Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 134 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
catchall
U
فرف یامخزن اشیاء گوناگون
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
thing
U
اشیاء
valuable goods
U
اشیاء بهادار
still life
U
نقش اشیاء
hidden objects
U
اشیاء پنهان
valuable goods
U
اشیاء باارزش
turnery
U
اشیاء تراشیدنی
prohibited goods
U
اشیاء ممنوع
means objects
U
اشیاء وسیله
equipollent
U
اشیاء هم قوه
odds and ends
<idiom>
U
اشیاء جوروباجور
consumer goods
U
اشیاء مصرفی
sacrilege
U
سرقت اشیاء مقدسه
bric a brac
U
اشیاء کهنه وعتیقه
harnessing
U
اشیاء تهیه کردن
harnessed
U
اشیاء تهیه کردن
harness
U
اشیاء تهیه کردن
achate
U
اشیاء خریداری شده
reliquaries
U
جعبه اشیاء متبرکه
antique shop
U
فروشگاه اشیاء عتیقه
gew gaw
U
اشیاء قشنگ بی مصرف
reliquary
U
جعبه اشیاء متبرکه
abandonee
U
صاحب اشیاء ترک شده
plinking
U
تیراندازی تفریحی بسوی اشیاء
microstructure
U
ساختمان میکروسکپی اشیاء یابافت ها
phantasmagoria
U
منافر متغیر اشیاء تخیلات پی در پی ومتغیر
avoirdupois
U
اشیاء و اجناسی که با توزین فروخته میشوند
phantasmagorias
U
منافر متغیر اشیاء تخیلات پی در پی ومتغیر
doppler radar
U
رادار تعیین کننده اشیاء ثابت و متحرک
scrimshaw
U
اشیاء منبت کاری یا حکاکی شده زینتی
safe deposit
U
صندوق اهن مخصوص امانت اشیاء گرانبها
anthropopathism
U
اعتقاد به وجود روح انسانی در اشیاء و موجودات
comparator
U
دستگاه اندازه گیری وسنجش وقیاس اشیاء
varicolored
U
گوناگون
various
U
گوناگون
miscellaneous
U
گوناگون
odd and ends
U
گوناگون
diverse
U
گوناگون
protean
U
گوناگون
pied
U
گوناگون
varied
U
گوناگون
sundry
U
گوناگون
variate
U
گوناگون
heterochromous
U
گوناگون
sundries
U
گوناگون
mixtilineal
U
گوناگون خط
multifarious
U
گوناگون
multiple
U
گوناگون
variegated
U
گوناگون
micrometer caliper
U
پرگار مخصوص اندازه گیری اشیاء خیلی ریز
false parallax
U
تغییر محل فاهری اشیاء به علت شکست نور
miscellaneously
U
بطور گوناگون
variegated colours
U
رنگهای گوناگون
varia
U
مطالب گوناگون
under various titles
U
به عناوین گوناگون
undervarious
U
بعناوین گوناگون
varia
U
اشیا گوناگون
diversifying
U
گوناگون ساختن
wide-ranging
U
متنوع - گوناگون
diversify
U
گوناگون ساختن
oddments
U
مواد گوناگون
diversified
U
گوناگون ساختن
versicolor
U
برنگهای گوناگون
multiple
U
چندلا گوناگون
variant
U
گوناگون مختلف
varietal
U
گوناگون پر از تنوعات
here and there
<idiom>
U
درمکانهای گوناگون
diversifies
U
گوناگون ساختن
flea markets
U
بازار مخصوص فروش اشیاء ارزان قیمت یادست دوم
periscope
U
دوربین زیر دریایی مخصوص مشاهده اشیاء روی سطح اب
periscopes
U
دوربین زیر دریایی مخصوص مشاهده اشیاء روی سطح اب
flea market
U
بازار مخصوص فروش اشیاء ارزان قیمت یادست دوم
miscellany
U
مجموعهای از مطالب گوناگون
miscellanies
U
مجموعهای از مطالب گوناگون
polyphagia
U
خورنده غذاهای گوناگون
variform
U
گوناگون مختلف الشکل
manifoldly
U
بطور متعدد یا گوناگون
humoursomeness
U
حالات ویژه گوناگون
various books
U
کتابهای گوناگون یا مختلف
sundry
U
اقلام متفرقه گوناگون
heterochromous
U
دارای رنگهای گوناگون
job lots
U
کالاهای گوناگون که یک جاخریداری میشود
polyvalent
U
دارای پادگن ها یا پادتنهای گوناگون
symposia
U
مقالات گوناگون درباره یک موضوع
symposium
U
مقالات گوناگون درباره یک موضوع
symposiums
U
مقالات گوناگون درباره یک موضوع
varied
U
دارای رنگهای گوناگون رنگارنگ
job lot
U
کالاهای گوناگون که یک جاخریداری میشود
to compare apples and oranges
<idiom>
U
چیزهای کاملا گوناگون را با هم برابرکردن
shadow factor
U
ضریب مربوط بانحراف سایه در عکس هوایی برای تعیین ارتفاع اشیاء
spasur
U
سیستم اکتشاف فضایی که مخصوص کشف اشیاء سرگردان در فضای جو زمین است
Reforms are needed in various directions.
U
تغییراتی ؟ رجهات گوناگون لازم است
progressive attack
U
پیشروی شمشیرباز با حرکات تهاجمی گوناگون
redundancies
U
تکراراطلاعات میان فایلهای گوناگون افزونگی
redundancy
U
تکراراطلاعات میان فایلهای گوناگون افزونگی
moto scramble
U
مسابقه چند بخشی درمسیرهای گوناگون
omnibus bill
U
لایحه قانونی که مسائل گوناگون در بر دارد
multi purpose vehicle
U
وسیله نقلیه برای اهداف گوناگون
combination carrier
U
کشتی که کالاهای گوناگون حمل مینماید
fetish
U
اشیاء یاموجوداتی که بعقیده اقوام وحشی دارای روح بوده وموردپرستش قرارمی گرفتند بت
stroke writer
U
ترمینال گرافیکی برداری که اشیاء را روی صفحه بوسیله یک سری خطوط نمایش میدهد
assembly lines
U
دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
assembly line
U
دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
fetishes
U
اشیاء یاموجوداتی که بعقیده اقوام وحشی دارای روح بوده وموردپرستش قرارمی گرفتند بت
He gets paid wering different hats .
U
به عنوان های گوناگون حقوق دریافت می کند
varriform
U
دارای چندین شکل گوناگون مختلف الشکل
universal provider
U
سوداگری که در همه چیزیادرکالاهای گوناگون معامله میکند
input output table
U
بین بخشهای گوناگون اقتصادی را مشخص و اندازه گیری میکند
to ring the changes
U
کاری راتا انجا که بتوان باشکال گوناگون انجام دادن
hexapla
U
کتاب شش متنی که متنهای گوناگون رادرستونهای موازی نشان دهد
heteromorphic
U
جور بجور شونده دارای شکلهای گوناگون جانوران دگردیس
sprites
U
اشیاء کوچک و با وضوح بالاکه روی مانیتور بطورمستقل از متن یا گرافیک دیگرمی توان حرکت داده شوند
z scale
U
نوعی مقیاس خطی روی عکس هوایی مورب که برای اندازه گیری ارتفاع اشیاء به کار می رود
jumble shop
U
دکانی که خرده ریز و کالای گوناگون ارزان و نیمدار دران میفروشند
panopticon
U
نمایشگاه کالای گوناگون اسبابی که دوربین و ریزبین هردودران جمع میشود
montage
U
قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
redundant information
U
یک پیام بیان شده به روشی که اساس اطلاعات بطرق گوناگون یافت میشود
instructional computing
U
فرایند اموزشی تدریس مراحل گوناگون علم کامپیوتر وپردازش داده به افراد
montages
U
قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
dog down
U
بستن و جذم کردن درب محکم کردن درپوش اشیاء
boilerplate
U
قطعهای از متن که بارهاکلمه به کلمه در سندهای گوناگون استفاده میشودورق اهن دیگ بخار
maypole
U
تیری که باگلهای گوناگون اراسته ودر روز یکم ماه مه درمیدان شهربدوران میرقصند
conceptual tool
U
وسیلهای برای کار با نظریه ها بجای کار با اشیاء
spectrozonal photography
U
عکاسی از اشیاء منتخب عکاسی از اشیای مخصوص
hyperfocal distance
U
مسافت بین عدسی دوربین تانزدیکترین اشیاء میدان تصویردوربین وقتی که دوربین روی فاصله بینهایت تنظیم شود
hypercard
U
نوعی محیط برنامه نویسی که تمام شکلهای گوناگون اطلاعات را به صورت پشته هایی از کارت شاخص دارسازمان میدهد هایپرکارت
p system
U
سیستم عامل ریزکامپیوتری باامتیاز اساسی که برنامههای نوشته شده برای ان روی محدوده گستردهای ازماشینهای گوناگون کار میکند
compaq computer corporation
U
شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
moment
U
ممان وزن بار هواپیما نیروی گریز ازمرکز وزن اشیاء داخل هواپیما
moments
U
ممان وزن بار هواپیما نیروی گریز ازمرکز وزن اشیاء داخل هواپیما
the incidents of a journey
U
رویدادهای یک مسافرت اتفاقات جزئی و گوناگون یک مسافرت
mask design
U
اخرین مرحله از طراحی مدارمجتمع که به وسیله ان طرح مدار از طریق پوششهای چندگانه مربوط به لایههای گوناگون مدار مجتمع تحقق می یابد
elegant
U
یک برنامه با کمترین مقدارحافظه اصلی طراحی یک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهای بکاربرده شده برای انجام کارهای گوناگون از حداقل ممکن حافظه اصلی استفاده کند
Of all sorts. Of every description.
U
جور واجور ( جور به جور ؟ گوناگون )
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com