English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
differentiate U فرق گذاشتن فرق قائل شدن
differentiates U فرق گذاشتن فرق قائل شدن
differentiating U فرق گذاشتن فرق قائل شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
lay off <idiom> U به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
teller U قائل
tellers U قائل
discriminator U قائل به تبعیض
disallow U قائل نشدن
disallowed U قائل نشدن
ditheist U قائل بدوخدا
euhemerism U قائل شدن
disallowing U قائل نشدن
disallows U قائل نشدن
make an exception U استثناء قائل شدن
prices U بها قائل شدن
price U بها قائل شدن
discriminates U تبعیض قائل شدن
discriminated U تبعیض قائل شدن
i maintain U قائل هستم به اینکه ...
discriminate U تبعیض قائل شدن
to d. a distinction U فرقی قائل شدن
forjudge U تبعیض قائل شدن
valuer U ارزش قائل شونده
valuers U ارزش قائل شونده
forejudge U تبعیض قائل شدن
lid U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
run into <idiom> U اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lids U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
segregating U تبعیض نژادی قائل شدن
externalizes U واقعیت خارجی قائل شدن
externalized U واقعیت خارجی قائل شدن
overvalue U بیش از حد ارزش قائل شدن
externalize U واقعیت خارجی قائل شدن
overvalued U بیش از حد ارزش قائل شدن
overvalues U بیش از حد ارزش قائل شدن
overvaluing U بیش از حد ارزش قائل شدن
externalising U واقعیت خارجی قائل شدن
externalises U واقعیت خارجی قائل شدن
externalised U واقعیت خارجی قائل شدن
externalizing U واقعیت خارجی قائل شدن
segregates U تبعیض نژادی قائل شدن
segregate U تبعیض نژادی قائل شدن
deification U قائل به الوهیت شخص یاچیزی
stand in awe of <idiom> U احترام قائل شدن برای
to make an exception U استثنا کردن یا قائل شدن
demur U استثنا قائل شدن تاخیر
demurred U استثنا قائل شدن تاخیر
demurring U استثنا قائل شدن تاخیر
demurs U استثنا قائل شدن تاخیر
dualize U دوتاداشتن از اثنویت قائل شدن
valorize U ارزش قائل شدن برای
preferentially U با قائل شدن حقوق امتیازی
deifies U پرستیدن مقام الوهیت قائل شدن
deify U پرستیدن مقام الوهیت قائل شدن
deified U پرستیدن مقام الوهیت قائل شدن
to hold somebody in esteem U برای کسی احترام قائل شدن
specifying U جنبه خاصی قائل شدن برای
to tread on somebody's foot <idiom> U برای کسی تبعیض قائل شدن
monolater U قائل بچند خداو پرستنده یکی
specifies U جنبه خاصی قائل شدن برای
specify U جنبه خاصی قائل شدن برای
deifying U پرستیدن مقام الوهیت قائل شدن
To set a limit to everything. U برای هر چیزی حدی قائل شدن
euhemerize U اساس تاریخی قائل شدن برای
favoritism U استثناء قائل شدن نسبت بکسی
anthropomorphism U قائل شدن جنبه انسانی برای خدا
anthropomorphize U جنبه انسانی برای خدا قائل شدن
prizing U غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
prizes U غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
prized U غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
prize U غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
ritualize U رسمی و تشریفاتی کردن شعائر دینی رابجا اوردن قائل به تشریفات شدن
nonmonetarists U ان دسته از اقتصاددانانی هستندکه برای سیاستهای مالی کارائی بیشتری قائل هستند
To leave behinde. U جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
universal legacy U وصیتی که دران موصی جهت تسلیم موردوصیت به ورثه شرطی قائل نشده باشد
to leave someone in the lurch U کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
tacit collusion U حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
To be gettingh on in years. U پا به سن گذاشتن
inculcated U پا گذاشتن
inculcate U پا گذاشتن
run home U جا گذاشتن
placing U گذاشتن
places U گذاشتن
place U گذاشتن
infiltrate U گذاشتن
infiltrated U گذاشتن
infiltrates U گذاشتن
infiltrating U گذاشتن
inculcates U پا گذاشتن
to trample on U گذاشتن
to take in U تو گذاشتن
ti turn in U تو گذاشتن
lays U گذاشتن
take in U تو گذاشتن
lay U گذاشتن
puts U گذاشتن
putting U گذاشتن
leave U گذاشتن
go on <idiom> U گذاشتن
leaving U گذاشتن
to pickle a rod for U گذاشتن
inculcating U پا گذاشتن
question answer U در صف گذاشتن
to lay it on with a trowel U گذاشتن
placement U گذاشتن
placements U گذاشتن
loads U گذاشتن
mislay U جا گذاشتن
letting U گذاشتن
lets U گذاشتن
let U گذاشتن
mislaying U جا گذاشتن
mislays U جا گذاشتن
put U گذاشتن
load U گذاشتن
getting on in years U پا به سن گذاشتن
to run in U تو گذاشتن
apostrophize U گذاشتن
misplace U جا گذاشتن
mislaid U جا گذاشتن
teasing U سر به سر گذاشتن
to lay anegg U تخم گذاشتن
salve U ضماد گذاشتن
exposing U بی پناه گذاشتن
to hand down U بارث گذاشتن
to stand sentinel U نگهبان گذاشتن در
to lay aside U کنار گذاشتن
to sow mines U مین گذاشتن
to set one's seal to U صحه گذاشتن
exposes U بی پناه گذاشتن
to hang up U معوق گذاشتن
to have the heels of any one U کسیرادردوعقب گذاشتن
to take in a reef U بادبان را تو گذاشتن
trace U اثر گذاشتن
trepass U پافرا گذاشتن
embeds U کار گذاشتن
cloister U درصومعه گذاشتن
traced U اثر گذاشتن
to keep in d. U امانت گذاشتن
cloisters U درصومعه گذاشتن
traces U اثر گذاشتن
leather U چرم گذاشتن به
to take ship U درکشتی گذاشتن
to put by U کنار گذاشتن
to put in pledge U گرو گذاشتن
expose U بی پناه گذاشتن
to leave off U کنار گذاشتن
to make a for U دردسترس گذاشتن
to put up forsale U بمزایده گذاشتن
embarks U درکشتی گذاشتن
to put up to a U بمزایده گذاشتن
to put a way U کنار گذاشتن
badger U :سربسر گذاشتن
badgered U :سربسر گذاشتن
to sell by a U بمزایده گذاشتن
to set a trap U تله گذاشتن
badgering U :سربسر گذاشتن
embarking U درکشتی گذاشتن
to leave a margin U حاشیه گذاشتن
embed U کار گذاشتن
to set down U بزمین گذاشتن
respects U احترام گذاشتن به
invests U سرمایه گذاشتن
investing U سرمایه گذاشتن
invested U سرمایه گذاشتن
invest U سرمایه گذاشتن
embark U درکشتی گذاشتن
embarked U درکشتی گذاشتن
respect U احترام گذاشتن به
Welsh U کلاه گذاشتن
to lay it on with a trowel U کار گذاشتن
badgers U :سربسر گذاشتن
put aside U کنار گذاشتن
lacevi U یراق گذاشتن
intube U در لوله گذاشتن
instal U کار گذاشتن
inshrine U درمزار گذاشتن
incase etc U در لفاف گذاشتن
salute U احترام گذاشتن
saluted U احترام گذاشتن
salutes U احترام گذاشتن
saluting U احترام گذاشتن
benches U نیمکت گذاشتن
bench U نیمکت گذاشتن
lagvt U سرپوش گذاشتن
pignus U گرو گذاشتن
pigged U بچه گذاشتن
oviposit U تخم گذاشتن
overtop U عقب گذاشتن
over run U زیر پا گذاشتن
line out U با خط علامت گذاشتن
lay away U کنار گذاشتن
fix U کار گذاشتن
fixes U کار گذاشتن
incase etc U در جعبه گذاشتن
impignorate U گرو گذاشتن
impignorate U رهن گذاشتن
give as a pledge U گرو گذاشتن
four horsemen U جا گذاشتن میلههای 1 و 2 و4 و 7 یا 1 و 3 و 6 و 01
cupel U در بوته گذاشتن
cuple U در بوته گذاشتن
flyblow U تخم گذاشتن
dew ret U زیرشبنم گذاشتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com