Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
partially drowned jet
U
فوران نیمه مستغرق
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
overlap
U
نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
overlapped
U
نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
overlaps
U
نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
geyser
U
فوران تندوناگهانی داشتن یا کردن فوران کردن
geysers
U
فوران تندوناگهانی داشتن یا کردن فوران کردن
seahorse
U
رجوع شود بهwalrus جانور نیمه اسب و نیمه ماهی
seahorses
U
رجوع شود بهwalrus جانور نیمه اسب و نیمه ماهی
interlap
U
چگونگی چند چیز که نیمه نیمه روی هم قرار میگیرند
rapt in meditation
U
مستغرق
wrapt
U
مستغرق
recollects
U
مستغرق شدن در
overwhelmed with reflection
U
مستغرق اندیشه
submerged fall
U
ابشار مستغرق
recollect
U
مستغرق شدن در
submerged intake
U
ابگیر مستغرق
snow under
U
مستغرق ساختن
recollected
U
مستغرق شدن در
recollecting
U
مستغرق شدن در
cmos
U
روشی برای ساخت تراشههای نیمه هادی نیمه هادی اکسید فلزی تکمیلی osentary
pmos
U
ترانزیستور نیمه هادی اکسید آهن که از طریق ناحیه کوچکی از نیمه هادی P هدایت میشود
splice
U
نیمه نیمه رویهم گذاشتن
spliced
U
نیمه نیمه رویهم گذاشتن
splicing
U
نیمه نیمه رویهم گذاشتن
splices
U
نیمه نیمه رویهم گذاشتن
semilustrous
U
نیمه درخشان نیمه مجلل
semipublic
U
نیمه عمومی نیمه دولتی
imbricate
U
نیمه نیمه روی هم گذاشتن
overwhelmed
U
مستغرق دراندیشه شدن
overwhelms
U
مستغرق دراندیشه شدن
overwhelm
U
مستغرق دراندیشه شدن
sliding sluices
U
دریچه کشویی مستغرق
swamp
U
دچار کردن مستغرق شدن
absorb
U
تحلیل بردن مستغرق بودن
swamping
U
دچار کردن مستغرق شدن
swamps
U
دچار کردن مستغرق شدن
absorbs
U
تحلیل بردن مستغرق بودن
swamped
U
دچار کردن مستغرق شدن
snow under
U
بیش ازحدتوانایی در کاری مستغرق شدن
mergers
U
حالتی که مالی درمال دیگر مستغرق شود
merger
U
حالتی که مالی درمال دیگر مستغرق شود
semi naufragium
U
نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
self forgetful
U
نفس خود را فراموش کرده مستغرق در عالم خارج ازخود
solid jet
U
فوران پر
irruption
U
فوران
spurts
U
فوران
effusions
U
فوران
spurt
U
فوران
spouts
U
فوران
spouting
U
فوران
spouted
U
فوران
spout
U
فوران
spurted
U
فوران
spurting
U
فوران
outburst
U
فوران
effusion
U
فوران
outbursts
U
فوران
jet
U
فوران
jetted
U
فوران
eruption
U
فوران
jets
U
فوران
jetting
U
فوران
eruptive
U
فوران کننده
spews
U
فوران کردن
erumpent
U
فوران کننده
gush
U
فوران جوش
spew
U
فوران کردن
spewing
U
فوران کردن
solar prominences
U
فوران خورشیدی
spewed
U
فوران کردن
jets
U
مرمری فوران
irrupt
U
فوران کردن
gushed
U
فوران جوش
spouting
U
فوران کردن
annular jet
U
فوران حلقوی
spouts
U
فوران کردن
spout
U
فوران کردن
jetted
U
مرمری فوران
jetting
U
مرمری فوران
spouted
U
فوران کردن
molecular effusion
U
فوران مولکولی
jet
U
مرمری فوران
gushes
U
فوران جوش
effusive
U
فوران کننده
half life
U
نیمه عمر تشعشعی موادرادیواکتیو نیمه عمر
magnetic leakage
U
پراکندگی فوران مغناطیسی
eruption of a geyser
U
فوران چشمه اب گرم
eruct
U
بشدت فوران کردن
ink ject printer
U
چاپگر با فوران جوهر
the paroxysm of a volcano
U
فوران اتش فشان
waterspout
U
لوله یا وسیلهای که از ان اب فوران میکند
spurted
U
فوران کردن جهش کرد ن
spurts
U
فوران کردن جهش کرد ن
magnetic leakage flux
U
فوران پراکنده نشتی مغناطیسی
spurting
U
فوران کردن جهش کرد ن
erupts
U
فوران کردن جوش دراوردن
erupting
U
فوران کردن جوش دراوردن
waterspouts
U
لوله یا وسیلهای که از ان اب فوران میکند
erupted
U
فوران کردن جوش دراوردن
erupt
U
فوران کردن جوش دراوردن
spurt
U
فوران کردن جهش کرد ن
geysers
U
چشمه معدنی که اب گرم از ان فوران میکند
geyser
U
چشمه معدنی که اب گرم از ان فوران میکند
plene administravit
U
بر این مبنا که اموال متوفی مستغرق دیونش شده است و دیگر چیزی باقی نمانده است
beneficial occupancy
U
اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
from mid may to mid june
U
از نیمه ماه تا نیمه ماه جون
semifinal
U
مربوط به دوره نیمه نهایی دوره نیمه نهایی
magnetic skin effect
U
جابجایی فوران مغناطیسی اثر پوستی مغناطیسی
mid-
U
نیمه
mid
U
نیمه
moiety
U
نیمه
semi
U
نیمه
midnight
U
نیمه شب
division line
U
خط نیمه
semis
U
نیمه
stiffish
U
نیمه شق
half deck
U
نیمه پل
part way
U
نیمه
in noon of night
U
در نیمه شب
semisynthetic
U
نیمه ترکیبی
semitranslucent
U
نیمه کدر
semisynthetic
U
نیمه مصنوعی
semiformal
U
نیمه رسمی
semidome
U
نیمه گنبد
half tracked
U
نیمه شنی
half way
U
نیمه راه
halvers
U
نیمه مشترک
semiterrestrial
U
نیمه خاکی
semifluid
U
نیمه ابکی
semipublic
U
نیمه همگانی
midyear
U
نیمه سال
midwatch
U
پاس نیمه شب
semiprivate
U
نیمه خصوصی
megrim
U
درد نیمه سر
semipro
U
نیمه حرفهای
middle watch
U
نگهبانی نیمه شب
semirigid
U
نیمه سخت
semipermeable
U
نیمه تراوا
semireligious
U
نیمه مذهبی
left heart
U
نیمه چپ قلب
semiskilled
U
نیمه ماهر
semipermanent
U
نیمه جاودان
semi conductor
U
نیمه هادی
semi official
U
نیمه رسمی
semi mechanization
U
نیمه مکانیزه
second half
U
نیمه دوم
semiliquid
U
نیمه مایع
semilog
U
نیمه لگاریتمی
semilogarithmic
U
نیمه لگاریتمی
semidomesticated
U
نیمه اهلی
quasi convex
U
نیمه محدب
quasi concave
U
نیمه مقعر
semicolonial
U
نیمه ازاد
semicolonial
U
نیمه مستعمره
semilate
U
نیمه دیررس
semihard
U
نیمه محکم
semigloss
U
نیمه شفاف
semicivilized
U
نیمه متمدن
semicinductor
U
نیمه رسانا
semi independent
U
نیمه مستقل
semicinductor
U
نیمه هادی
semihard
U
نیمه سخت
semiautomatic
U
نیمه خودکار
semiarid
U
نیمه خشک
semiarboreal
U
نیمه درختی
semiaquatic
U
نیمه ابزی
semiactive
U
نیمه فعال
semi trailer
U
نیمه یدک
quasi commercial
U
نیمه بازرگانی
semilustrous
U
نیمه درخشنده
quasi public
U
نیمه عمومی
semiopaque
U
نیمه شفاف
partially sighted
U
نیمه بینا
partially hearing
U
نیمه شنوا
partial fixing
U
نیمه گیرداری
semi literate
U
نیمه نویسا
semierect
U
نیمه ایستاده
semiopaque
U
نیمه کدر
semierect
U
نیمه قائم
semiparasitic
U
نیمه انگلی
semifinal
U
نیمه نهایی
nocturn
U
عبادت نیمه شب
semigloss
U
نیمه درخشان
semidivine
U
نیمه خدا
semicolonialism
U
نیمه مستعمراتی
semiconscious
U
نیمه هوشیار
quasi public
U
نیمه دولتی
quasi private
U
نیمه خصوصی
semiconscious
U
نیمه اگاه
semiconscious
U
نیمه بیهوش
semicrystalline
U
نیمه متبلور
semicrystalline
U
نیمه بلورین
semidetached
U
نیمه مجزا
preconscious
U
نیمه هشیار
semidivine
U
نیمه الهی
semimobile
U
نیمه متحرک
semifixed
U
نیمه ثابت
half time
U
نیمه بازی
subsaline
U
نیمه شور
parboiling
U
نیمه پختن
parboiled
U
نیمه پختن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com