English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
internal pressure U فشار درونی
pore pressure U فشار درونی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
dynamic pressure U فشار محرکه درونی
Other Matches
internal furnace U کوره درونی بوته درونی اشتعال درونی
dynamically U نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
dynamic U نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
cabin pressure U فشار مطلق داخل هواپیما اختلاف فشار بین کابین واتمسفر پیرامون
pressurized cabin U اطاق فشار هوای هواپیما کابین فشار
compensating relief valve U شیر رها کننده فشار با شیرترمواستاتیک برای کاهش فشار تنظیم شده هنگامیکه روغن داغ است
pitot static system U سیستم نشان دهندهای که باترکیبی از فشار محلی تغذیه میشود اختلاف این دو فشار باسرعت نسبی فاهری متناسب است
pore pressure U فشارمنفذی فشار اب منفذی فشار خنثی
cabin pressurization safety valve U شیری مرکب از شیر خلاص فشار و خلاء و شیر تخلیه برای جلوگیری از افزایش بیش از حد فشار داخل کابین
compressor pressure ratio U نسبت فشار سیال بعد ازکمپرسوز یا در خروجی ان به فشار سیال قبل از ورودیا در ورودی ان
isopiestic U دارای فشار یکسان خط هم فشار
low head plant U نیروگاه ابی فشار ضعیف تاسیسات فشار ضعیف
tumble home U خم درونی
civil U درونی
subjective U درونی
intestines U درونی
interior U درونی
intestine U درونی
indoor U درونی
innermost U درونی
in U درونی
in- U :درونی
in- U درونی
endogenous U درونی
internal U درونی
infelt U درونی
in U :درونی
interiors U درونی
inward U درونی
inmost U درونی
intrinsic U درونی
insides U درونی
inner U درونی
inside U درونی
interpolations U براورد درونی
interpolation U براورد درونی
internalizes U درونی کردن
internalizing U درونی کردن
the inner layer U لایه درونی
internalized U درونی کردن
internalising U درونی کردن
endoderm U پرده درونی
internalises U درونی کردن
endogenous event U رویداد درونی
internalised U درونی کردن
internalization U درونی ساختن
endophasia U تکلم درونی
endocardium U پرده درونی دل
innate U درونی چسبنده
ductless gland U غده درونی
pectorals U صدری درونی
dynamic U نیروی درونی
indoor U درونی داخلی
dynamically U نیروی درونی
archivolt U قوس درونی
in-fighting U کشمکش درونی
aula U حیاط درونی
bal badak U تیغ درونی پا
interior U درونی درون
internal friction U سایش درونی
cooptation U انتخاب درونی
the inner layer U چینه درونی
internalize U درونی کردن
esoteric U رمزی درونی
subjectivity U درونی بودن
pectoral U صدری درونی
internal phase U فاز درونی
interflow U جریان اب درونی
intercorrelation U وابستگی درونی
internal work U کار درونی
internality U درونی بودن
inner speech U گفتار درونی
inner shell electron U الکترون درونی
inner loop U حلقه درونی
inmost thoughts U اندیشههای درونی
internal friction U اصطکاک درونی
intrados U قوس درونی
internal vibrator U لرزاننده درونی
interior affairs U کارهای درونی
interiority U درونی بودن
internal reflection U انعکاس درونی
internal force U نیروی درونی
internal font U فونت درونی
internal energy U انرژی درونی
internal conversion U تبدیل درونی
internal secretion U ترشح درونی
internal temperature U دمای درونی
internal consistency U هماهنگی درونی
internal command U فرمان درونی
internal inhibition U بازداری درونی
intrados springing line U پاطاق درونی
logarithmic viscosity number U گرانروی درونی
interiors U درونی درون
enteroceptor U گیرنده درونی
interoceptor U گیرنده درونی
entophyte U انگل درونی
loggia U ایوان درونی
intrinsic motivation U انگیزش درونی
intrinsic approach U رهیافت درونی
inherent viscosity U گرانروی درونی
spring of intrados U پاطاق درونی
springing of soffit U پاطاق درونی
ingrowth U رویش درونی
inflow U ریزش درونی
indravgnt U جریان درونی
mesophyll U بافت درونی برگ
internist U متخصص داروهای درونی
Internal energy U انرژی درونی [فیزیک]
internal resisting moment U لنگر مقاوم درونی
internalization U درونی یا باطنی کردن
internal sort U مرتب کردن درونی
inwarness U بطون درونی بودن
endometrium U پرده درونی زهدان
midland U بین الارضین درونی
internal torque U گشتاور نیروی درونی
inherent [in] <adj.> U درونی [ماندگار] [ذاتی]
internal hard disk U دیسک سخت درونی
enostosis U اماس درونی استخوان
inner work function U انرژی خروج درونی
endo arterities U اماس درونی شریان
endometritis U اماس درونی زهدان
endocarditis U اماس غشاء درونی دل
endocarp U حلقه درونی میوه
scarp U دیوار درونی خندق
sacrp U دیوار درونی خندق
endocrane U سطح درونی جمجمه
thermionic arc U قوس گرمیونایی درونی
inside berm U سکوی شیببر درونی
psychogenesis U پیدایش نیروی درونی
endosporium U غشاء درونی تخم
internal evidence U مدارک یاگواه درونی
endospore U غشاء درونی تخم
autotelic U دارای قصد درونی
internal consistency coefficient U ضریب همسانی درونی
piezoelectric U ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
energy absorber U مکانیسم ضربه گیری مکانیسم دفع فشار حرکت دستگاه دفع فشار
endoskeleton U استخوان بندی درونی حیوان
inside U نزدیک به مرکز بخش درونی
endosarc U قسمت درونی سفیده سلول
escarp U سرازیری درونی خندق یاخاکریز
internal ophthalmia U اماس درونی تخم چشم
internal friction U مالش درونی سایش داخلی
internal modem U تلفیق و تفکیک کننده درونی
insides U نزدیک به مرکز بخش درونی
interoceptive U وابسته به انگیزش وتحریک درونی
endocardial U وابسته به پرده درونی دلhypoblast
extruded corner U [پیش آمدگی گوشه درونی]
impluse level U سطح فشار ضربهای استحکام فشار ضربهای
high voltage transformer U ترانسفورماتور فشار قوی مبدل فشار قوی
to protect home industry U صنایع درونی را حفظ وتشویق کردن
auscultator U گوش کننده صداهای درونی بدن
field glass U عدسی درونی دوربین یاذره بین
intramural U واقع در این سوی دیوارها درونی
entoptics U شناسایی وفایف اجزای درونی چشم
integrated U مودمی که بخش درونی سیستم باشد
lock U همسان کردن ساعت درونی با سیگنال دریافتی
locks U همسان کردن ساعت درونی با سیگنال دریافتی
pitot pressure U فشار وارد به انتن فشارسنج هواپیما یا ناو فشار انتن فشارسنج
clear one's ears U متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
intima U درونی ترین غشاء پوششی رگها و سایررباطهای بدن
gutters U فضای خالی یا حاشیه درونی بین در صفحه مقابل
smoke consumer U اسباب استفاده از دود برای مصرف درونی ماشین
gutter U فضای خالی یا حاشیه درونی بین در صفحه مقابل
proprioceptive U تحریک شده در اثر تحریکات درونی عضو موجود زنده
The way the robbery was committed speaks of inside knowledge. U روشی که سرقت مرتکب شده بود منجر از آگاهی درونی می شود .
epicanthus U لایه کوچکی از پوست که گاهی گوشه درونی چشم رامی پوشاند
psychogenesis U ایجاددر اثر فعل وانفعالات درونی منشافعالیت ذهنی روان زایش
low voltage distribution system U شبکه پخش فشار ضعیف تاسیسات پخش فشار ضعیف
hypobaric U مربوط به ارزیابی اثار کم شدن فشار جو مربوط به کم شدن فشار جو
Marxists U طرفدار مکتب مارکس براساس اعتقاد انهاسرمایه داری به علت تناقض درونی موجود در ان سقوط خواهد کرد
Marxist U طرفدار مکتب مارکس براساس اعتقاد انهاسرمایه داری به علت تناقض درونی موجود در ان سقوط خواهد کرد
metallography U شرح فلزات بررسی در ساختمان درونی فلزات
cpu U ساعت درونی پردازنده که سیگنال با قاعده را ایجاد میکند که برای کنترل عملیات و ارسال داده در پردازنده است
incretion U ترشح درونی یا داخلی تراوش داخلی
internal shield U زره درونی زره داخلی
stress U فشار
isobar U هم فشار
sense of pressure U حس فشار
atmospheres U فشار جو
atmosphere U فشار جو
push U فشار
pressure vessel U فشار
weight U فشار
exertions U فشار
exertion U فشار
brunt U فشار
growing pains U فشار
pressor U فشار زا
isopiestic U هم فشار
total pressure U فشار کل
pressure U فشار
press U فشار
line of thrust U خط فشار
isobars U هم فشار
isobar U تک فشار
tensions U فشار
presses U فشار
stressing U فشار
back pressure U پی فشار
impact U فشار
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com