Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
He was engrossed in conversation .
U
فوتبالیستها دارند قبل از بازی خودرا گرم می کنند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cross examination
U
به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
dib
U
ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
To play ones part .
U
نقش خودرا بازی کردن
libraries
U
کتابها یا رکوردها و... که عموم می توانند فرض کنند که معمولا در یک محل عمومی قرار دارند
library
U
کتابها یا رکوردها و... که عموم می توانند فرض کنند که معمولا در یک محل عمومی قرار دارند
flag day
U
هر روزی که مردم برای امور خیریه پول خیرات می کنند ودر مقابل پرچم های کوچک دریافت می دارند
Apple Mac
U
مجموعهای از کامپیوترهای شخصی که توسط شرکت Apple ایجاد شدند که یک واسط کاربر گرافیکی دارند و از خانواده 00086 پردازنده ها استفاده می کنند
Apple Macintosh computer
U
مجموعهای از کامپیوترهای شخصی که توسط شرکت Apple ایجاد شدند که یک واسط کاربر گرافیکی دارند و از خانواده 00086 پردازنده ها استفاده می کنند
cattage key people
U
افرادی که در خانه کار می کنند و کار را از طریق سیستمهای مخابراتی فلاپی دیسک یاسایر وسایل به شرکت ارسال می دارند
priestcraft
U
دکانی که کشیش هاو ملاهادران بازی می کنند
an out match
U
مسابقهای که بیرون از زمین بازی خانگی برپا کنند
acrade game
U
نوعی بازی تصویری کامپیوتری که توسط ماشین هایی با سکه پول کار می کنند
squash tennis
U
بازی شبیه به اسکواش درهمان محوطه بین 2 نفر که امتیاز فقط بوسیله سرویس کننده به دست می اید و توپ وراکت فرق دارند
to provoke somebody until a row breaks out
<idiom>
U
کسی را اینقدر اذیت کنند که شروع کنند به دعوی و پرخاش
noncompatibility
U
دو یا چند سخت افزار که نمیتوانند داده رد و بدل کنند یا از وسیله جانبی یکسان استفاده کنند
multiprocessing system
U
سیستمی که چندین واحد پردازنده به هم کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
multiprocessor
U
تعداد واحدهای پردازش که با هم یا جداگانه کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
When brothers quarrel, only fools believe.
<proverb>
U
برادران جنگ کنند ابلهان باور کنند.
modes
U
حالتی که در آن کامپیوتر به کاربران اجازه میدهد دستورات یا برنامه ها یا داده را وارد کنند و به سرعت پاسخ دریافت کنند
mode
U
حالتی که در آن کامپیوتر به کاربران اجازه میدهد دستورات یا برنامه ها یا داده را وارد کنند و به سرعت پاسخ دریافت کنند
without recourse
U
عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
collision detection
U
پروتکل ارتباطات شبکهای که مانع ارسال همزمان از دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و سپس ارسال کنند
shinny
U
بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
CSMA CD
U
پروتکل ارتباط شبکهای که مانع ارسال همزمان دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و در زمان مناسب ارسال کنند برای ارسال داده در اینترنت به کار می رود
MMU
U
مدارهای منط قی الکترونیکی که سیگنالهای تنظیم حافظه تولید می کنند و تط بیق آدرس حافظه مجازی به محلهای حافظه فیزیکی را کنترل می کنند. MMU در قطعه پردازنده مجتمع شده است
harlequinade
U
بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
companding
U
دو فرآیندی که داده را پیش از ارسال یا ذخیره فشرده می کنند و سپس داده فشرده را به صورت اولیه ذخیره می کنند
frame
U
مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
cutthroat
U
بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
misplay
U
بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
gamesmanship
U
مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
game
U
وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
fire fight
U
ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
kiss in the ring
U
بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
to make a trick
U
با کارت شعبده بازی کردن
[ورق بازی]
shinney
U
بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
inning
U
گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
harlepuinade
U
نمایش لال بازی ودلقک بازی
crampet game
U
بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
charlatanic
U
امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
to rangeoneself
U
خودرا
to a onself
U
خودرا اراستن
to suppress one's propensities
U
خودرا فرونشاندن
to d. oneself up
U
خودرا گرفتن
to dress up
U
خودرا اراستن
he pretended to be asleep
U
خودرا بخواب زد
to express one self
U
مقاصد خودرا فهماندن
pontify
U
خودرا مقدس نمودن
to pay one's way
U
خرج خودرا دراوردن
off one's chest
<idiom>
U
خودرا خالی کردن
self assertion
U
خودرا جلو اندازی
insconce
U
خودرا جای دادن
he betray himself
U
او خودرا رسوا ساخت
mince
U
حرف خودرا خوردن
minces
U
حرف خودرا خوردن
to compromise oneself
U
خودرا مظنون یا رسواکردن
To step aside . to shy from . To withdraw .
U
خودرا کنا رکشیدن
To go through fire and water.
U
خودرا به آب وآتش زدن
flatten
U
روحیه خودرا باختن
flattens
U
روحیه خودرا باختن
to pick up oneself
U
خودرا نگاه داشتن
to busy oneself
U
خودرا مشغول کردن
back-pedalled
U
حرف خودرا پس گرفتن
to try one's luck
U
بخت خودرا ازمودن
one's accomplice
U
همدست خودرا لودادن
back-pedal
U
حرف خودرا پس گرفتن
to breakin
U
خودرا داخل کردن
back-pedalling
U
حرف خودرا پس گرفتن
back-pedals
U
حرف خودرا پس گرفتن
to slake one's revenge
U
انتقام خودرا گرفتن
to show ones cards
U
قصد خودرا اشکارکردن
to veil oneself
U
روی خودرا پوشاندن
to a one's right
U
حق خودرا ادعایامطالبه کردن
to plume oneself
U
با پیرایه خودرا اراستن
to sun one self
U
خودرا افتاب دادن
topull oneself together
U
خودرا جمع کردن
to sow one's wild oats
U
چل چلی خودرا کردن
to a. one selt
U
انتقام خودرا کشیدن
to boure one's way
U
راه خودرا بزوربازکردن
underplaying
U
دست خودرا ادا نکردن
underplay
U
دست خودرا ادا نکردن
wrathful
U
عشق یا کینه خودرا اشکارکردن
to stay one's stomach
U
شکم خودرا اندکی سیرکردن
underplayed
U
دست خودرا ادا نکردن
o bey your parents
U
والدین خودرا اطاعت کنید
to addict oneself
U
عادت کردن خودرا معتادکردن
to givein one's a.
U
موافقت خودرا اعلام کردن
to detain one's due
U
بدهی خودرا نگه داشتن
to declare oneself
U
قصد خودرا افهار کردن
to use one's d.
U
عقل یا نظر خودرا بکاربردن
to protrude one's tongue
U
زبان خودرا بیرون انداختن
to cut ones way
U
راه خودرا ازموانع بازکردن
hold one's own
U
موقعیت خودرا حفظ کردن
hold one's ground
U
موقعیت خودرا حفظ کردن
underplays
U
دست خودرا ادا نکردن
to play possum
U
خودرا بنا خوشی زدن
to serve one's term
U
خدمت خودرا انجام دادن
To set ones watch .
U
ساعت خودرا میزان کردن
do one's best
<idiom>
U
تمام تلاش خودرا کردن
pass the buck
<idiom>
U
مسئولیت خودرا به دیگری دادن
to bridle one's own tongue
U
جلوی زبان خودرا گرفتن
go to pieces
<idiom>
U
کنترل خودرا از دست دادن
get out of hand
<idiom>
U
کنترل خودرا از دست دادن
for all one is worth
<idiom>
U
تمام سعی خودرا کردن
to lay down ones arms
U
سلاح خودرا بزمین گذاشتن
to keep the wolf from the door
U
خودرا ازگرسنگی یا قحطی رهانیدن
say one's piece
<idiom>
U
آشکارا نظر خودرا گفتن
to provide oneself
U
خودرا اماده یا مجهز کردن
To set ones hopes on something.
U
امید خودرا به چیزی بستن
to change one's course
U
خط مشی یا رویه خودرا تغییردادن
to stand to one's duty
U
وفیفه خودرا انجام دادن
to recover damages
U
خسارت خودرا جبران کردن
take in stride
<idiom>
U
خودرا به باد سرنوشت دادن
to play one's role
U
وفیفه خودرا انجام دادن
Bureaucracy . Red tape .
U
کاغذ بازی ( قرطاس بازی )
to carry oneself
U
خودرا اداره کردن یابوضعی دراوردن
sloshes
U
خودرا بالجن وگل ولای الودن
to d. a way one's time
U
وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
crammed
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
slosh
U
خودرا بالجن وگل ولای الودن
To extend the scope of ones activities .
U
میدان عملیات خودرا گسترش دادن
crams
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
to bridle one's anger
U
خشم خودرا پایمال کردن یافروخوردن
To consume all ones energy .
U
تمام نیروی خودرا مصرف کردن
sloshing
U
خودرا بالجن وگل ولای الودن
he lost his reason
U
عقل یا هوش خودرا ازدست داد
cram
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
to calculate on
U
فرض خودرا روی چیزی بنانهادن
cramming
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
to perform one's oromise
U
پیمان یاوعده خودرا انجام دادن
to repeat oneself
U
کاریا گفته خودرا تکرار کردن
turn kings evidence
U
شرکای جرم و همدستان خودرا لو دادن
show him your ticket
U
بلیط خودرا باو نشان دهید
to a oneself
U
خودرا اماده یامجهزکردن سلاح پوشیدن
to take up one'sindentures
U
سند شاگردی خودرا در پایان خدمت پس گرفتن
mudlark
U
اهل کوچه کسیکه خودرا باخاک و گل می الاید
to weigh one's word
U
سخنان خودرا سنجیدن سنجیده سخن گفتن
preen
U
خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
to lick one's
U
لب و لوچه خودرا لیسیدن ملچ و ملوچ کردن
preens
U
خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
preening
U
خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
To perfect oneself in a foreign language .
U
معلومات خودرا در یک زبان خارجی کامل کردن
preened
U
خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
to be even witn any one
U
انتقام خودرا ازکسی گرفتن باکسی باربریاسراسربودن
jilted
U
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilting
U
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
to secure a debtby a mortagage
U
با گرفتن گرو بستانکاری خودرا ازدیگران تامین کردن
to continue one's progress
U
پیشرفت خودرا ادامه دادن همواره جلو رفتن
jilt
U
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
to do ones endeavour
U
کوشش خودرابعمل اوردن وفیفه خودرا انجام دادن
jilts
U
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
to make a p of one's learing
U
دانش خودرا نمایش دادن علم فروشی کردن
within living memory
U
به یاد دارند
they are individ different
U
تک تک با هم فرق دارند
it is g. believed that...
U
عموماعقیده دارند که ....
to ingratite oneself
U
خودرا طرف توجه قرار دادن خود شیرینی کردن
to cry peccavi
U
بگناهان خودخستوشدن گناهان خودرا اقرار کردن فریاداعتراف براوردن
flip one's lid
<idiom>
U
خیلی هیجان زده شدن ،کنترل خودرا از دست دادن
minimus
U
از چندتن که یک نام دارند
conifers
U
که میوه مخروطی دارند
conifer
U
که میوه مخروطی دارند
they itch for a fight
U
کرم جنگیدن دارند
diclinous
U
درختانی که نر وماده دارند
they are at war with japan
U
باژاپن جنگ دارند
They have had their differences for a long time .
U
مدنتهااست با هم اختلاف دارند
they differ materially
U
تفاوت کلی با هم دارند
Walls are ears.
<proverb>
U
دیوارها گوش دارند .
they differ in kind
U
جنساباهم فرق دارند
myrmidon
U
یکی از اهالی جنگجوی thessalyکه در جنگ troyپادشاه خودرا پیروی کردند
they are t of their doctrines
U
اصول خودرامحکم نگاه می دارند
to yet had it
U
طرف مثبت اکثریت را دارند
active material
U
موادی که خاصیت تجزیه دارند
ledger bait
U
که دریک جا روی نگاه دارند
The courts have unlimited jurisdiction.
U
دادگاهها اخنیارات نامحدود دارند
basilica
U
کلیساهایی که سالن دراز دارند
basilicas
U
کلیساهایی که سالن دراز دارند
to be of the mind that ...
U
این عقیده
[نظر]
را دارند که ...
The days are getting shorter now .
U
روزها دارند کوتاه می شوند
Iranians have a gift of tongues.
U
ایرانیها استعداد زبان دارند
the run of the hills is east
U
تپه ها سوی خاورامتداد دارند
They all acknowledge him master .
U
همه او را به استادی قبول دارند
My hair is falling out.
U
موهای سرم دارند میریزند.
The apples are bruised .
U
سیبها لک زده ( لکه دارند )
doctrinaire
U
کسی که می خواهد نظریات و اصول خودرا بدون توجه به مقتضیات اجرا کند
boxed
U
موضوعاتی که همه در یک جعبه قرار دارند
enfilade
U
[یک رشته اتاق که رو به روی هم قرار دارند.]
They are famed for their courage.
U
بخاطر شجاعت وجسارتشان شهرت دارند
red legs
U
نام چندجورپرنده که پاهای قرمز دارند
open court
U
دادگاهی که همه مردم حق مراجعه به ان را دارند
diurnal
U
مربوط به روز جانورانی که درروزفعالیت دارند
these two view are polesapart
U
این نظریه یک دنیاباهم فرق دارند
You name it , they have it in thes department store.
U
هر چه تو بگویی دراین فروشگاه می فروشند ( دارند )
solipsism
U
فرضیهای که معتقد است نفس انسان چیزی جز خودوتغییرات حاصله درنفس خودرا نمیشناسد
to idulge oneself in drinking
U
بنوشابه خوری افتادن خودرا بباده نوشی سپردن تسلیم خوی میگساری شدن
roundups
U
سواران و اسبهایی که در این گردآوری شرکت دارند
utopian socialism
U
شارل فوریه و لوئی بلان قرار دارند
They are poles apart.
U
یک دنیا باهم فرق دارند ( بسیار متفاوتند )
flat
U
فضایی در حافظه که هر محل آن آدرس یکتا دارند.
roundup
U
سواران و اسبهایی که در این گردآوری شرکت دارند
suite
U
مجموعهای از برنامه ها که ارتباط بسیار نزدیک با هم دارند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com