English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
fore U فریاد هشدار به نفر جلو زمین در مورد گوی که بسمت اومیرود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cross court U بسمت مخالف زمین در قطر
desired ground zone U صفر زمین مورد نظر
in the quality of U بسمت
downwind U بسمت باد
upwind U بسمت باد
reentrant U متوجه بسمت داخل
on drive U ضربه بسمت توپزن
leeward U بسمت مخالف باد
warnings U هشدار
warning U هشدار
alarms U هشدار
alarm U هشدار
alarmed U هشدار
alarmingly U هشدار
bear up U برگشتن قایق بسمت باد
beats U حرکت قایق بسمت باد
beat U حرکت قایق بسمت باد
he was ordained priest U اورا بسمت کشیش گماشتند
leg hit U ضربه بسمت محدوده توپزن
alarm calls U فریادهای هشدار
advisory signal U علامت هشدار
warning U اژیر هشدار
warnings U اژیر هشدار
alarm reaction U واکنش هشدار
warn U هشدار دادن
warned U هشدار دادن
warns U هشدار دادن
tip (someone) off <idiom> U هشدار دادن
warning cries U فریادهای هشدار
bear off U برگشتن قایق بسمت مخالف باد
quarantine U در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantined U در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantines U در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantining U در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
alert box U پنجره یا جعبه هشدار
alarmingly U : هشدار اگاهی از خطر
alarms U : هشدار اگاهی از خطر
alarm U : هشدار اگاهی از خطر
read the riot act <idiom> U به کسی هشدار دادن
alarmed U : هشدار اگاهی از خطر
warning radar U رادار هشدار دهنده
alarum U : هشدار اگاهی از خطر
headstay U سیمی که دکل را بسمت جلوقایق نگاه میدارد
thinners U بسمت سیار ودور از میله شماره 1 بولینگ
crossfire U پرتاب توپ که با زاویه بسمت پایگاه می اید
thin U بسمت سیار ودور از میله شماره 1 بولینگ
head up U بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
backswing U تاب اولیه راکت تنیس بسمت عقب
thins U بسمت سیار ودور از میله شماره 1 بولینگ
thinnest U بسمت سیار ودور از میله شماره 1 بولینگ
thinned U بسمت سیار ودور از میله شماره 1 بولینگ
crossings U پرتاب توپ که با زاویه بسمت پایگاه می اید
warning U اعلام خطر کردن هشدار
warnings U اعلام خطر کردن هشدار
hard starboard U ناو رابا چرخش سریع بسمت پاشنه بگردانید
hard starboard U سمت ناو را بسمت مغناطیسی اعلام شده تغییر دهید
Drive on dimmed headlights ! [Warning to drivers] U با نور پایین حرکت کنید! [هشدار به رانندگان]
lawn bowling U بازی بین 2 نفر یاتیمهای 2 تا 4 نفره بصورت غلطاندن گویها بسمت جک
He warned he would go on a termless hunger strike. U او [مرد] هشدار داد که اعتصاب غذای بی مدتی خواهد کرد.
clean U کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleaned U کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleanest U کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleans U کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
action oriented management report U گزارشی که شرایط غیرعادی رابا توجه ویژهای که نیازدارد به مدیریت هشدار میدهد
sagging U تاب برداشتن کشتی هوایی دراثر وجود نیروهای بسمت بالادر دو انتها و یا عدم نیروی برا در مرکز
clowned U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clown U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
ground return U انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین
clowning U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowns U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
touch judge U هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
diver's flag U پرچم قرمز با نوار سفید روی قایق برای هشدار به قایقرانان تا از منطقه غواصی دور شوند
center field U قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
geotaxis U گرایشی که نیروی جاذبه زمین انراهدایت میکند زمین گرایی
hercules U نوعی موشک زمین به زمین با بردزیاد هواپیمای باری هرکولس
pancake U در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
pancakes U در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
inductive earthing U زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
left slide U حرکت موج سوار روی موج بسمت چپ روبرو ساحل
frost heave U برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
regulus U نوعی موشک اتمی هدایت شونده زمین به زمین که بانیروی جت حرکت میکند
off side U سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن
honest john U نوعی موشک برد کوتاه زمین به زمین توپخانه
nap of the earth U از نزدیک زمین در سطح زمین پرواز سینه مال
squealed U فریاد
squeals U فریاد
shrieks U فریاد
shrieking U فریاد
whooped U فریاد
groans U فریاد
groan U فریاد
calling U فریاد
shrieked U فریاد
squeal U فریاد
groaning U فریاد
exclamations U فریاد
groaned U فریاد
whoop U فریاد
whooping U فریاد
whoops U فریاد
outcries U فریاد
outcry U فریاد
vociferation U فریاد
exclamation U فریاد
shriek U فریاد
shouting U فریاد
redresser U فریاد رس
rhodomontade U فریاد
fret U فریاد
shouted U فریاد
kiai U فریاد
mewl U فریاد
frets U فریاد
shout U فریاد
squawks U فریاد
shouts U فریاد
squawked U فریاد
squawk U فریاد
tellurian U ساکن زمین دستگاه سنجش حرکات زمین
geognosy U زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین
to break up U از هم جدا شدن [پوسته زمین] [زمین شناسی]
shouter U فریاد زننده
To cry out . U فریاد بر آوردن
screamer U فریاد زدن
cry U فریاد زدن
cry U فریاد گریه
cries U فریاد زدن
yell U فریاد زدن
yelled U فریاد زدن
bawls U فریاد زدن
bawling U فریاد زدن
bawled U فریاد زدن
gaff U گفتاربیهوده فریاد
yelling U فریاد زدن
bawl U فریاد زدن
cries U فریاد گریه
to by blue muder U فریاد کردن
war cry U فریاد جنگی
war whoop U فریاد جنگ
to cry wolf too often U انقدربدروغ فریاد
vociferance U فریاد و نعره
whoopee U فریاد خوشحالی
hurray U فریاد زدن
hollered U فریاد خوشحالی
jubilate U فریاد شادی
holler U فریاد خوشحالی
blat U فریاد کردن
hollering U فریاد خوشحالی
greet U داد فریاد
whoop U فریاد کردن
greets U داد فریاد
hollers U فریاد خوشحالی
utter a cry U فریاد زدن
whooped U فریاد کردن
whooping U فریاد کردن
greeted U داد فریاد
whoops U فریاد کردن
yells U فریاد زدن
perelotok U زمین یا قشر یخ زده زمین قشر زمستانی زمین
sergeants U گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
sergeant U گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
rolling terrain U زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
styx U نوعی موشک زمین به زمین دریایی
inside U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
insides U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
shriek U فریاد دلخراش زدن
screeching U فریاد شبیه جیغ
shrieks U فریاد دلخراش زدن
screeches U فریاد شبیه جیغ
triumphant U فاتحانه فریاد پیروزی
to break forth in to joy U از خوشی فریاد کردن
to roar with pain U از درد فریاد زدن
to shout for joy U از خوشی فریاد زدن
screeched U فریاد شبیه جیغ
chevy U فریاد هنگام شکار
To go to someones rescues . To succour someone . U به فریاد کسی رسیدن
salvo U فریاد دسته جمعی
shrieking U فریاد دلخراش زدن
with rejoicings and embraces U با شادی و فریاد هورا
screech U فریاد شبیه جیغ
triumphantly U فاتحانه فریاد پیروزی
shrieked U فریاد دلخراش زدن
salvoes U فریاد دسته جمعی
full-throated U صدا یا فریاد بسیار بلند
donnybrook U فریاد پرسر وصدا هیاهو
rodomontade U گزافه گویی کردن فریاد
hollering U فریاد کردن سروصداراه انداختن
exclamatory U شگفت اور متضمن فریاد
exclaims U ازروی تعجب فریاد زدن
exclaiming U ازروی تعجب فریاد زدن
exclaimed U ازروی تعجب فریاد زدن
exclaim U ازروی تعجب فریاد زدن
hollers U فریاد کردن سروصداراه انداختن
howl U فریاد زدن عزاداری کردن
howled U فریاد زدن عزاداری کردن
howls U فریاد زدن عزاداری کردن
hollered U فریاد کردن سروصداراه انداختن
holler U فریاد کردن سروصداراه انداختن
covenant runing with land U شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
jobilate U شادی کردن از خوشی فریاد زدن
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com