Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
mennonite
U
فرقهای از مسیحیان مخالف تعمید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
antinomian
U
مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
palingenesis
U
تجوید از راه تولد ایین تعمید مسیحیان
rosicrucian
U
فرقهای از مسیحیان قرن 71و اوایل قرن 81 دارای عقایدفلسفی و مرموز وتصوف امیز
factional
U
فرقهای
denominational
U
فرقهای
sectarian
U
فرقهای
sectary
U
فرقهای
anabaptist
U
فرقهای از پروتستان ها
sectarianize
U
فرقهای کردن
antisocial
U
مخالف اصول اجتماعی مخالف اجتماع
Baptists
U
نام فرقهای ازمسیحیان
Baptist
U
نام فرقهای ازمسیحیان
the church militant
U
قاطبه مسیحیان جهان
diatessaron
U
اناجیل اربعهء مسیحیان
Coptic architecture
U
معماری مسیحیان مصر
ecumenic
U
وابسته به قاطبه مسیحیان جهان
agrapha
U
که مورد قبول مسیحیان نیست
oecumenical
U
وابسته به قاطبه مسیحیان جهان
Protestant
U
عضو فرقه مسیحیان پروتستان
New Testament
U
کتب عهد جدید مسیحیان
Protestants
U
عضو فرقه مسیحیان پروتستان
Holy Communion
U
ایین عشای ربانی مسیحیان
templar
U
عضو فرقهای ازصلیبیون نظامی قرون وسطی
trappist
U
عضو فرقهای از راهبان مرتاض اهل سکوت
ash wednesday
U
اولین روز ایام روزهء مسیحیان
encratites
U
فرقهای ازنصاراکه ازگوشت خوردن وباده نوشی واختیارجفت دوری می
New Year's Day
روز اول ژانویه که آغاز سال نو مسیحیان است
baptistery
U
تعمید
baptistry
U
تعمید
baptism
U
تعمید
baptisms
U
تعمید
Salvation Army
U
تشکیلات مسیحیان که هدفش تبلیغ دینی وکمک بفقرا است
High Church
U
فرقهای که سخت پابند اداب ورسوم کلیسایی ومناجات وتسبیحات مرسوم درکلیساهستند
baptises
U
تعمید دادن
Baptists
U
تعمید دهنده
adopt
تعمید دادن
Baptist
U
تعمید دهنده
baptised
U
تعمید دادن
baptized
U
تعمید دادن
baptizes
U
تعمید دادن
baptisms
U
غسل تعمید
baptism
U
غسل تعمید
pedobaptism
U
تعمید کودکان
baptistry
U
جای تعمید
baptize
U
تعمید دادن
baptistery
U
جای تعمید
baptising
U
تعمید دادن
christen
U
تعمید دادن
baptizing
U
تعمید دادن
christened
U
تعمید دادن
christens
U
تعمید دادن
Jehovah's Witnesses
U
دستهای از مسیحیان که بحکومت خداوند و به بازگشت عیسی پس از هزار سال دیگراعتقاددارند
baptizer
U
دهندهء غسل تعمید
baptismal
U
وابسته به غسل تعمید
font
U
[حوض غسل تعمید]
particular baptists
U
گروهی از تعمید کنندگان
roundhead
U
نماینده پارلمان انگلیس دردوره شارل اول و عضو فرقه مسیحیان کویکر
baptisms
U
ایین غسل تعمید و نامگذاری
perfusion
U
غسل تعمید بوسیله اب پاشی
christening
U
مراسم تعمید ونامگذاری بچه
baptism
U
ایین غسل تعمید و نامگذاری
dip
U
تعمید دادن غوطه ور شدن
fontal
U
وابسته به حوض غسل تعمید
adopting
U
تعمید دادن نام گذاردن
dips
U
تعمید دادن غوطه ور شدن
adopts
U
تعمید دادن نام گذاردن
puritan
U
فرقهای از پروتستانهای انگلستان که زمان الیزابت علیه سنن مذهبی قیام نمودندوطرفدار سادگی در نیایش بودند
puritans
U
فرقهای از پروتستانهای انگلستان که زمان الیزابت علیه سنن مذهبی قیام نمودندوطرفدار سادگی در نیایش بودند
godchildren
U
طفلی که در موقع تعمید به پسر خواندگی روحانی شخص در میاید
godchild
U
طفلی که در موقع تعمید به پسر خواندگی روحانی شخص در میاید
transubstantiation
U
اعتقادباینکه نان وشراب مصرفی درایین عشای ربانی مسیحیان هنگام ورود ببدن شخص تبدیل بجسم وخون عیسی میگردد
contradictions
U
مخالف
non content
U
مخالف
conversing
U
مخالف
contradiction
U
مخالف
contra
U
مخالف
at d.
U
مخالف
with
U
مخالف
resistent
U
مخالف
converses
U
مخالف
conversed
U
مخالف
converse
U
مخالف
adverse
U
مخالف
foes
U
مخالف
hostile
U
مخالف
adversary
U
مخالف
foe
U
مخالف
contradictive
U
مخالف
by the ears
U
مخالف
aliens
U
مخالف
oppugner
U
مخالف
opposit
U
مخالف
antagonist
U
مخالف
opponent
U
مخالف
antagonists
U
مخالف
out of keeping
U
مخالف
opponents
U
مخالف
alien
U
مخالف
conflicting
U
مخالف
inadvisable
U
مخالف
dissenting
U
مخالف
unfavorable
U
مخالف
against
U
مخالف
gainsayer
U
مخالف
dissident
U
مخالف
dissidents
U
مخالف
averse
U
مخالف
irreconcilable
U
مخالف
antipodal
U
مخالف
contradictory
U
مخالف
controvertist
U
مخالف
anie
U
مخالف
oppositive
U
مخالف
dissidence
U
مخالف
contrary
U
مخالف
oppositionist
U
ضد مخالف
gainst
U
مخالف
oppugnant
U
مخالف
at outs
U
مخالف
repugnant
U
مخالف
contrary to
U
مخالف
contrariant
U
مخالف
adversaries
U
مخالف
gyaku
U
مخالف
disaccord
U
مخالف کردن
dissents
U
رای مخالف
anti parallel feeding
U
تغذیه مخالف
opponents
U
طرف مخالف
crosscurrent
U
جریان مخالف
countersuggestion
U
تلقین مخالف
opponent
U
طرف مخالف
against nature
U
مخالف طبیعت
clashing
U
برخوردکننده مخالف
defier
U
مخالف کننده
anti
U
مخالف علیه
counterview
U
عقیده مخالف
dissenting
U
مخالف معاند
dissentient
U
مخالف معاند
counter
U
درجهت مخالف
antitrust
U
مخالف تشکیل
bucking voltage
U
ولتاژ مخالف
contra flow
U
جهت مخالف
contralateral muscles
U
عضلات مخالف
head wind
U
باد مخالف
counter ion
U
یون مخالف
contraposition
U
مفهوم مخالف
countered
U
درجهت مخالف
contrary to the law
U
مخالف قانون
antislavery
U
مخالف بردگی
dissenting opinion
U
نظر مخالف
countering
U
درجهت مخالف
divert action
U
عملیات مخالف
obscurantist
U
مخالف اصلاحات
antimonaechical
U
مخالف سلطنت
conflictive
U
مغایر مخالف
antipapal
U
مخالف پاپ
ill humored
U
مخالف ترشرو
dissenters
U
مخالف ناراضی
anti-
U
به معنای "مخالف "
in the opposite direction.
U
در جهت مخالف
anti semitism
U
مخالف با یهودیان
anti-Semitism
U
مخالف با یهودیان
loggerheads
U
مخالف - جنگجو
headwinds
U
باد مخالف
reversed
U
شکستنی مخالف
dis-
U
مخالف کردن
windbound
U
باد مخالف
reverses
U
شکستنی مخالف
reversing
U
شکستنی مخالف
reverse
U
شکستنی مخالف
contradict
U
مخالف بودن با
contradicted
U
مخالف بودن با
contradicts
U
مخالف بودن با
to be in the opposition
U
مخالف بودن
In the opposite direction .
U
درجهت مخالف
impolitic
U
مخالف مصلحت
The opposition parties .
U
احزاب مخالف
against the stream
<adv.>
U
مخالف جریان
against the current
<adv.>
U
مخالف جریان
upstream
<adj.>
<adv.>
U
مخالف جریان
dissenter
U
مخالف ناراضی
vice versa
U
در جهت مخالف
illegal
U
مخالف قانون
diverse
U
مختلف مخالف
reluctance
U
بیزاری مخالف
veto
U
رای مخالف
vetoed
U
رای مخالف
take a dim view of
<idiom>
U
مخالف بودن
vetoes
U
رای مخالف
at odds
<idiom>
U
مخالف بودن
vetoing
U
رای مخالف
the a party
U
طرف مخالف
prevailing wind
U
باد مخالف
con
U
رای مخالف
conned
U
رای مخالف
adversely
U
بطور مخالف
oppositely
U
بطور مخالف
conning
U
رای مخالف
overthwart
U
بطور مخالف
defiant
U
معاند مخالف
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com