English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
money refund offer U فروش قابل پس دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
vendible U قابل فروش جنس قابل فروش
vendable U قابل فروش جنس قابل فروش
merchantable U قابل فروش
sale U قابل فروش
sellable U قابل فروش
marketable U قابل فروش
alienable U قابل فروش انتقالی
saleable U قابل فروش فروختنی
resalable U قابل فروش مجدد
salable U قابل فروش فروختنی
pileferable U اقلام قابل فروش بصورت فرسوده
frozen assets U دارائی که بعلت ادعای فرد یا افرادی قابل فروش نمیباشد
woollen draper U پشمینه فروش ماهوت فروش شال فروش
markets U درمعرض فروش قرار دادن
to place on the market U درمعرض فروش قرار دادن
marketed U درمعرض فروش قرار دادن
to put on the market U درمعرض فروش قرار دادن
market U درمعرض فروش قرار دادن
pack U قرار دادن چیزها در جعبه برای فروش یا ارسال
packs U قرار دادن چیزها در جعبه برای فروش یا ارسال
on licence U پروانه فروش ابجو یا نوشابههای دیگر که در همان جایگاه فروش گسازده شود
pearlies U جامه میوه فروش یا سبزی فروش دوره گرد که دکمههای مروارید دارد
wine seller U میفروش باده فروش شراب فروش خمار
sales force U نیروی فروش کارکنان قسمت فروش
hard sell U سخت کوشی در فروش فروش مجدانه
sale maximization U به حداکثر رسانیدن فروش ماکزیمم فروش
exhalable U قابل بیرون دادن
organizable U قابل تشکیلات دادن
pleadable U قابل عرضحال دادن
moveable U قابل حرکت دادن
pleadable U قابل درخواست دادن
permeable U قابل عبور دادن رطوبت
skimming U محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
optional claiming race U مسابقهای که صاحب اسب ازادی در فروش یا خودداری از فروش اسب دارد
foreign military sales U فروش نظامی خارجی فروش مواد و تجهیزات فروش مواد و تجهیزات نظامی به خارجیان
passes U صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
pass U صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
passed U صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
furrier U خز فروش پوست فروش
furriers U خز فروش پوست فروش
burn notice U علامت رمز برای نشان دادن اینکه یک نفر یا گروهی ازافراد قابل اعتماد نیستند
authentication U به سند یا رونوشت مصذق ان اعتبار و اقتدار قانونی دادن به نحوی که در مقام اثبات قانونا قابل ارائه باشد
sales promotion U افزایش فروش از راه تبلیغات افزایش فروش
pan U حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pan- U حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pans U حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
format U تعداد حروف که روی صفحه نمایش قابل نمایش اند. با دادن طول سط ر و ستون
formats U تعداد حروف که روی صفحه نمایش قابل نمایش اند. با دادن طول سط ر و ستون
usura maritima U دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
marker U دو علامت در ابتدا و انتهای بخشی از داده یا متن برای نشان دادن بلاک خاص که قابل حرکت یا حذف یا کپی به عنوان سیگنال واحد باشد
markers U دو علامت در ابتدا و انتهای بخشی از داده یا متن برای نشان دادن بلاک خاص که قابل حرکت یا حذف یا کپی به عنوان سیگنال واحد باشد
attributable U قابل نسبت دادن نسبت دادنی
oligopoly U انحصار چند جانبه فروش انحصار چند قطبی فروش
recoverable item U وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end U طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
archival quality U مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
escrow U سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
hinting U در فن چاپ دیجیتال یا رقمی کاهش وزن یا میزان طرح حرف بطوریکه فونتهای کوچک از نظر اندازه بدون ازدست دادن جزئیات خود روی چاپگرهای dpi003 قابل چاپ باشند
tenable U قابل مدافعه قابل تصرف
elastic U قابل کش امدن قابل انعطاف
adducible U قابل اضهار قابل ارائه
thankworthy U قابل تشکر قابل شکر
flexile U قابل تغییر قابل تطبیق
exigible U قابل مطالبه قابل پرداخت
sensible U قابل درک قابل رویت
transferable U قابل واگذاری قابل انتقال
exigible U قابل تقاضا قابل ادعا
observable U قابل مشاهده قابل گفتن
presumable U قابل استنباط قابل استفاده
bilable U قابل رهایی قابل ضمانت
changeable U قابل تعویض قابل تبدیل
presentable U قابل نمایش قابل تقدیم
presentable U قابل معرفی قابل ارائه
combustible U قابل سوزش قابل تراکم
achievable U قابل وصول قابل تفریق
capacity U حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities U حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display unit U ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal U ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
microsoft U واسط کاربر چند کاره گرافیکی که برای استفاده ساده طراحی شده است . ویندوز از نشانه ها برای نمایش دادن فایل و قط عات استفاده میکند با mouse قابل کنترل است بر عکس DOS-MS که نیاز به دستورات تایپی دارد
selling U فروش
sells U فروش
turnover U کل فروش
turnover U فروش
sale U فروش
sell U فروش
marketing U فروش
iceman U یخ فروش
taverner U می فروش
vendition U فروش
sales U فروش
retailer U تک فروش
offtake U فروش
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
duffre U دست فروش
fish fag U زن ماهی فروش
forced sale U فروش اجباری
druggist U دوا فروش
druggists U دوا فروش
antique dealer U عتیقه فروش
oilman U روغن فروش
traitor to one's country U وطن فروش
nundination U خرید و فروش
outlets U محل فروش
pedlars U دست فروش
dairymen U لبنیات فروش
dairymen U شیر فروش
dairyman U لبنیات فروش
bucko U خود فروش
dairyman U شیر فروش
vendition U اعلان فروش
turnover U مبلغ فروش
clothier U لباس فروش
clothier U پوشاک فروش
pedlar U دست فروش
cloth merchant U پارچه فروش
buying and selling U خرید و فروش
draper U پارچه فروش
chemic U دارو فروش
sale U بازار فروش
proceeds U حاصل فروش
forced sale U فروش قانونی
cattleman U گاو فروش
cash sale U فروش نقدی
outlets U بازار فروش
supercilious U خود فروش
businesses U خرید یا فروش
outlet U محل فروش
outlet U بازار فروش
proforma U سیاهه فروش
cash on delivery U فروش نقدی
ragman U کهنه فروش
drysalter U کالباس فروش
business U خرید یا فروش
fleshmonger U گوشت فروش
drover U گله فروش
pieman U کلوچه فروش
fishmonger U ماهی فروش
cheesemonger U پنیر فروش
foreclosure U فروش گرویی
cheese monger U پنیر فروش
oligopoly U انحصار فروش
marketing U بازاریابی و فروش
dealer U دست فروش
flesher U گوشت فروش
dealers U دست فروش
pedagogical U علم فروش
peltmonger U پوست فروش
perfumer U عطر فروش
chandler U شمع فروش
tripeman U سیرابی فروش
at the point of sale U در نقطه فروش
spot sale U فروش نقد
sale price U قیمت فروش
sale quota U سهمیه فروش
sale tax U مالیات بر فروش
sales accounting U حسابداری فروش
soda jerk U لیموناد فروش
monopoly U انحصار فروش
monopolies U انحصار فروش
slopworker U دوخته فروش
sale or return U فروش یااعاده
sale or return U فروش یا عودت
reseller U خرده فروش
retail dealer U خرده فروش
retail dealer U جزئی فروش
excise taxes U مالیات بر فروش
salability U قابلیت فروش
vendibility U قابلیت فروش
sale commission U کارمزد فروش
sale department U بخش فروش
sale department U قسمت فروش
sale manager U مدیر فروش
sale on a large scale U فروش زیاد
slaver U برده فروش
slave merchant U برده فروش
sales agent U نماینده فروش
sales figure U ارقام فروش
sales for the account U فروش نسیه
euphuist U فصاحت فروش
scholasticate U علم فروش
salt seller U نمک فروش
sales manager U مدیر فروش
sales promotion U تبلیغ فروش
salesroom U محل فروش
sales tax U مالیات بر فروش
sales tax U مالیات فروش
sales represntative U نمایندگی فروش
sales department U بخش فروش
sales contract U قرارداد فروش
skinner U پوست فروش
shopping center U مرکز فروش
sales analysis U تحلیل فروش
sales area U بازار فروش
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com