Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (42 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
set tiles
U
فرش کردن یا چسباندن کاشی بدیوار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
post-
U
بدیوار زدن
posts
U
بدیوار زدن
posted
U
بدیوار زدن
post
U
بدیوار زدن
attach
U
چسباندن الصاق کردن
attach
U
وصل کردن چسباندن به
cement
U
سمنت کردن چسباندن
attaches
U
چسباندن الصاق کردن
cemented
U
سمنت کردن چسباندن
attaches
U
وصل کردن چسباندن به
attaching
U
چسباندن الصاق کردن
attaching
U
وصل کردن چسباندن به
cements
U
سمنت کردن چسباندن
cementing
U
سمنت کردن چسباندن
adjoining
U
همجوار دیوار بدیوار
binds
U
چسباندن صحافی کردن ودوختن
bond
U
متصل کردن چسباندن اتصال
bind
U
چسباندن صحافی کردن ودوختن
boast
U
ضربه از گوشه که بطور اریب بدیوار کناره و بعد به دیوارمقابل بخورد
boasted
U
ضربه از گوشه که بطور اریب بدیوار کناره و بعد به دیوارمقابل بخورد
boasts
U
ضربه از گوشه که بطور اریب بدیوار کناره و بعد به دیوارمقابل بخورد
tiles
U
کاشی
abaciscus
U
کاشی
tile
U
کاشی
tiler
U
کاشی پز
tile
U
اجر کاشی
cut tile
U
کاشی تراشیدن
porcelain tile
U
کاشی چینی
comprest tile
U
کاشی براق
mosaic tile
U
کاشی موزاییک
tilery
U
کاشی پزخانه
ceramic tile
U
کاشی سرامیکی
tile clay
U
گل کاشی پزی
tile cutter
U
کاشی تراش
decorated tile
U
کاشی زینتی
beaver tail
U
نوعی کاشی
glazed tile
U
اجر کاشی
imbrex
U
کاشی خمیده
tile lining
U
پوشش کاشی
tiles
U
اجر کاشی
enamelled brick
U
اجر کاشی
clinker
U
اجر کاشی
cement tile
U
کاشی سیمانی
acid proof floortile
U
کاشی ضد اسید
majolica
U
یکجور کاشی صورتی
lacing-course
U
[لایه ای از آجر یا کاشی]
tile kiln
U
کوره کاشی پزی
tile earth
U
خاک کاشی پزی
tile drying chamber
U
اطاق هشت کاشی
azulejo
U
[کاشی سفالی براق]
maiolica
U
یکجور کاشی صورتی
tiler
U
کوره کاشی پزی
abaculus
U
قطعه مربع کاشی معرق
abaciscus
U
قطعه مربع کاشی معرق
arabesque
U
کاشی کاری سبک اسلامی
pantile
U
اجر کاشی ناودانی مخصوص بام
alicatado
U
[کاشی کاری منقوش در اسپانیا و آمریکای لاتین]
laced valley
U
[شیار ساخته شده از کاشی یا تخته سنگ برای عبور آب]
adhibit
U
چسباندن
agglutinate
U
: چسباندن
to sew on
U
چسباندن
pasting
U
چسباندن
glutinate
U
چسباندن
stick
U
چسباندن
close fitting
U
چسباندن
close-fitting
U
چسباندن
gum
U
چسباندن
gums
U
چسباندن
pastes
U
چسباندن
sellotaping
U
چسباندن
concatenate
U
چسباندن
pasted
U
چسباندن
sellotaped
U
چسباندن
cementation
U
چسباندن
sellotape
U
چسباندن
gumming
U
چسباندن
gummed
U
چسباندن
sellotapes
U
چسباندن
paste
U
چسباندن
gluing
U
چسباندن چسبیدن
glue
U
چسباندن چسبیدن
seals
U
محکم چسباندن
glues
U
چسباندن چسبیدن
conglutinate
U
بهم چسباندن
knock together
U
بهم چسباندن
seal
U
محکم چسباندن
tag
U
اتیکت چسباندن به
tags
U
اتیکت چسباندن به
agglutination
U
عمل چسباندن
cut and paste
U
بریدن و چسباندن
glueing
U
چسباندن چسبیدن
to stick on
[to]
U
چسباندن
[روی چیزی]
paste
U
نوعی شیرینی چسباندن
fastened
U
چسباندن سفت شدن
fastens
U
چسباندن سفت شدن
pasting
U
نوعی شیرینی چسباندن
compaction
U
عمل بهم چسباندن
fasten
U
چسباندن سفت شدن
pastes
U
نوعی شیرینی چسباندن
pasted
U
نوعی شیرینی چسباندن
post fix
U
در پایان واژه چسباندن
To stick a poster on the wall.
U
اعلان به دیوار چسباندن
to glue on
[to]
U
چسباندن
[روی چیزی]
to put a slur on any one
U
لکه بدنامی بکسی چسباندن
to paste something with paper
U
کاغذ روی چیزی چسباندن
scarfing
U
چسباندن دو قطعه به یکدیگربه وسیله چسب
bonding
U
چسباندن دو یا چند قطعه چوبی توسط چسب
sticky charge
U
خرج انفجاری قابل چسباندن در محل انفجار
to put a notice on a door
U
اگهی روی در چسباندن اعلان بدر زدن
pages
U
عمل چسباندن تصویر و تن در یک صفحه آماده چاپ
paged
U
عمل چسباندن تصویر و تن در یک صفحه آماده چاپ
page
U
عمل چسباندن تصویر و تن در یک صفحه آماده چاپ
bill posters
U
کسی که کارش چسباندن پوستر و آگهی بر دیوار و تابلوهای اعلانات است
bill poster
U
کسی که کارش چسباندن پوستر و آگهی بر دیوار و تابلوهای اعلانات است
bind
U
چسباندن صفحات کاغذ بهم برای شکل دادن به آنها به صورت کتاب
binds
U
چسباندن صفحات کاغذ بهم برای شکل دادن به آنها به صورت کتاب
labeling
U
اتیکت چسباندن برچسب زدن علامت زدن
labels
U
اتیکت چسباندن برچسب زدن علامت زدن
label
U
اتیکت چسباندن برچسب زدن علامت زدن
labelled
U
اتیکت چسباندن برچسب زدن علامت زدن
scissoring
U
1-معرفی بخشی از تصویرو سپس بریدن آن به طوری که قابل چسباندن در تصویر دیگر باشد.2-معرفی بخشی از تصویروحذف هراخلاعی خارج از این ناحیه
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com