English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
He was engrossed in conversation . U فوتبالیستها دارند قبل از بازی خودرا گرم می کنند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cross examination U به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
dib U ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
To play ones part . U نقش خودرا بازی کردن
libraries U کتابها یا رکوردها و... که عموم می توانند فرض کنند که معمولا در یک محل عمومی قرار دارند
library U کتابها یا رکوردها و... که عموم می توانند فرض کنند که معمولا در یک محل عمومی قرار دارند
flag day U هر روزی که مردم برای امور خیریه پول خیرات می کنند ودر مقابل پرچم های کوچک دریافت می دارند
Apple Mac U مجموعهای از کامپیوترهای شخصی که توسط شرکت Apple ایجاد شدند که یک واسط کاربر گرافیکی دارند و از خانواده 00086 پردازنده ها استفاده می کنند
Apple Macintosh computer U مجموعهای از کامپیوترهای شخصی که توسط شرکت Apple ایجاد شدند که یک واسط کاربر گرافیکی دارند و از خانواده 00086 پردازنده ها استفاده می کنند
cattage key people U افرادی که در خانه کار می کنند و کار را از طریق سیستمهای مخابراتی فلاپی دیسک یاسایر وسایل به شرکت ارسال می دارند
priestcraft U دکانی که کشیش هاو ملاهادران بازی می کنند
an out match U مسابقهای که بیرون از زمین بازی خانگی برپا کنند
acrade game U نوعی بازی تصویری کامپیوتری که توسط ماشین هایی با سکه پول کار می کنند
squash tennis U بازی شبیه به اسکواش درهمان محوطه بین 2 نفر که امتیاز فقط بوسیله سرویس کننده به دست می اید و توپ وراکت فرق دارند
to provoke somebody until a row breaks out <idiom> U کسی را اینقدر اذیت کنند که شروع کنند به دعوی و پرخاش
noncompatibility U دو یا چند سخت افزار که نمیتوانند داده رد و بدل کنند یا از وسیله جانبی یکسان استفاده کنند
multiprocessing system U سیستمی که چندین واحد پردازنده به هم کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
multiprocessor U تعداد واحدهای پردازش که با هم یا جداگانه کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
When brothers quarrel, only fools believe. <proverb> U برادران جنگ کنند ابلهان باور کنند.
modes U حالتی که در آن کامپیوتر به کاربران اجازه میدهد دستورات یا برنامه ها یا داده را وارد کنند و به سرعت پاسخ دریافت کنند
mode U حالتی که در آن کامپیوتر به کاربران اجازه میدهد دستورات یا برنامه ها یا داده را وارد کنند و به سرعت پاسخ دریافت کنند
without recourse U عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
collision detection U پروتکل ارتباطات شبکهای که مانع ارسال همزمان از دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و سپس ارسال کنند
shinny U بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
CSMA CD U پروتکل ارتباط شبکهای که مانع ارسال همزمان دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و در زمان مناسب ارسال کنند برای ارسال داده در اینترنت به کار می رود
MMU U مدارهای منط قی الکترونیکی که سیگنالهای تنظیم حافظه تولید می کنند و تط بیق آدرس حافظه مجازی به محلهای حافظه فیزیکی را کنترل می کنند. MMU در قطعه پردازنده مجتمع شده است
harlequinade U بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
companding U دو فرآیندی که داده را پیش از ارسال یا ذخیره فشرده می کنند و سپس داده فشرده را به صورت اولیه ذخیره می کنند
frame U مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
cutthroat U بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
misplay U بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
gamesmanship U مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
game U وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
fire fight U ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
kiss in the ring U بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
to make a trick U با کارت شعبده بازی کردن [ورق بازی]
shinney U بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
inning U گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
harlepuinade U نمایش لال بازی ودلقک بازی
crampet game U بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
charlatanic U امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
to rangeoneself U خودرا
to a onself U خودرا اراستن
to suppress one's propensities U خودرا فرونشاندن
to d. oneself up U خودرا گرفتن
to dress up U خودرا اراستن
he pretended to be asleep U خودرا بخواب زد
to express one self U مقاصد خودرا فهماندن
pontify U خودرا مقدس نمودن
to pay one's way U خرج خودرا دراوردن
off one's chest <idiom> U خودرا خالی کردن
self assertion U خودرا جلو اندازی
insconce U خودرا جای دادن
he betray himself U او خودرا رسوا ساخت
mince U حرف خودرا خوردن
minces U حرف خودرا خوردن
to compromise oneself U خودرا مظنون یا رسواکردن
To step aside . to shy from . To withdraw . U خودرا کنا رکشیدن
To go through fire and water. U خودرا به آب وآتش زدن
flatten U روحیه خودرا باختن
flattens U روحیه خودرا باختن
to pick up oneself U خودرا نگاه داشتن
to busy oneself U خودرا مشغول کردن
back-pedalled U حرف خودرا پس گرفتن
to try one's luck U بخت خودرا ازمودن
one's accomplice U همدست خودرا لودادن
back-pedal U حرف خودرا پس گرفتن
to breakin U خودرا داخل کردن
back-pedalling U حرف خودرا پس گرفتن
back-pedals U حرف خودرا پس گرفتن
to slake one's revenge U انتقام خودرا گرفتن
to show ones cards U قصد خودرا اشکارکردن
to veil oneself U روی خودرا پوشاندن
to a one's right U حق خودرا ادعایامطالبه کردن
to plume oneself U با پیرایه خودرا اراستن
to sun one self U خودرا افتاب دادن
topull oneself together U خودرا جمع کردن
to sow one's wild oats U چل چلی خودرا کردن
to a. one selt U انتقام خودرا کشیدن
to boure one's way U راه خودرا بزوربازکردن
underplaying U دست خودرا ادا نکردن
underplay U دست خودرا ادا نکردن
wrathful U عشق یا کینه خودرا اشکارکردن
to stay one's stomach U شکم خودرا اندکی سیرکردن
underplayed U دست خودرا ادا نکردن
o bey your parents U والدین خودرا اطاعت کنید
to addict oneself U عادت کردن خودرا معتادکردن
to givein one's a. U موافقت خودرا اعلام کردن
to detain one's due U بدهی خودرا نگه داشتن
to declare oneself U قصد خودرا افهار کردن
to use one's d. U عقل یا نظر خودرا بکاربردن
to protrude one's tongue U زبان خودرا بیرون انداختن
to cut ones way U راه خودرا ازموانع بازکردن
hold one's own U موقعیت خودرا حفظ کردن
hold one's ground U موقعیت خودرا حفظ کردن
underplays U دست خودرا ادا نکردن
to play possum U خودرا بنا خوشی زدن
to serve one's term U خدمت خودرا انجام دادن
To set ones watch . U ساعت خودرا میزان کردن
do one's best <idiom> U تمام تلاش خودرا کردن
pass the buck <idiom> U مسئولیت خودرا به دیگری دادن
to bridle one's own tongue U جلوی زبان خودرا گرفتن
go to pieces <idiom> U کنترل خودرا از دست دادن
get out of hand <idiom> U کنترل خودرا از دست دادن
for all one is worth <idiom> U تمام سعی خودرا کردن
to lay down ones arms U سلاح خودرا بزمین گذاشتن
to keep the wolf from the door U خودرا ازگرسنگی یا قحطی رهانیدن
say one's piece <idiom> U آشکارا نظر خودرا گفتن
to provide oneself U خودرا اماده یا مجهز کردن
To set ones hopes on something. U امید خودرا به چیزی بستن
to change one's course U خط مشی یا رویه خودرا تغییردادن
to stand to one's duty U وفیفه خودرا انجام دادن
to recover damages U خسارت خودرا جبران کردن
take in stride <idiom> U خودرا به باد سرنوشت دادن
to play one's role U وفیفه خودرا انجام دادن
Bureaucracy . Red tape . U کاغذ بازی ( قرطاس بازی )
to carry oneself U خودرا اداره کردن یابوضعی دراوردن
sloshes U خودرا بالجن وگل ولای الودن
to d. a way one's time U وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
crammed U خودرا برای امتحان اماده کردن
slosh U خودرا بالجن وگل ولای الودن
To extend the scope of ones activities . U میدان عملیات خودرا گسترش دادن
crams U خودرا برای امتحان اماده کردن
to bridle one's anger U خشم خودرا پایمال کردن یافروخوردن
To consume all ones energy . U تمام نیروی خودرا مصرف کردن
sloshing U خودرا بالجن وگل ولای الودن
he lost his reason U عقل یا هوش خودرا ازدست داد
cram U خودرا برای امتحان اماده کردن
to calculate on U فرض خودرا روی چیزی بنانهادن
cramming U خودرا برای امتحان اماده کردن
to perform one's oromise U پیمان یاوعده خودرا انجام دادن
to repeat oneself U کاریا گفته خودرا تکرار کردن
turn kings evidence U شرکای جرم و همدستان خودرا لو دادن
show him your ticket U بلیط خودرا باو نشان دهید
to a oneself U خودرا اماده یامجهزکردن سلاح پوشیدن
to take up one'sindentures U سند شاگردی خودرا در پایان خدمت پس گرفتن
mudlark U اهل کوچه کسیکه خودرا باخاک و گل می الاید
to weigh one's word U سخنان خودرا سنجیدن سنجیده سخن گفتن
preen U خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
to lick one's U لب و لوچه خودرا لیسیدن ملچ و ملوچ کردن
preens U خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
preening U خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
To perfect oneself in a foreign language . U معلومات خودرا در یک زبان خارجی کامل کردن
preened U خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
to be even witn any one U انتقام خودرا ازکسی گرفتن باکسی باربریاسراسربودن
jilted U زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilting U زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
to secure a debtby a mortagage U با گرفتن گرو بستانکاری خودرا ازدیگران تامین کردن
to continue one's progress U پیشرفت خودرا ادامه دادن همواره جلو رفتن
jilt U زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
to do ones endeavour U کوشش خودرابعمل اوردن وفیفه خودرا انجام دادن
jilts U زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
to make a p of one's learing U دانش خودرا نمایش دادن علم فروشی کردن
within living memory U به یاد دارند
they are individ different U تک تک با هم فرق دارند
it is g. believed that... U عموماعقیده دارند که ....
to ingratite oneself U خودرا طرف توجه قرار دادن خود شیرینی کردن
to cry peccavi U بگناهان خودخستوشدن گناهان خودرا اقرار کردن فریاداعتراف براوردن
flip one's lid <idiom> U خیلی هیجان زده شدن ،کنترل خودرا از دست دادن
minimus U از چندتن که یک نام دارند
conifers U که میوه مخروطی دارند
conifer U که میوه مخروطی دارند
they itch for a fight U کرم جنگیدن دارند
diclinous U درختانی که نر وماده دارند
they are at war with japan U باژاپن جنگ دارند
They have had their differences for a long time . U مدنتهااست با هم اختلاف دارند
they differ materially U تفاوت کلی با هم دارند
Walls are ears. <proverb> U دیوارها گوش دارند .
they differ in kind U جنساباهم فرق دارند
myrmidon U یکی از اهالی جنگجوی thessalyکه در جنگ troyپادشاه خودرا پیروی کردند
they are t of their doctrines U اصول خودرامحکم نگاه می دارند
to yet had it U طرف مثبت اکثریت را دارند
active material U موادی که خاصیت تجزیه دارند
ledger bait U که دریک جا روی نگاه دارند
The courts have unlimited jurisdiction. U دادگاهها اخنیارات نامحدود دارند
basilica U کلیساهایی که سالن دراز دارند
basilicas U کلیساهایی که سالن دراز دارند
to be of the mind that ... U این عقیده [نظر] را دارند که ...
The days are getting shorter now . U روزها دارند کوتاه می شوند
Iranians have a gift of tongues. U ایرانیها استعداد زبان دارند
the run of the hills is east U تپه ها سوی خاورامتداد دارند
They all acknowledge him master . U همه او را به استادی قبول دارند
My hair is falling out. U موهای سرم دارند میریزند.
The apples are bruised . U سیبها لک زده ( لکه دارند )
doctrinaire U کسی که می خواهد نظریات و اصول خودرا بدون توجه به مقتضیات اجرا کند
boxed U موضوعاتی که همه در یک جعبه قرار دارند
enfilade U [یک رشته اتاق که رو به روی هم قرار دارند.]
They are famed for their courage. U بخاطر شجاعت وجسارتشان شهرت دارند
red legs U نام چندجورپرنده که پاهای قرمز دارند
open court U دادگاهی که همه مردم حق مراجعه به ان را دارند
diurnal U مربوط به روز جانورانی که درروزفعالیت دارند
these two view are polesapart U این نظریه یک دنیاباهم فرق دارند
You name it , they have it in thes department store. U هر چه تو بگویی دراین فروشگاه می فروشند ( دارند )
solipsism U فرضیهای که معتقد است نفس انسان چیزی جز خودوتغییرات حاصله درنفس خودرا نمیشناسد
to idulge oneself in drinking U بنوشابه خوری افتادن خودرا بباده نوشی سپردن تسلیم خوی میگساری شدن
roundups U سواران و اسبهایی که در این گردآوری شرکت دارند
utopian socialism U شارل فوریه و لوئی بلان قرار دارند
They are poles apart. U یک دنیا باهم فرق دارند ( بسیار متفاوتند )
flat U فضایی در حافظه که هر محل آن آدرس یکتا دارند.
roundup U سواران و اسبهایی که در این گردآوری شرکت دارند
suite U مجموعهای از برنامه ها که ارتباط بسیار نزدیک با هم دارند
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com