاکی بودن از خودداری کردن از
signify U حاکی بودن از باشاره فهماندن
signifying U حاکی بودن از باشاره فهماندن
reorder level U مقدارموجودی که حاکی از نیاز به سفارش میباشد
radiant look U نگاهی که حاکی ازخوشی یاامیدواری باشد
bah U علامت تعجب حاکی ازاهانت و تحقیر
whew U صدای سوت حاکی از حیرت یاتحسین
ink hard terms U اصطلاحات غلنبه که حاکی ازعلم فروشی باشد
augural U تفالی مبنی بر پیشگویی حاکی از خیر یا شر در اینده
to mark good U نشان حاکی از بهادر روی کالا گذاشتن
wows U فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
viva U حرف ندا حاکی از حسن نیت ودعای خیر
wow U فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
wowing U فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
open vertict U رای حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
vivas U حرف ندا حاکی از حسن نیت ودعای خیر
wowed U فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
open verdict U رای هیات منصفه حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
referenda U حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
attestation clause U ذکر میشود ومفادا حاکی از ان است که ایشان امضا وی را از هرجهت تصدیق می کنند
referendum U حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referendums U حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
recoverable item U وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end U طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
archival quality U مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
average clause U عبارتی که در بیمه نامه دریایی درج میشود و حاکی از ان است که برخی از کالاهااز شمول این خسارت خارج میباشد
gloats U نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloated U نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloat U نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloating U نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
escrow U سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
bilable U قابل رهایی قابل ضمانت
flexile U قابل تغییر قابل تطبیق
changeable U قابل تعویض قابل تبدیل
thankworthy U قابل تشکر قابل شکر
transferable U قابل واگذاری قابل انتقال
adducible U قابل اضهار قابل ارائه
sensible U قابل درک قابل رویت
presentable U قابل نمایش قابل تقدیم
presentable U قابل معرفی قابل ارائه
exigible U قابل مطالبه قابل پرداخت
elastic U قابل کش امدن قابل انعطاف
exigible U قابل تقاضا قابل ادعا
tenable U قابل مدافعه قابل تصرف
combustible U قابل سوزش قابل تراکم
presumable U قابل استنباط قابل استفاده
observable U قابل مشاهده قابل گفتن
achievable U قابل وصول قابل تفریق
attention U توجه
advertence U توجه
adverence U توجه
advertency U توجه
regard U توجه
attendances U توجه
unconsidered U بی توجه
attentions U توجه
tendance U توجه
regarded U توجه
regards U توجه
care U توجه
cared U توجه
cares U توجه
heedfulness U توجه
heedfully U با توجه
unresponsive U بی توجه
attendance U توجه
turn to U توجه
NB U توجه!
heeded U توجه
noting U توجه
assiduity U توجه
re- U با توجه به
mindfully U با توجه
note U توجه
re U با توجه به
mindfulness U توجه
heed U توجه
notes U توجه
heeds U توجه
heeding U توجه
keep U توجه
remarking U توجه
remark U توجه
attentiveness U توجه
attention to orders U توجه
inattentive U بی توجه
remarks U توجه
oblivious U بی توجه
listless U بی توجه
listlessly U بی توجه
keeps U توجه
remarked U توجه
capacity U حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities U حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
interest U توجه نظر
pay attention <idiom> U توجه کردن
intentness U سرگرمی توجه
pay respect to U توجه داشتن به
auspice U حسن توجه
riding high <idiom> U جالب توجه
welfare U توجه کردن
liberals U جالب توجه
interests U توجه نظر
liberal U جالب توجه
oyez U توجه کنید
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com