English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
nubile U قابل ازدواج و همسری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
To marry below ones station. U با همسری از طبقه پائین تر ازدواج کردن
monandry U یک همسری
monogamy U تک همسری
bigamy U دو همسری
exogamy U برون همسری
endogamy U درون همسری
endogamous U درون همسری
polygamy U چند همسری
inbreeding U درون همسری
marriage U ازدواج پیمان ازدواج
marriages U ازدواج پیمان ازدواج
exogamous U وابسته به برون همسری یابرون پیوندی
polygamy U چند همسری چند همسر گزینی
marriage U ازدواج
marriageable age U ازدواج
matrimony U ازدواج
hymen U ازدواج
marriages U ازدواج
spousal U ازدواج
hymens U ازدواج
marriage bed U قباله ازدواج
marriage line U گواهینامه ازدواج
marriage registry U دفتر ازدواج
civil marriage U ازدواج محضری
civil marriages U ازدواج محضری
marriage of convenience U ازدواج مصلحتی
marriages of convenience U ازدواج مصلحتی
post nuptial U بعد از ازدواج
matrimony U ازدواج نکاح
marry U ازدواج کردن
wedded U ازدواج کرده
wedded U وابسته به ازدواج
single U ازدواج نکرده
matrimonial U مربوط به ازدواج
remarriage U ازدواج مجدد
misogamy U بیزاری از ازدواج
misogamy U ازدواج ستیزی
intermarriage U ازدواج با خویشاوندان
dissolution of marriage U انحلال ازدواج
A marriage of convenience . U ازدواج مصلحتی
pop the question <idiom> U تقاضای ازدواج
tie the knot <idiom> U ازدواج کردن
mismatch U ازدواج ناجور
remarriages U ازدواج مجدد
married under a contract unlimited perio U ازدواج کردن
to take to wife U ازدواج کردن با
wedder U ازدواج کننده
termination of marriage U فسخ ازدواج
nullity of marriage U بطلان ازدواج
temporary marriage U ازدواج موقت
misogamist U بیزار از ازدواج
mesalliance U ازدواج با زیردستان
join U ازدواج کردن
sole U ازدواج نکرده
match U ازدواج زورازمایی
matches U ازدواج زورازمایی
registration of marriage U ثبت ازدواج
soles U ازدواج نکرده
affiance U پیمان ازدواج
gamophobia U ازدواج هراسی
premarital U پیش از ازدواج
marries U ازدواج کردن
joined U ازدواج کردن
joins U ازدواج کردن
wive U ازدواج کردن
ban U اعلان ازدواج در کلیسا
marriage line U عقدنامه سند ازدواج
exogamy U ازدواج با افرادخارج از قبیله
common law marriage U ازدواج غیر رسمی
adultery U بی دینی ازدواج غیرشرعی
celibacy U بی شوهری امتناع از ازدواج
matchmaker U دلال یا دلاله ازدواج
banning U اعلان ازدواج در کلیسا
bans U اعلان ازدواج در کلیسا
matchmakers U دلال یا دلاله ازدواج
breach of promise U شکستن پیمان ازدواج
endogamy U رسم ازدواج قبیلهای
newlywed U تازه ازدواج کرده
break up of the a proposed marriage U به هم خوردن ازدواج احتمالی
medical fitness for marriage U قابلیت صحی برای ازدواج
hetaerism U ازدواج اشتراکی درقبایل نخستین
annul a marriage U عقد ازدواج را فسخ کردن
in law U خویشاوند و منسوب بوسیله ازدواج
physical capacity for marriage U قابلیت صحی برای ازدواج
extra-curricular U فعالیت جنسی خارج از ازدواج
ask for a lady's hand U تقاضای ازدواج با بانویی کردن
Nothing is further from my mind than marriage . U اصلا" فکر ازدواج نیستم
levirate U ازدواج مرد با زن برادرمتوفای خود
bastard eigne U بچهای که پیش از ازدواج متولد شود
to fix somebody up with somebody [American E] U دو نفر را جفت کردن برای ازدواج
to get somebody paired off with somebody U دو نفر را جفت کردن برای ازدواج
sororate U رسم ازدواج با زنی که فوت کرده
cohabits U با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
Congratrlation on your marriage . U ازدواج شما بسیار مبارک باشد
cohabiting U با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
She married for love ,not for money . U بخاطر عشق ازدواج کردنه پول
morganatic U ازدواج کننده باپست تراز خود
intermarriage U ازدواج افراد ملل یا نژادهای مختلف
cohabit U با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabited U با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
intermarrying U ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
miscegenation U ازدواج سفید پوست با فردی ازنژاد دیگر
young people U دخترها و پسرهایی که بسن ازدواج رسیده اند
to marry at a registry office U در دفتر ثبت یا محضر رسمی ازدواج کردن
shack up with <idiom> U هم خانه با جنس مخالف بودن بدون ازدواج
polygeny U پیدایش نوع بشراز چند ازدواج جداگانه
intermarried U ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
win a lady's hand U موافقت زنی را برای ازدواج جلب کردن
intermarries U ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
intermarry U ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
She married a man old eonugh to be her father. U با مردی که جای پدرش را داشت ازدواج کرد
prothalamium U ترانه مخصوص جشن ازدواج سرود مبارک باد
morgantic marriage U ازدواج مرد عالی نسب با زنی از طبقه دانیه
prothalamion U ترانه مخصوص جشن ازدواج سرود مبارک باد
free love U عشق ورزی ومجامعت بدون مراعات ایین ازدواج
fornication U رابطه جنسی [قبل از] بیرون از ازدواج [دین] [حقوق]
If only she would marry me ! U اگر فقط با من ازدواج می کرد ( درمقام آرزو کردن)
in love - engaged - married U عاشق . نامزد . متاهل [مرحله هایی که تا ازدواج طی میشوند]
rob the cradle <idiom> U دوست شدن یا ازدواج با کسی که از خودت جوانتر است
polyandry U اختیار چندشوهر توسط زن دران واحد تعدد ازدواج
recoverable item U وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end U طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
Oedipus U ادیپوس [افسانه یونانی] [پدرش را کشت و با مادرش ازدواج کرد]
archival quality U مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
banns U اعلان پیشنهاد ازدواج درکلیساتا کسانی که اعتراضی به صلاحیت زوجین دارنداطلاع دهند
pocket piece U سکه ازدواج افتاده یا چیزی مانندان که درجیب نگاه دارندتابرکت جیب باشد
escrow U سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
restraint of marriage U شرط ضمن هبه یا وصیت که به طور مطلق ازدواج متهب یا موصی له را منع کنند
special bastard U هر گاه پدر ومادر طفلی که حرامزاده بوده بعدا" ازدواج کنند نسب اوصحیح خواهد بود
sensible U قابل درک قابل رویت
flexile U قابل تغییر قابل تطبیق
thankworthy U قابل تشکر قابل شکر
transferable U قابل واگذاری قابل انتقال
achievable U قابل وصول قابل تفریق
presumable U قابل استنباط قابل استفاده
adducible U قابل اضهار قابل ارائه
bilable U قابل رهایی قابل ضمانت
observable U قابل مشاهده قابل گفتن
presentable U قابل معرفی قابل ارائه
exigible U قابل تقاضا قابل ادعا
presentable U قابل نمایش قابل تقدیم
tenable U قابل مدافعه قابل تصرف
changeable U قابل تعویض قابل تبدیل
combustible U قابل سوزش قابل تراکم
elastic U قابل کش امدن قابل انعطاف
exigible U قابل مطالبه قابل پرداخت
judicial separaion U در این حالت زن وشوهر از هر جهت مجردمحسوب می شوند ولی حق ازدواج مجدد را ندارند وروابطشان با جنس مخالف زنا تلقی میشود
capacities U حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity U حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
connexion U خویشاوندی سببی معادل affinity به معنی خویشاوندی ناشی از ازدواج
interwed U در یمان هم ازدواج کردن دختر دادن و دختر گرفتن
visual display terminal U ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit U ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
to pair somebody off [up] with somebody U کسی را با کسی دیگر زوج کردن [برای ازدواج یا رابطه دوست دختر یا پسر] [همچنین می تواند لحن منفی داشته باشد]
irrefrangible U غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
indemonstrable U غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
inconvertible U غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
floatable U قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
indiscoverable U غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
adobe type manager U استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably U بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendable U قابل فروش جنس قابل فروش
vendible U قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable U قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar U سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
apt U قابل
good U قابل
acceptor U قابل
qualified U قابل
incapable U نا قابل
solvable U قابل حل
soluble U قابل حل
dissoluble U قابل حل
ablest U قابل
abler U قابل
able U قابل
thorough paced U قابل
capable U قابل
sensible U قابل حس
substitutable U قابل تعویض
representable U قابل عرضه
opens U قابل بحث
extendable U قابل تعمیم
variative U قابل تغییر
opened U قابل بحث
extendable U قابل تمدید
open U قابل بحث
divisible U قابل تقسیم
repeatable U قابل تکرار
adjustable U قابل تنظیم
repairable U قابل جبران
reparable U قابل جبران
voidable <adj.> U قابل لغو
voidable <adj.> U قابل ابطال
pitiable U قابل ترحم
employable U قابل استخدام
vibratile U قابل اهتزاز
replaceable U قابل تعویض
considerable U قابل توجه
identifiable U قابل شناسایی
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com