English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (23 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
subrogate U قائم مقام تعیین کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
substituting U قائم مقام جایگزین کردن
substitute U قائم مقام جایگزین کردن
substituted U قائم مقام جایگزین کردن
compounding a felony U سازش کردن در دعوی ناشی از جنایت با پرداخت مبلغی به عنوان غرامت به مجنی علیه یا قائم مقام او
deputy U قائم مقام
locum U قائم مقام
substitute U قائم مقام
substituted U قائم مقام
vice-chancellors U قائم مقام
vice-chancellor U قائم مقام
substituting U قائم مقام
locums U قائم مقام
vicar U قائم مقام
deputies U قائم مقام
surrogates U قائم مقام
subsitute U قائم مقام
vicars U قائم مقام
vice chancellor U قائم مقام
locumtenens U قائم مقام
surreptitiously U قائم مقام
surrogate U قائم مقام
successor U قائم مقام
surrogate U قائم مقام شدن
surrogates U قائم مقام شدن
procousul U قائم مقام کنسول
commercial procuration U قائم مقام تجارتی
deputies U نایب قائم مقام
commercial representative U قائم مقام تجارتی
deputies U قائم مقام جانشین
deputy U نایب قائم مقام
deputy U قائم مقام جانشین
deputy minister U قائم مقام وزیر
consular agent U قائم مقام کنسول
vicegerent U جانشین قائم مقام
deputy primeminister U قائم مقام نخست وزیر
advowson U حق تعیین مقام برای تصدی اموروقفی کلیسا
internunico U فرستاده پاپ قائم مقام نماینده پاپ
authentication U تعیین نشانی تعیین معرف کردن
locate U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locating U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
stakes U قائم کردن
staked U قائم کردن
stake U قائم کردن
to tarnish something [image, status, reputation, ...] U چیزی را بد نام کردن [آسیب زدن] [خسارت وارد کردن] [خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
plate milling stand U مقام دستگاه فرز غلطکی مقام دستگاه نورد صفحه
to sink in the scale U در مقام تنزل کردن
unmake U خلع مقام کردن
to keep state U شان یا مقام خودراحفظ کردن
disseat U خلع مقام یاکرسی کردن
dub U تفویض مقام کردن چرب کردن
dubbed U تفویض مقام کردن چرب کردن
dubs U تفویض مقام کردن چرب کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to prescribe something [legal provision] U چیزی را تعیین کردن [تجویز کردن] [ماده قانونی] [حقوق]
defaulting U مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaults U مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulted U مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
default U مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
debased U مقام کسی را پایین بردن پست کردن
debasing U مقام کسی را پایین بردن پست کردن
debase U مقام کسی را پایین بردن پست کردن
debases U مقام کسی را پایین بردن پست کردن
designate U انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designating U انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designates U انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
set out U شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
slated U تعیین کردن
appointe U تعیین کردن
tell off U تعیین کردن
appoints U تعیین کردن
ascertian U تعیین کردن
appoint U تعیین کردن
identified U تعیین کردن
slates U تعیین کردن
identify U تعیین کردن
fix U تعیین کردن
identifying U تعیین کردن
slate U تعیین کردن
fixes U تعیین کردن
fix on U تعیین کردن
formulation U تعیین کردن
blood group U تعیین کردن
specifies U تعیین کردن
specify U تعیین کردن
bound U تعیین کردن
determine U تعیین کردن
blood groups U تعیین کردن
determines U تعیین کردن
determining U تعیین کردن
blood types U تعیین کردن
specifying U تعیین کردن
identifies U تعیین کردن
blood type U تعیین کردن
assessed U تعیین کردن بستن
stating U تعیین کردن حال
locates U تعیین محل کردن
state- U تعیین کردن حال
assessing U تعیین کردن بستن
pin point U تعیین محل کردن
fix U تعیین کردن قراردادن
abound O تعیین حدود کردن
delimit U تعیین کردن حدود
demarcates U تعیین حدود کردن
state U تعیین کردن حال
located U تعیین محل کردن
assess U تعیین کردن بستن
assesses U تعیین کردن بستن
stated U تعیین کردن حال
predetermine U قبلا تعیین کردن
delimiting U تعیین کردن حدود
predestine U قبلا تعیین کردن
locating U تعیین محل کردن
delimits U تعیین کردن حدود
admeasure U تعیین حصه کردن
states U تعیین کردن حال
pegs U تعیین حدود کردن
peg U تعیین حدود کردن
prifixal U قبلا تعیین کردن
prifix U قبلا تعیین کردن
appraisal U تعیین قیمت کردن
appraisals U تعیین قیمت کردن
delimited U تعیین کردن حدود
fixes U تعیین کردن قراردادن
quantifies U کمیت را تعیین کردن
genealogize U تعیین نسب کردن
identifies U تعیین هویت کردن
quantifying U کمیت را تعیین کردن
rezone U از نومحدوده تعیین کردن
identified U تعیین هویت کردن
to fix quota U تعیین سهمیه کردن
clearance U تعیین صلاحیت کردن
quantify U کمیت را تعیین کردن
identify U تعیین هویت کردن
quantified U کمیت را تعیین کردن
identifying U تعیین هویت کردن
demarcate U تعیین حدود کردن
locate U تعیین محل کردن
demarcating U تعیین حدود کردن
demarcated U تعیین حدود کردن
qualifies U تعیین کردن قدرت راتوصیف کردن
qualify U تعیین کردن قدرت راتوصیف کردن
whip stall U شیرجه قائم سوت کشیدن شیرجه کردن هواپیما
prescribe U نسخه نوشتن تعیین کردن
prescribed U نسخه نوشتن تعیین کردن
quantitate U چندی چیزی را تعیین کردن
to set out U نشان دادن تعیین کردن
prescribing U نسخه نوشتن تعیین کردن
stating U تعیین کردن وقرار دادن
routes U مسیر چیزیرا تعیین کردن
stated U تعیین کردن وقرار دادن
states U تعیین کردن وقرار دادن
state- U تعیین کردن وقرار دادن
state U تعیین کردن وقرار دادن
prescribes U نسخه نوشتن تعیین کردن
route U مسیر چیزیرا تعیین کردن
sexualize U جنس برای چیزی تعیین کردن
grant a period of grace U ضرب الاجل تعیین کردن تمهیل
exact location U تعیین کردن محل دقیق نقاط
to orient compound U نسبت اجزای ترکیبی را بایکدیگر تعیین کردن
appraises U تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraising U تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraised U تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraise U تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
quantize U با تئوری و فرمول صفات وکیفیت چیزی را تعیین کردن نیرو را با فرمول اندازه گیری کردن
authentication U تعیین اعتبار و صحت اسناد اعلام نشانی کردن
dosimetry U تعیین مقدار جذب شده دارو یاتشعشع اتمی ازمایش تعیین دوز جذب شده
defines U تعیین کردن تعریف کردن
defining U تعیین کردن تعریف کردن
define U تعیین کردن تعریف کردن
assigned U ارجاع کردن تعیین کردن
assigns U ارجاع کردن تعیین کردن
limit U محدود کردن تعیین کردن حد
assign U ارجاع کردن تعیین کردن
assigning U ارجاع کردن تعیین کردن
locate U تعیین کردن معلوم کردن
located U تعیین کردن معلوم کردن
defined U تعیین کردن تعریف کردن
locates U تعیین کردن معلوم کردن
locating U تعیین کردن معلوم کردن
doctrines U اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
doctrine U اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
air priorities committee U کمیته تعیین ارجحیت حمل ونقل هوایی یا تعیین ارجحیت حمل بار
applied U هزینه مربوط به هر خدمت یاکالا را به طور ویژه تعیین کردن و به ان اختصاص دادن
embassage U مقام سفارت مقام ایلچی سفارت
plot U تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plots U تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plotted U تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
upright U قائم
vertical tail U دم قائم
orthogonal U قائم
vertical U قائم
plumb line U خط قائم
plumb lines U خط قائم
righting U قائم
righted U قائم
right U قائم
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com