Perdic | فشار متوسط | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 205 (11 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	intermediate pressure U	فشار متوسط

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words

	brake mean effective pressure U	مقدار محاسبه شده متوسط فشار در سیلندر در مرحله قدرت
	intermediate high voltage line U	خط فشار متوسط
	mean effective pressure U	فشار موثر متوسط
	working point U	نقطه فشار متوسط
Other Matches

	cabin pressure U	فشار مطلق داخل هواپیما اختلاف فشار بین کابین واتمسفر پیرامون
	pressurized cabin U	اطاق فشار هوای هواپیما کابین فشار
	compensating relief valve U	شیر رها کننده فشار با شیرترمواستاتیک برای کاهش فشار تنظیم شده هنگامیکه روغن داغ است
	pitot static system U	سیستم نشان دهندهای که باترکیبی از فشار محلی تغذیه میشود اختلاف این دو فشار باسرعت نسبی فاهری متناسب است
	pore pressure U	فشارمنفذی فشار اب منفذی فشار خنثی
	cabin pressurization safety valve U	شیری مرکب از شیر خلاص فشار و خلاء و شیر تخلیه برای جلوگیری از افزایش بیش از حد فشار داخل کابین
	compressor pressure ratio U	نسبت فشار سیال بعد ازکمپرسوز یا در خروجی ان به فشار سیال قبل از ورودیا در ورودی ان
	isopiestic U	دارای فشار یکسان خط هم فشار
	low head plant U	نیروگاه ابی فشار ضعیف تاسیسات فشار ضعیف
	piezoelectric U	ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
	mean sea level U	ارتفاع متوسط از سطح دریا ارتفاع متوسط اب دریا
	energy absorber U	مکانیسم ضربه گیری مکانیسم دفع فشار حرکت دستگاه دفع فشار
	high voltage transformer U	ترانسفورماتور فشار قوی مبدل فشار قوی
	impluse level U	سطح فشار ضربهای استحکام فشار ضربهای
	pitot pressure U	فشار وارد به انتن فشارسنج هواپیما یا ناو فشار انتن فشارسنج
	clear one's ears U	متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
	low voltage distribution system U	شبکه پخش فشار ضعیف تاسیسات پخش فشار ضعیف
	hypobaric U	مربوط به ارزیابی اثار کم شدن فشار جو مربوط به کم شدن فشار جو
	intermediate U	متوسط
	tolerable U	متوسط
	averaged U	حد متوسط
	averages U	متوسط
	averages U	حد متوسط
	meant U	متوسط
	average U	حد متوسط
	average U	متوسط
	averaged U	متوسط
	moderates U	متوسط
	moderating U	متوسط
	medium gravle U	شن متوسط
	mesne U	متوسط
	average limit of ice U	حد متوسط یخ
	modals U	متوسط
	modal U	متوسط
	moderated U	متوسط
	moderate U	متوسط
	life expectancy U	سن متوسط
	averaging U	متوسط
	life expectancies U	سن متوسط
	intermedial U	متوسط
	meanest U	متوسط
	mediums U	متوسط
	medium U	متوسط
	osculant U	متوسط
	meaner U	متوسط
	mediocre U	متوسط
	averaging U	حد متوسط
	mean U	متوسط
	true power U	توان متوسط
	average cost U	هزینه متوسط
	mean stress U	خستگی متوسط
	average discharge U	بده متوسط
	mid range U	برد متوسط
	average deviation U	انحراف متوسط
	middle price U	قیمت متوسط
	m.f. U	بسامد متوسط
	moderate speed U	سرعت متوسط
	average conditions U	شرایط متوسط
	average depth U	عمق متوسط
	m.f. U	فرکانس متوسط
	a modest income U	درآمدی متوسط
	average efficiency U	بازده متوسط
	mean income U	درامد متوسط
	mean life U	عمر متوسط
	a medium sized car U	یک اتومبیل متوسط
	every Tom, Dick and Harry <idiom> U	طبقه متوسط
	average output U	محصول متوسط
	average price U	قیمت متوسط
	mean speed U	سرعت متوسط
	average product U	محصول متوسط
	mean price U	قیمت متوسط
	average life U	عمر متوسط
	average payment U	پرداخت متوسط
	average expense U	هزینه متوسط
	average flow U	جریان متوسط
	average input U	نهاده متوسط
	average latency U	رکود متوسط
	average latency U	تاخیر متوسط
	intermediate contrast U	تغایر متوسط
	mean time U	زمان متوسط
	mean time U	ساعت متوسط
	mean value U	مقدار متوسط
	medium U	متوسط معتدل
	mean variation U	تغییر متوسط
	mean velocity U	سرعت متوسط
	medial U	میانه متوسط
	medially U	بطورمیانه یا متوسط
	medium wave U	موج متوسط
	middle classes U	طبقه متوسط
	par U	میزان متوسط
	halftones U	رنگ متوسط
	halftone U	رنگ متوسط
	duffers U	بازیگر متوسط
	duffer U	بازیگر متوسط
	mean deviation U	انحراف متوسط
	medium U	مقدار متوسط
	life expectancies U	عمر متوسط
	midway U	متوسط میانجی
	life expectancy U	عمر متوسط
	medium cloud U	ابرهای متوسط
	mediums U	مقدار متوسط
	medium frequency U	بسامد متوسط
	normal U	میانه متوسط
	medium scale U	در مقیاس متوسط
	mean chord U	وتر متوسط
	medium carbon steel U	فولادباکربن متوسط
	medium artillery U	توپخانه متوسط
	median gray U	خاکستری متوسط
	mean depth U	عمق متوسط
	mediums U	متوسط معتدل
	middle class U	طبقه متوسط
	mean daily U	متوسط روزانه
	median income U	درامد متوسط
	mediterranean sea U	بحر متوسط
	weighted average U	متوسط وزنی
	medium voltage U	ولتاژ متوسط
	mean U	میانه متوسط
	average U	میانه متوسط
	thins U	تیم متوسط
	thinnest U	تیم متوسط
	average U	مقدار متوسط
	averagly U	بطور متوسط
	mediocrity U	اندازه متوسط
	averaged U	میانه متوسط
	average total cost U	هزینه متوسط کل
	girder bridge U	پل بیلی متوسط
	meanest U	میانه متوسط
	subaverage U	زیر حد متوسط
	above average <adj.> U	بیش از حد متوسط
	above-average <adj.> U	بیش از حد متوسط
	over-average <adj.> U	بیش از حد متوسط
	on the a U	بطور متوسط
	thinners U	تیم متوسط
	averaged U	مقدار متوسط
	middlingly U	بطور متوسط
	averages U	مقدار متوسط
	average voltage U	ولتاژ متوسط
	average variable cost U	هزینه متوسط
	average value U	مقدار متوسط
	averaging U	مقدار متوسط
	average speed U	سرعت متوسط
	averagely U	بطور متوسط
	meaner U	میانه متوسط
	thinned U	تیم متوسط
	thin U	تیم متوسط
	averages U	میانه متوسط
	averaging U	میانه متوسط
	secondarily U	بطور متوسط
	intermediate hurdle U	مانع متوسط
	average revenue U	درامد متوسط
	intermediate lampholder U	سر پیچ متوسط
	average yield U	بازده متوسط
	average return U	بازده متوسط
	monthly average U	متوسط ماهیانه
	over-average <adj.> U	بالاتر از حد متوسط
	above-average <adj.> U	بالاتر از حد متوسط
	above average <adj.> U	بالاتر از حد متوسط
	sort of U	بمیزان متوسط
	average product U	تولید متوسط
	above average <adj.> U	بیشتر از حد متوسط
	sort of U	بمقدار متوسط
	over-average <adj.> U	بیشتر از حد متوسط
	intermediately U	بطور متوسط
	average productivity U	بازدهی متوسط
	above-average <adj.> U	بیشتر از حد متوسط
	averages U	متوسط خسارت در بیمه
	mean horizontal candlepower U	شمع افقی متوسط
	bourgeois U	طبقه متوسط بورژوا
	bourgeois U	عضوطبقه متوسط جامعه
	middle-class person U	عضو طبقه متوسط
	mean solar time U	زمان متوسط شمسی
	average variable cost U	هزینه متوسط متغیر
	mean solar day U	روز متوسط خورشیدی
	member of the middle class U	عضو طبقه متوسط
	mean sea level U	سطح متوسط دریا
	mean solar day U	روز متوسط شمسی
	mean spherical candlepower U	شمع کروی متوسط
	mean high water neaps U	متوسط ارتفاع اب دریا
	meaner U	متوسط میانه روی
	meanest U	متوسط میانه روی
	mean error method U	روش خطای متوسط
	mean U	متوسط میانه روی
	fairs U	نسبتا خوب متوسط
	franklin U	طبقه متوسط اجتماع
	average U	متوسط خسارت در بیمه
	fairest U	نسبتا خوب متوسط
	fairer U	نسبتا خوب متوسط
	fair U	نسبتا خوب متوسط
	king's blue U	رنگ ابی متوسط
	man in the street <idiom> U	مردم عادی یا متوسط
	averaged U	متوسط خسارت در بیمه
	mean free path U	مسافت ازاد متوسط
	mean freepath U	مسیر ازاد متوسط
	fair average quality U	کیفیت متوسط مناسب
	average heading U	جهت متوسط هواپیما
	average annual precipitation U	متوسط بارندگی سالینه
	average intensity U	شدت جریان متوسط
	average reaction rate U	سرعت متوسط واکنش
	average reaction rate U	مقدار متوسط واکنش
	average purchase rate U	نرخ متوسط خرید