English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to buck up U فرزشدن نیرویاجرات بخود دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
self importance U دادن بخود
monopolizes U بخود انحصار دادن
monopolises U بخود انحصار دادن
to permit oneself U بخود اجازه دادن
to stint oneself U تنگی بخود دادن
monopolised U بخود انحصار دادن
to f. oneself U بخود دلخوشی دادن
to take the sun U افتاب بخود دادن
monopolising U بخود انحصار دادن
monopolize U بخود انحصار دادن
to be moped U بخود راه دادن
to summon up courage U جرات بخود دادن
screw up one's courage U جرات بخود دادن
monopolizing U بخود انحصار دادن
lay out oneself U بخود زحمت دادن
monopolized U بخود انحصار دادن
To give way to doubt. To waver. U بخود تردید راه دادن
To give way to gloomy thoughts . U فکرهای بد بخود راه دادن
intervert U بخود اختصاص دادن برگرداندن
to put on frills U سیمای ساختگی بخود دادن بادکردن
appropriation U قصدتملک و بخود اختصاص دادن مال مسروقه
to put oa a semblance of anger U سیمای خشمگین بخود دادن خودرا خشمگین وانمودکردن
to imbrue with blood U بخود اغشتن
to imbrue in blood U بخود اغشتن
spontaneous U خود بخود
self-pity U ترحم بخود
self dramatization U بخود بندی
self pity U ترحم بخود
sham U بخود بستن
preen U بخود بالیدن
by it self U خود بخود
bethink U بخود امدن
self consequence U اهمیت بخود
dissemble U بخود بستن
self congratulation U تبریک بخود
self confident U مطمئن بخود
assumed U بخود بسته
arrogation U بخود بستن
assumable U بخود گرفتنی
self dependent U متکی بخود
assume U بخود گرفتن
pretend U بخود بستن
substantive U متکی بخود
assumes U بخود گرفتن
narcissism U عشق بخود
self-help U کمک بخود
self help U کمک بخود
he was restored to reason U بخود امد
to remember oneself U بخود امدن
to suck in U بخود کشیدن
aplomb U اطمینان بخود
preens U بخود بالیدن
introspect U بخود برگشتن
self respect U احترام بخود
feign U بخود بستن
preened U بخود بالیدن
preening U بخود بالیدن
playact U بخود بستن
self exaltation U بخود بالیدن
spohnge U بخود کشیدن
self trust U اعتماد بخود
self relative U نسبت بخود
self rewarding U پاداش دهنده بخود
assumed U بخود گرفته عاریتی
autoplasty U پیوند از خود بخود
abiogenesis U تولید خود بخود
to stand on one's own legs U متکی بخود بودن
appropriator U بخود اختصاص دهنده
self subsistence U اعاشه خود بخود
self fruitful U بخود بخودگرده افشان
self charging U خود بخود پر شونده
to be convulsed with laughter U از خنده بخود پیچیدن
self fertility U لقاح خود بخود
delusion of reference U هذیان بخود بستن
diffidently U با نداشتن اعتماد بخود
strike an attitude U حالتی بخود گرفتن
muster up your courage U جرات بخود بدهید
lion skin U دلیری بخود بسته
self activity U فعالیت خود بخود
self divison U تقسیم خود بخود
materializing U صورت خارجی بخود گرفتن
self formed U خود بخود تشکیل شده
materialising U صورت خارجی بخود گرفتن
materialises U صورت خارجی بخود گرفتن
materialised U صورت خارجی بخود گرفتن
self registering U خود بخود ثبت کننده
assumes U بخود بستن وانمود کردن
materialized U صورت خارجی بخود گرفتن
self regulating U خود بخود تنظیم شونده
feigns U بخود بستن جعل کردن
self slayer U مبادرت کننده بخود کشی
self tightening U خود بخود تنگ شونده
materializes U صورت خارجی بخود گرفتن
assume U بخود بستن وانمود کردن
self rising U خود بخود بلند شونده
materialize U صورت خارجی بخود گرفتن
self insured U خود بخود بیمه شده
self lubricating U خود بخود نرم شونده
autolysis U هضم یا گوارش خود بخود
attitudinize U حالت خاصی بخود گرفتن
introspect U بخود امدن درخود فرورفتن
to rally one dispersed U نیروی تازه بخود دادان
self moved U دارای حرکت خود بخود
arrogate U غصب کردن بخود بستن
agonise U بخود پیچیدن معذب شدن
to overstrain oneself U زیاد بخود فشار اوردن
pretends U بخود بستن دعوی کردن
pretend U بخود بستن دعوی کردن
pretending U بخود بستن دعوی کردن
feign U بخود بستن جعل کردن
pretendedly U بطور ساختگی یا بخود بسته
that is his look U این کار وابسته بخود اوست
self unloading U خود بخود تخلیه کننده بار
self support U اتکاء بخود تکفل مخارج خود
self digestion U جذب خود بخود مواد غذایی
refocillate U تجدید حیات کردن بخود اوردن
self pollination U گرده افشانی خود بخود گیاه
cupboard love U عشق بخود بسته یاغرض الود
stylolite U ستون سنگی همجنس صخره متصل بخود
ultromotivy U جنبش خود بخود نیروی خودبخودی جنبی
auto U پیوندیست بمعنی " خود" و " وابسته بخود" و " خودکار".
autos U پیوندیست بمعنی " خود" و " وابسته بخود" و " خودکار".
aut U پیوندیست بمعنی " خود" و " وابسته بخود" و" خودکار"
ingratiatory U طرف توجه قرار دهنده امیخته بخود شیرینی
flagellant U کسیکه برای بخشودگی ازگناهان بخود شلاق میزند موجود یا انگل تاژک دار
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
pseudomorph U جسم معدنی که نمودجسم معدنی دیگر ر را بخود گرفته باشد
self reacting U بطور خودکار متعادل شونده خود بخود تطبیق شونده
reflexively U چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
curses come home to roost U دشنام بخود دشنام دهنده برمیگرد د
self fertility U خود باروری حاصلخیزی خود بخود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
self correcting U خود بخود اصلاح شونده اصلاح کننده نفس خود
idiomorphic U دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
ferry U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to put any one up to something U کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
to sue for damages U عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
example is better than precept U نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
shift U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shifted U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televise U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
formation U سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
shifts U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televised U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televising U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
adjudges U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudging U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudged U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
developments U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
development U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
to picture U شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
outdoes U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
shifting U حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
outdo U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
allowance U جیره دادن فوق العاده دادن
allowances U جیره دادن فوق العاده دادن
greaten U درشت نشان دادن اهمیت دادن
indemnify U غرامت دادن به تامین مالی دادن به
organizations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization U سازمان دادن ارایش دادن موضع
organisations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization of the ground U سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
promulge U انتشار دادن بعموم اگهی دادن
square away U سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
advances U ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
drag U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dynamic U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamically U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouses U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouse U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
triple option U بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
promotes U ترفیع دادن درجه دادن
promotes U ترفیع دادن ترویج دادن
embellishes U ارایش دادن زینت دادن
embellishing U ارایش دادن زینت دادن
to follow up U ادامه دادن قوت دادن
cures U شفا دادن بهبودی دادن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com