English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
dripping pan U فرفی که چکیده کباب دران میریزد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
abstracts U چکیده چکیده کردن
abstracting U چکیده چکیده کردن
abstract U چکیده چکیده کردن
adverbial U فرفی
water butt U سطلیکهمخصوصجمعآوریبارانیاستکهازبام میریزد
bull in a china shop <idiom> U کسی که همه چیزرا به هم میریزد
deciduous U گیاهی که در زمستان برگ میریزد
fall out U ذرات رادیواکتیوی که از جو بزمین میریزد
combings U مویی که درشانه کردن میریزد
cornucopia U فرفی شبیه بشاخ یا قیف
to dash a vessel to pieces U فرفی را خرد یا ریز ریزکردن
gyle tun U فرفی که درابجوسازی برای تخمیربکارمیرود)
gyle fat U فرفی که درابجوسازی برای تخمیربکارمیرود
overshot U گردنده به نیروی ابی که ازبالا میریزد
to gauge a vessel U مظروف فرفی راپیمودن یااندازه گرفتن
eye cup U فرفی که چشم رادران نگاه داشته
fire pot U فرفی که ازاتش یامواداتشگیرپرکرده پرت میکردند
noil U خرده پشمی که هنگام شانه کردن میریزد
drainer U خشک اندازنده فرفی که اب چیزهای دیگرراخشک میاندازد
needle bath U شستشو در زیر ابی که با دانههای خیلی ریز بر تن میریزد
gallonage U فرفیت چیزی بر حسب گالن تعداد گالنی که فرفی گنجایش دارد
ooze U چکیده
oozes U چکیده
tabloid U چکیده
tabloids U چکیده
oozing U چکیده
succinct U چکیده
concepts U چکیده
concept U چکیده
abstracting U چکیده
abstracts U چکیده
abstract U چکیده
emulsioning U چکیده
emulsioned U چکیده
emulsion U چکیده
emulsions U چکیده
oozed U چکیده
brief description U چکیده
dripping U صدای چکیده
dripping U چکیده گوشت
droppings U چکیده سرگین
precis U چکیده مطلب
Linotype U ماشین حروف ریزی که سطرسطر حروف را میریزد وسطرسطر برای چاپ اماده میکند
extract U چکیده خلاصه وضعیت
extracted U چکیده خلاصه وضعیت
extracting U چکیده خلاصه وضعیت
extracts U چکیده خلاصه وضعیت
resumes U چکیده کلام ادامه یافتن
resume U چکیده کلام ادامه یافتن
resumed U چکیده کلام ادامه یافتن
resuming U چکیده کلام ادامه یافتن
touch on (upon) <idiom> U خلاصه وار نوشتن ،چکیده گویی
kebabs U کباب
droppings U کباب
shaslik U کباب
shashlik U کباب
barbecues U کباب
kabob U کباب
barbecue U کباب
kebab U کباب
grills U گوشت کباب کن
irish stew U طاس کباب
grilling U گوشت کباب کن
grill U گوشت کباب کن
grill U کباب کردن
carbonado U کباب کردن
Pity melted my heart . U دلم کباب شد
barbecue U کباب کردن
spits U سیخ کباب
spit U سیخ کباب
broil [American] U کباب کردن
cook out [American] U کباب کردن
stews U تاس کباب
stewing U تاس کباب
skewers U سیخ کباب
broil U کباب کردن
skewer U سیخ کباب
skewering U سیخ کباب
skewered U سیخ کباب
broiling U کباب کردن
broils U کباب کردن
broiled U کباب کردن
grid U کباب کردن
stewed U تاس کباب
roast U کباب کردن
roasted U کباب کردن
grids U کباب کردن
stew U تاس کباب
roasts U کباب کردن
skewers U بسیخ کباب زدن
skewer U بسیخ کباب زدن
roasting jack U سیخ کباب گردنده
To torment ( girll ) someone . U کسی را کباب کردن
skewered U بسیخ کباب زدن
skewering U بسیخ کباب زدن
barbecued U کباب شده روی منقل
carbonado U قطعه گوشت کباب کرده
stewpan U قابلمه تاس کباب پزی
skewer U هر چیزی شبیه سیخ کباب
He intended to do good but was put to torture . <proverb> U آمد ثواب کند کباب شد .
skewering U هر چیزی شبیه سیخ کباب
skewers U هر چیزی شبیه سیخ کباب
skewered U هر چیزی شبیه سیخ کباب
skewer U سیخ اهنی یا چوب مخصوص کباب
grills U روی سیخ یا انبر کباب کردن
sizzled U صدای سوختن کباب روی اتش
grill U روی سیخ یا انبر کباب کردن
skewers U سیخ اهنی یا چوب مخصوص کباب
spitchc U کباب مار ماهی قاش کرده
sizzle U صدای سوختن کباب روی اتش
sizzles U صدای سوختن کباب روی اتش
grilling U روی سیخ یا انبر کباب کردن
rotisserie U چرخ دوارجهت کباب کردن مرغ
sizzling U صدای سوختن کباب روی اتش
skewered U سیخ اهنی یا چوب مخصوص کباب
barbecued chicken U مرغ کباب شده روی منقل
skewering U سیخ اهنی یا چوب مخصوص کباب
gridiron U اهن مشبکی که روی ان گوشت کباب میکنند
turnspit U اسبابی که سیخ کباب را روی اتش میچرخاند
You are roasting yourself in front of the fire . U خودت را جلوی آتش که داری کباب می کنی
therein U دران
therabout U دران حدود
slideway U راهی که دران سر
thereabout U دران حدود
offing U دران نزدیکی ها
The fire is fit to roast the meat. U این آتش برای کباب کردن گوشت مناسب است
nautch U که دران رقاص میرقصند
therewith U دران هنگام بدانوسیله
it is not subject to review U دران روا نیست
then U انگاه دران هنگام
polytony U ایجادچند لحن دران واحد
scrinium U لوله یاصندوقی که دران طوماربگذارند
polytonality U ایجاد چندلحن دران واحد
thumbhole U حفرهای که شست دران جابگیرد
errors slipped in U اشتباهاتی دران راه یافت
pot liquor U اب ته دیگ پس از پختن سبزیجات دران
thereis not a p of truth init U ذرهای راستی دران نیست
swimming bath U تن شو یاحوضی که دران شناتوان کرد
i had no voice in that matter U من دران قضیه رایی نداشتم
impressibly U بطوریکه بتوان دران تاثیر کرد
deadfall U دامی که جانوران بزرگ دران زیراوارمیمانند
dish wash U ابی که دران فرف شسته باشند
flashingpoint U درجهای ازگرماکه دران بخارمایعات فرارمیسوزد
crates U صندوقی که چینی یا شیشه دران میگذارند
oast U کورهای که رازک را دران خشک می کنند
cellaret U گنجهای که شیشههای باده دران میگذارند
actinology U دانشی که دران از خواص نورگفتگو میکند
mainstream U مسیر جویباری که دران اب جریان دارد
flashpoints U درجهای ازگرماکه دران بخارمایعات فرارمیسوزد
flashpoint U درجهای ازگرماکه دران بخارمایعات فرارمیسوزد
gill net U دامی که چون ماهی دران بیافتد
crate U صندوقی که چینی یا شیشه دران میگذارند
dish water U ابی که دران فرف شسته باشند
crematoria U کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
crematoriums U کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
crematorium U کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
the bill defined his powers U حدود اختیارات وی دران لایحه معلوم گردید
slugfest U مسابقهای که دران ضربات سنگین ردوبدل میشود
heath U زمین بایری که علف وخاربن دران می روید
dry town U شهری که فروش نوشابه دران ممنوع است
vortex filament U خطی که شدت یا تمرکزجریانهای حلقوی دران بیشتراست
protoxide U ترکیبی که حداقل ذرات اکسیژن دران باشد
there is nothing in it U چیز مهمی دران نیست پروپایی ندارد
effective beaten zone U منطقهای که 28 درصد گلوله ها دران فرود می اید
heaths U زمین بایری که علف وخاربن دران می روید
dies non U روزی که فعالیت اقتصادی دران انجام نگیرد
book message U نامهای که سایر گیرندگان دران قید نمیشود
clearinghouse U سازمانی که چکهای بانکهای مختلف را دران مبادله میکنند
isocracy U حکومتی که اختیارات سیاسی همه دران یکسان است
fence month U ماهی که شکارگوزن یاماهی گیری دران ممنوع است
bearbaiting U نوعی تفریح که دران سگهارابجان خرس مقید درزنجیرمیاندازند
the room was seated for 00 U جای سدکرسی دران خانه تهیه کرده بودند
turbulent flow U جریانی است که دران عدد رینولدز از0032 بیشتراست
ringthe bull U بازی ای که دران حلقهای راپرتاب میکنندتابه قلابی بیاویزد
coulisse U ناویا شیاری که دریچه بند اب دران حرکت میکند
he is a proficient that art U در ان هنر زبر دست است دران فن متخصص یا ماهراست
polyandry U اختیار چندشوهر توسط زن دران واحد تعدد ازدواج
lyophobic U دارای عدم تجانس با مایعی که دران پراکنده شده
oxyhydrogen blowpipe U بوری زرگری که دران اکسیژن و ایدروژن با هم امیخته میشوند
mince pie U نوعی دسرغذا که بجای میوه دران گوشت قرار دارد
polygram U طرح یانقشه که خطهای زیاد دران بکاربرده شده است
register U فضای ذخیره سازی موقت که داده دران منتقل میشود
ready reckoner U کتابچه یاجدولی که حسابهای عمل شده واماده دران موجوداست
mince pies U نوعی دسرغذا که بجای میوه دران گوشت قرار دارد
catastasis U بخش سوم داستانهای باستانی که اوج مطلب دران بود
registering U فضای ذخیره سازی موقت که داده دران منتقل میشود
indirect speech U گفته کسی که تغییرات دستوری دران داده نقل کنند
tragi comedy U نمایشی که دران مطالب جدی ومضحک باهم امیخته باشد
tie in sales U حالتی که دران فروشنده چند کالا رابصورت مجموعه میفروشد
jardiniere U جعبهای که گل دران سبز کرده و برای ارایش اطاق می گذارند
registers U فضای ذخیره سازی موقت که داده دران منتقل میشود
vasculum U کبریت قوطی ای که گیاه شناسان دران نمونه جمع میکنند
fugue U قطعه موسیقی که دران چند تن پشت سرهم دنباله اواز را میگیرند
sachet U بالشتک یا کیسه کوچکی که دران عطر خوشبومیریزند ودر لباس می گذارند
water hole U سوراخ یا شکاف طبیعی رودخانه خشک شده که مقداری اب دران باشد
fugues U قطعه موسیقی که دران چند تن پشت سرهم دنباله اواز را میگیرند
to prove an a U اثبات اینکه شخص هنگام وقوع جرم دران محل نبوده
sachets U بالشتک یا کیسه کوچکی که دران عطر خوشبومیریزند ودر لباس می گذارند
jumble shop U دکانی که خرده ریز و کالای گوناگون ارزان و نیمدار دران میفروشند
free on quay U قراردادی که دران فروشنده کالا رادراسکله بندر مقصد تحویل میدهد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com