English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
prolepsis U فرض قبلی صحبت از اینده چنانچه گویی گذشته است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
provisional ball U گویی که به علت گم شدن یاخروج گوی قبلی از محدوده مورد استفاده قرار میگیردگویی که هنگام پرتاب شدن پرتاب قبلی خطا یا مورداعتراض بوده
latest U تازه گذشته اینده
go off half-cocked <idiom> U صحبت یا انجام کاری بون آمارگی قبلی
dynamic analisis U تجزیه و تحلیل وقایع اقتصادی با در نظرگرفتن تغییرات گذشته و حال و احتمالا" اینده
She speaks French as if it were her mother tongue . She speaks Frinch like a native . U فرانسه را آنقدر قشنگ صحبت می کند گویی زبان مادریش است
future perfect U شامل زمان اینده نقلی که در انگلیس بصورت have willو have shall ساخته میشودونشانه خاتمه عمل درزمان اینده میباشد
presentiment U عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
presentiments U عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
chiromancy U پیش گویی وغیب گویی با دیدن خطوط کف دست
if U چنانچه
if conj U چنانچه
if U چنانچه شرط
in case U چنانچه مبادا
acceptably U چنانچه پذیرفته شود
Should the occasion arise . U چنانچه موردی پیش آید
prior admission U اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
If it ( ever ) comes to that . U اگر چنانچه کا ربه آنجا بکشد
telnet U پروتکل TCP/ IP که به کاربر امکان اتصال و کنترل از طریق اینترنت به کامپیوترهای راه دور میدهد به طوری ککه گویی همان جا هستند و دستورات را تایپ میکند به طوری که گویی در مقابل کامپیوترهستند
academically U چنانچه شایسته انجمن دانش یا فرهنگستانی باشد ادیبانه
coalition U مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
coalitions U مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
due out U از وقت مصرف گذشته از وقت گذشته
comer U اینده
at a laterd U در اینده
following on U از پی اینده
toward U اینده
aftertime U اینده
coming U اینده
future U اینده
in the time to come U اینده
futurity U اینده
next U اینده
incoming U اینده
forthcoming U اینده
to be U اینده
forthcomming U اینده
lavenir U اینده
approaching U اینده
paulo postfuture U اینده نزدیک
looking U بنظر اینده
catabatic U پایین اینده
upcoming U زود اینده
prospect U اینده نگری
by next mail U باپست اینده
prospected U اینده نگری
prospecting U اینده نگری
prospects U اینده نگری
emergent U بیرون اینده
futures U قراردادهای اینده
prospect of the future U دورنمای اینده
futuristic U مربوط به اینده
the future U جهان اینده
proximo U ماه اینده
prospective U مربوط به اینده
the next world U جهان اینده
the next world U عالم اینده
sup.latest or last U دیر اینده
futures contract U قرارداد اینده
futurism U اینده گرایی
offing U در اینده نزدیک
futurity U نسل اینده
intercurrent U در میان اینده
futurity U اتفاقات اینده
proximo U درماه اینده
the f. winter U زمستان اینده
the a season U فعل اینده
providential U اینده نگر
odd comeshortly U اینده نزدیک
nrxt monday U دوشنبه اینده
nether world U جهان اینده
prospectuses U اینده نامه
prospectus U اینده نامه
erelong U در اینده نزدیک
even tual U درنتیجه اینده
prospectively U با عطف به اینده
prospectiveness U وابستگی به اینده
the a season U موسم اینده
f. tense U زمان اینده
katabatic U پائین اینده
scout U ارزیابی حریف اینده
oncoming U پیشامد کننده اینده
the rising generation U دوره جوانان اینده
the ensving twelve months U دوازده ماه اینده
without prejudice U بدون تاثیر به اینده
prescient U عالم به غیب یا اینده
provident U صرفه جو اینده نگر
emergence U ناگه اینده اورژانس
prospectiveness U چشم داشت به اینده
scouted U ارزیابی حریف اینده
scouts U ارزیابی حریف اینده
otherworldiness U وابستگی بجهان اینده
tardy U دیر اینده کند
tardiest U دیر اینده کند
post date U تاریخ اینده گذاشتن
proximo U مربوط بماه اینده
perfect foresight U اینده نگری کامل
tardier U دیر اینده کند
future U بعد اینده اتیه
emergencies U ناگه اینده اورژانس
emergency U ناگه اینده اورژانس
long range U مربوط به اینده دور
hunched U فن احساس وقوع امری در اینده
exdividend U بدون سود اینده سهام
on the th prox U در روز چهارم ماه اینده
hunch U فن احساس وقوع امری در اینده
intermediate U درمیان اینده مداخله کننده
hunches U فن احساس وقوع امری در اینده
hold over U برای اینده نگاه داشتن
forward sales U فروش کالاجهت تحویل در اینده
hunching U فن احساس وقوع امری در اینده
providence U صرفه جویی اینده نگری
hidden momentum of population growth U سبب گستردگی والدین اینده میشود
the law is prospective U اثر قانون مربوط به اینده است
future attacks U حملههای اینده را پیش بینی نکردند
nominate U تعیین اسب برای شرکت درمسابقات اینده
tenor U بازاری که در ان معامله برای اینده صورت می گیرد
tenors U بازاری که در ان معامله برای اینده صورت می گیرد
augural U تفالی مبنی بر پیشگویی حاکی از خیر یا شر در اینده
current liabilities U بدهیهایی که باید در اینده نزدیک پرداخت شوند
nominates U تعیین اسب برای شرکت درمسابقات اینده
nominating U تعیین اسب برای شرکت درمسابقات اینده
executory contract U قراردادی که درزمان اینده باید اجرا شود
disqualification U اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده
bill time draft U برات و سفته قابل پرداخت درتاریخ معین در اینده
exclusion U اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از دوبازی اینده
futures U قرارداد معامله سهام یا کالا بمنظور تحویل در اینده
disqualifications U اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده
one-time U قبلی
preceding U قبلی
fore U قبلی
predecessors U قبلی
predecessor U قبلی
ex- U قبلی
previous U قبلی
ex U قبلی
aforetime U قبلی
foregone U قبلی
prior U قبلی
demand factors U پیش بینی قیمت کالا در اینده توزیع درامد جامعه
experimental free handicap U دادن وزن اضافی ازمایشی به اسبها برای مسابقه اینده
prefiguration or prefigurement U نمایش قبلی
backgrounds U معلومات قبلی
chains U از کلمه قبلی
premonitions U اخطار قبلی
forewarning U اخطار قبلی
chain U از کلمه قبلی
foretype U نمونه قبلی
premonition U اخطار قبلی
background U معلومات قبلی
foretoken U اعلام قبلی
pregiurement U احتساب قبلی
foredoom U محکومیت قبلی
preformation U تشکیل قبلی
predilections U تمایل قبلی
late war U جنگ قبلی
predilection U تمایل قبلی
previous work U کارهای قبلی
pretreatment U معالجه قبلی
foreordainment U حکم قبلی
premeditated U با قصد قبلی
premeditatedly U با اندیشه قبلی
prepossession U تصرف قبلی
preengagement U تعهد قبلی
at sight U بی مطالعه قبلی
predispostion U تمایل قبلی
preoccupations U اشغال قبلی
preview U اطلاع قبلی
preoccupation U اشغال قبلی
pre arrengement U قرار قبلی
predesignation U تعیین قبلی
presuppositions U فرض قبلی
preconidtion U شرط قبلی
presupposition U فرض قبلی
pre arrangement U قرار قبلی
previews U اطلاع قبلی
preexistence U موجودیت قبلی
prefiguration U تصور قبلی
precompression U تراکم قبلی
forethought U اندیشه قبلی
premeditation U قصد قبلی
precognition U اطلاع قبلی
forebedement U اخبار قبلی پیشگویی
malice aforethought U سوء نیت قبلی
pre engaged U دارای تعهد قبلی
prior permission U اجازه قبلی پرواز
bias U ولتاژ قبلی دادن
as you were U به حالت قبلی برگردید
pre indexing U شاخص گذاری قبلی
pre indexing U فهرست سازی قبلی
prognostication U تشخیص قبلی مرض
leave hanging (in the air) <idiom> U بدون تصمیم قبلی
premonitory U متضمن اخطار قبلی
off the cuff <idiom> U بدون آمادگی قبلی
at ten minutes notice U با ده دقیقه اخطار قبلی
A one-month notice. U اطلاع قبلی یک ماهه
biases U ولتاژ قبلی دادن
prelibation U ازمایش یانوشیدن قبلی
prognostications U تشخیص قبلی مرض
hypologia U کم گویی
scandals U بد گویی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com