Perdic | فرضیه درآمد مطلق | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (2 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	absolute income hypothesis	فرضیه درآمد مطلق

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	life cycle hypothesis U	فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
	absolute volue U	مقدار مطلق قدر مطلق
	Inc U	درآمد
	(a) come-down <idiom> U	درآمد
	return [on something] U	درآمد
	It turned out well. U	خوب از آب درآمد
	meal ticket U	ممر درآمد
	He came out of the house. U	از منزل درآمد
	meal tickets U	ممر درآمد
	I had a terrible (hard) time of it. U	پدرم درآمد
	he went aboard the ship	به کشتی درآمد
	underclass U	طبقهی اجتماعی کم درآمد
	underclass U	طبقه اجتماعی کم درآمد
	subclass U	طبقه اجتماعی کم درآمد
	lower class U	طبقه اجتماعی کم درآمد
	income accounts	حساب های درآمد
	net factor income from abroad	خالص درآمد عوامل از خارج
	yuppie U	جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
	Whichever way I did it ,It came out(turned out)wrong. U	هر طور کردم غلط درآمد
	The people protested vocally. U	صدای مردم درآمد ( اعتراض )
	attachable earnings U	درآمد ضبط شدنی [قانون]
	I have a steady monthly income. U	درآمد ماهیانه ثابتی دارم
	She made a good wife. U	اوزن خوبی ازآب درآمد
	yuppies U	جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
	The employer deducts taxes from the salary. U	کارفرما مالیات را از درآمد کم می کند.
	I had a hell of a time to fix the engine. U	پدرم درآمد موتور رادرست کردم
	lay off (someone) <idiom> U	کاری رابه علت درآمد کم کنارگذاشتن
	to rely on somebody for your income U	از لحاظ درآمد وابسته به کسی بودن
	hypothesis U	فرضیه
	theories U	فرضیه
	hypotheses U	فرضیه
	postulation U	فرضیه
	accidentalism U	فرضیه
	theory U	فرضیه
	Q.E.D U	فرضیه
	premised <adj.> <past-p.> U	فرضیه مقدم
	presumed <adj.> <past-p.> U	فرضیه مقدم
	relativity U	فرضیه نسبی
	validation of a hypothesis U	اعتبار یک فرضیه
	assumed <adj.> <past-p.> U	فرضیه مقدم
	preconditioned <adj.> <past-p.> U	فرضیه مقدم
	null hypothesis U	فرضیه صفر
	theories U	نگره فرضیه
	whorf's hypothesis U	فرضیه وورف
	hypothesis testing U	فرضیه ازمایی
	presupposed <adj.> <past-p.> U	فرضیه مقدم
	voluntarism U	فرضیه ارادی
	alternative hypothesis U	فرضیه مقابل
	approximate assumption U	فرضیه تقریب
	design assumption U	فرضیه حساب
	drainage hypothesis U	فرضیه زهکشی
	evolution U	فرضیه سیرتکامل
	contraction hypothesis U	فرضیه انقباض
	theory U	نگره فرضیه
	I am just a pen – pusher . U	قلم صد تا یک غاز می زنم (کارهای دفتری یا نگارشی کم درآمد )
	When drink enters, wisdom departs. <proverb> U	آنگه که شراب از در درآمد ,هوش و عقل و اختیار از کف برفت .
	continuum hypothesis [CH] U	فرضیه پیوستار [ریاضی]
	prerecognition hypothesis U	فرضیه پیش شناخت
	theory U	فرضیه علمی تعلیم
	theories U	فرضیه علمی تعلیم
	planetesimal hypothesis U	فرضیه ذرات سیارهای
	sciametry U	فرضیه کسوف وخسوف
	natural rate hypothesis U	فرضیه نرخ طبیعی
	validation of a hypothesis U	تحقق پذیری یک فرضیه
	relative income hypothesis U	فرضیه درامد نسبی
	polygenism U	فرضیه تحد دمبدا بشر
	legal fiction U	فرض قانونی فرضیه حقوقی
	evolutionist U	معتقد به فرضیه تکامل یافرگشت
	to collapse U	موفق نشدن [مذاکره یا فرضیه]
	premised U	فرض قبلی فرضیه مقدم
	to collapse U	درهم شکستن [مذاکره یا فرضیه]
	premise U	فرض قبلی فرضیه مقدم
	to collapse U	بهم خوردن [مذاکره یا فرضیه]
	premisses U	فرض قبلی فرضیه مقدم
	coherence U	فرضیه تکنولوژی پیمایش صفحهای تلویزیون
	null hypothesis U	فرضیه اولیهای که مورد ازمون قرارمیگیرد
	kinetic theory U	فرضیه حرکت ذرات کوچک اجسام
	permanent income hypothesis U	فرضیه درامد دائمی درباره مصرف
	theorize U	فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
	theorizing U	فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
	theorizes U	فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
	theorized U	فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
	theorising U	فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
	theorised U	فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
	theorises U	فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
	thermostatics U	اصول نظری یا فرضیه علمی درباره موازنه گرما
	what is U	فرضیه منطقی که اکثر برنامههای صفحه گشترده الکترونیکی براساس ان عمل می کنند
	stagnation thesis U	فرضیه رکود .فرضیهای که بر اساس ان بعلت بلوغ کامل اقتصادی یک کشور و امکان عدم جذب پس اندازها
	permanent income hypothesis U	این فرضیه توسط میلتون فریدمن بیان شده که بر اساس ان مصرف تابعی ازانچه که وی انرا درامد دائمی
	alodial U	مطلق
	unalienable <adj.> U	مطلق
	allodial U	مطلق
	thorough going U	مطلق
	sovereigns U	مطلق
	indispensable <adj.> U	مطلق
	inevitable <adj.> U	مطلق
	categoric U	مطلق
	unalterable <adj.> U	مطلق
	inalienable <adj.> U	مطلق
	inconditionate U	مطلق
	thetic U	مطلق
	thetical U	مطلق
	absolute <adj.> U	مطلق
	autocratic U	مطلق
	uttered U	مطلق
	utter U	مطلق
	sheer U	مطلق
	categorical U	مطلق
	magisterial U	مطلق
	sovereign U	مطلق
	utters U	مطلق
	unrestrained U	مطلق
	totals U	مطلق
	totalling U	مطلق
	arbitrary U	مطلق
	absolute U	مطلق
	implicit U	مطلق
	positive U	مطلق
	downright U	مطلق
	absolutes U	مطلق
	totalled U	مطلق
	slick U	مطلق
	total U	مطلق
	abstracts U	مطلق
	abstracting U	مطلق
	pure U	مطلق
	abstract U	مطلق
	purer U	مطلق
	purest U	مطلق
	free U	مطلق
	freed U	مطلق
	freeing U	مطلق
	frees U	مطلق
	slickest U	مطلق
	totaled U	مطلق
	stark U	مطلق
	starker U	مطلق
	starkest U	مطلق
	starkly U	مطلق
	totaling U	مطلق
	unconditional U	مطلق
	modulusp U	قدر مطلق
	modulus U	قدر مطلق
	oversoul U	حقیقت مطلق
	pansophism U	دانش مطلق
	past or preterite d. U	ماضی مطلق
	perfect loss U	زیان مطلق
	dynamic viscosity U	گرانروی مطلق
	global maximum U	حداکثر مطلق
	irrelative U	نا مربوط مطلق
	ens U	هستی مطلق
	magnitude U	قدر مطلق
	omnipotence U	قدرت مطلق
	command automatism U	فرمانبری مطلق
	general power of attorney U	وکالت مطلق
	global minimum U	حداقل مطلق
	dead halt U	توقف مطلق
	imperator U	فرمانروای مطلق
	categorical imperative U	امر مطلق
	freeholder U	مالک مطلق
	individuum U	هستی مطلق
	freehold U	ملک مطلق
	magistrially U	بطور مطلق
	(not a) snowball's chance in hell <idiom> U	بد شانس مطلق
	shoo-in <idiom> U	برنده مطلق
	autocrats U	حاکم مطلق
	autocrats U	سلطان مطلق
	abstracts U	مطلق خیالی
	abstracting U	مطلق خیالی
	abstract U	مطلق خیالی
	autocrat U	سلطان مطلق
	autocrat U	حاکم مطلق
	despot U	حاکم مطلق
	despots U	حاکم مطلق
	all-powerful U	قادر مطلق
	omnipotent U	قادر مطلق
	arbitrary U	مطلق مستبدانه
	simpliciter U	بطور مطلق
	seizin U	تصرف مطلق
	seisin U	تصرف مطلق
	absolute majority U	اکثریت مطلق
	quiet enjoyment U	واگذاری مطلق
	summum bonum U	خیر مطلق
	the positive d. U	درجه مطلق
	the preterite tense U	ماضی مطلق
	welsh mortgage U	رهن مطلق
	autocracy U	حکومت مطلق
	universal legacy U	وصیت مطلق
	absolutism U	مطلق گرایی
	absolutism U	مطلق گرائی
	absolutism U	مطلق نگری
	magisterially U	بطور مطلق
	absolute temperature U	دمای مطلق
	absolute pressure U	فشار مطلق
	absolute poverty U	فقر مطلق
	absolute potential U	پتانسیل مطلق
	absolute discharge	آزادی مطلق
	absolute drought U	خشکی مطلق
	absolute efficiency U	کارائی مطلق
	absolute permeability U	نفوذپذیری مطلق