English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
adducible U قابل استدلال
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
argumentum U استدلال
reasoning U استدلال
arguments U استدلال
argumentation U استدلال
ratiocination U استدلال
inferring one thing from another U استدلال
argument U استدلال
logic U استدلال
paralogia U استدلال پریشی
acatalepsia U استدلال پریشی
idoliom U استدلال غلط
ratiocinate U استدلال کردن
affective reasoning U استدلال عاطفی
paralogism U استدلال غلط
reasoning test U ازمون استدلال
reason U استدلال کردن
proponent U استدلال کننده
idolism U استدلال غلط
argues U استدلال کردن
argued U استدلال کردن
proponents U استدلال کننده
discursively U ازروی استدلال
argue U استدلال کردن
ratiocinator U استدلال کننده
reasoner U استدلال کننده
thoughts U استدلال تفکر
logical reasoning U استدلال منطقی
circular reasoning U استدلال دوری
arguing U استدلال کردن
analogical reasoning U استدلال سنجشی
analogical reasoning U استدلال قیاسی
syllogistic reasoning U استدلال قیاسی
deductive reasoning U استدلال قیاسی
reasoning ability U توانایی استدلال
reasons U استدلال کردن
inductive reasoning U استدلال استقرایی
thought U استدلال تفکر
devil's advocate <idiom> U [ارائه استدلال مخالف]
parity of reasoning U قیاس یا شباهت استدلال
analogist U قیاس و استدلال کننده
theorist U طرفدار استدلال نظری
theorists U طرفدار استدلال نظری
notionalist U هواخواه استدلال نظری
theorize U استدلال نظری کردن
theorizing U استدلال نظری کردن
theorizes U استدلال نظری کردن
theorized U استدلال نظری کردن
theorising U استدلال نظری کردن
objection U مخالفت استدلال مخالف
theorises U استدلال نظری کردن
theorised U استدلال نظری کردن
a priori U استدلال پیش سوی
dunces U استدلال کننده موشکاف
dunce U استدلال کننده موشکاف
objections U مخالفت استدلال مخالف
proves U استدلال کردن به اثبات رسانیدن
argued U دلیل اوردن استدلال کردن
arguing U دلیل اوردن استدلال کردن
casuistry U استدلال غلط وغیر منطقی
argues U دلیل اوردن استدلال کردن
argue U دلیل اوردن استدلال کردن
prove U استدلال کردن به اثبات رسانیدن
proved U استدلال کردن به اثبات رسانیدن
to theorize [about something] U استدلال نظری کردن [در باره چیزی]
to argue the case for [against] something U بطرفداری از [برضد ] موضوعی استدلال کردن
to theorise [about something] [British E] U استدلال نظری کردن [در باره چیزی]
refutation U اثبات اشتباه کسی ازراه استدلال
fallacy U دلیل سفسطه امیز استدلال غلط
fallacies U دلیل سفسطه امیز استدلال غلط
to argue for [against] something U بطرفداری از [برضد ] موضوعی استدلال کردن
out argue U در استدلال عقب گذاشتن یاشکست دادن
boomerange U دلیلی که به ضرر استدلال کننده تمام میشود
We shall be reasoning on the grounds that. . U روی این زمینه استدلال خواهیم کرد که ...
sound [arguments, data, figures] <adj.> U درست [بی عیب ] [سالم ] [استدلال . داده ها . اعداد]
free thinkers U افرادی که ازطریق استدلال منطقی به نتایج دینی می رسند
deictic U بطور مستقیم نشان دهنده مستقیما استدلال کننده
reductive ad absurdum U روش اثبات بطلان استدلال ازطریق محال بودن نتیجه ان
intuitionalism U عقیده به اینکه برخی حقایق را میتوان مستقیما وبدون استدلال دریافت
intuitionism U عقیده به اینکه برخی حقایق رامیتوان مستقیما وبدون استدلال دریافت
fallacy of composition U استدلال نادرست به اینکه هرگاه بعض مطلبی درست باشد کل ان صحیح است
intuitivist U کسیکه مبادی اخلاقی را حسی میداندو عقیده داردکه درک ....استدلال نیست
friendly front end U طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item U وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
rationalism U سیستم فکری که عقل و استدلال عقلی را مقدم بر هر چیز جهت کشف حقیقت می داند
forward chaining U روش استدلال مبتنی بر وقایع که از شرایط شناخته شده به هدف مطلوب می رسد زنجیره پیشرو
archival quality U مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
backward chaining U روشی برای استدلال که ازهدف مطلوب شروع و به سمت حقایق از قبل شناخته شده ادامه می یابد
means ends analysis U نوعی روش استدلال که در یک کوشش برای کاهش تفاوتهااز نقطه شروع تا هدف به عقب و جلو نظر می اندازد
escrow U سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
platonize U پیروی از روش افلاطونی استدلال فلسفی افلاطونی کردن
elastic U قابل کش امدن قابل انعطاف
exigible U قابل تقاضا قابل ادعا
exigible U قابل مطالبه قابل پرداخت
combustible U قابل سوزش قابل تراکم
sensible U قابل درک قابل رویت
transferable U قابل واگذاری قابل انتقال
presentable U قابل نمایش قابل تقدیم
tenable U قابل مدافعه قابل تصرف
presumable U قابل استنباط قابل استفاده
flexile U قابل تغییر قابل تطبیق
observable U قابل مشاهده قابل گفتن
changeable U قابل تعویض قابل تبدیل
presentable U قابل معرفی قابل ارائه
adducible U قابل اضهار قابل ارائه
achievable U قابل وصول قابل تفریق
thankworthy U قابل تشکر قابل شکر
bilable U قابل رهایی قابل ضمانت
capacity U حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities U حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display terminal U ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit U ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
theorization U تحقیقات نظری استدلال نظری
floatable U قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
irrefrangible U غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
indemonstrable U غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
indiscoverable U غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
inconvertible U غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
adobe type manager U استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably U بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendable U قابل فروش جنس قابل فروش
vendible U قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable U قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar U سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
good U قابل
incapable U نا قابل
capable U قابل
qualified U قابل
soluble U قابل حل
apt U قابل
dissoluble U قابل حل
acceptor U قابل
able U قابل
sensible U قابل حس
solvable U قابل حل
abler U قابل
thorough paced U قابل
ablest U قابل
observable U قابل مراعات
decidable U قابل حکم
titratable U قابل عیارگیری
knowable U قابل دانستن
tractile U قابل کشش
traceable U قابل تعقیب
traceable U قابل ردیابی
deliverable U قابل تحویل
transmutative U قابل تبدیل
to come into operation U قابل اجراشدن
to take effect U قابل اجراشدن
to come into effect U قابل اجراشدن
despisable U قابل استحقار
decomposable U قابل تجزیه
traversable U قابل عبور
considerable U قابل توجه
decipherable U قابل استخراج
declinable U قابل تصریف
deducible U قابل کسر
meltable U قابل ذوب
separable U قابل تفکیک
temptable U قابل اغوا
defeasible U قابل القاء
terminable <adj.> U قابل فسخ
detonable U قابل انفجار
determinable U قابل تعیین
detachable bottom U کف قابل تفکیک
divisible U قابل تقسیم
thankworthy U قابل سپاسگزاری
thinkable U قابل فکر
medicable U قابل معالجه
treatable U قابل درمان
tractile U قابل اتساع
extendable U قابل تمدید
elastic U قابل ارتجاع
transmissive U قابل انتقال
extendable U قابل تعمیم
descendible U قابل انتقال
demandable U قابل تقاضا
open U قابل بحث
opened U قابل بحث
newsworthy U قابل انتشار
transmittable U قابل پراکنی
describable U قابل توصیف
transmutable U قابل تبدیل
transmutative U قابل تغییر
recommendable U قابل توصیف
opens U قابل بحث
descendible U قابل نزول
demandable U قابل مطالبه
demonstrability U قابل شرح
demountable U قابل برداشتن
demountable U قابل انتقال
deniable U قابل انکار
transformative U قابل تغییر
deniable U قابل تکذیب
denumerable U قابل شمارش
deportable U قابل تبعید
deposable U قابل عزل
deprivable U قابل محرومیت
translatable U قابل ترجمه
maintainable U قابل نگاهداری
translatable U قابل تعبیر
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com