English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (1016 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
ingurgitate U فرا گرفتن زیاد پر کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
lionize U مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
Other Matches
to rate up U بیمه زیاد گرفتن از
overrent U اجاره زیاد گرفتن از
To keep one s distmce from some one . U از کسی فاصله گرفتن ( زیاد صمیمی نشدن )
to be on the razzle U حسابی جشن گرفتن [با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
to have a binge U حسابی جشن گرفتن [با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
to have a spree U حسابی جشن گرفتن [با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
overbuild U زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
load call U وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition U احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
I didnt get much sleep. U زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
frequent U مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequented U مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequents U مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequenting U مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
overspend U زیاد خرج یا مصرف کردن افراط کردن
increased U زیاد کردن
propagates U زیاد کردن
propagated U زیاد کردن
propagate U زیاد کردن
to run rup U زیاد کردن
propagating U زیاد کردن
increases U زیاد کردن
overloaded U زیاد پر کردن
overstock U زیاد پر کردن
overloads U زیاد پر کردن
overload U زیاد پر کردن
increase U زیاد کردن
heightens U زیاد کردن
add زیاد کردن
heighten U زیاد کردن
heightened U زیاد کردن
grnish U زیاد کردن
heightening U زیاد کردن
intensification U زیاد کردن
strains U کوشش زیاد کردن
overestimate U زیاد براورد کردن
overworking U کار زیاد کردن
overheats U زیاد گرم کردن
overrate U زیاد براورد کردن
overworked U کار زیاد کردن
overestimates U زیاد براورد کردن
overheated U زیاد گرم کردن
overheat U زیاد گرم کردن
to overwork oneself U زیاد کار کردن
overload U زیاد بار کردن
overfreight U زیاد بار کردن
to overstrain oneself U تقلای زیاد کردن
propagates U زیاد کردن پروردن
to overexert U تقلای زیاد کردن
propagate U زیاد کردن پروردن
propagated U زیاد کردن پروردن
elevation of security U زیاد کردن تامین
strain U کوشش زیاد کردن
overworks U کار زیاد کردن
propagating U زیاد کردن پروردن
overpress U زیاد پافشاری کردن در
overestimated U زیاد براورد کردن
overestimating U زیاد براورد کردن
overcharge U زیاد حساب کردن
ransacked U زیاد کاوش کردن
ransacking U زیاد کاوش کردن
overcharging U زیاد حساب کردن
oversimplifying U زیاد ساده کردن
expanded , capacity U زیاد کردن گنجایش
oversimplification U زیاد ساده کردن
add U زیاد کردن برد
adding U زیاد کردن برد
oversimplify U زیاد ساده کردن
adds U زیاد کردن برد
oversimplified U زیاد ساده کردن
overloads U زیاد بار کردن
ransacks U زیاد کاوش کردن
over refine U زیاد موشکافی کردن
ransack U زیاد کاوش کردن
over excite U زیاد تحریک کردن
oversimplifies U زیاد ساده کردن
overcharged U زیاد حساب کردن
raises U پروراندن زیاد کردن
overcharges U زیاد حساب کردن
make much of U استفاده زیاد کردن از
superheat U گرم کردن زیاد
overrating U زیاد براورد کردن
overwork U کار زیاد کردن
overloaded U زیاد بار کردن
overrates U زیاد براورد کردن
overrated U زیاد براورد کردن
raise U پروراندن زیاد کردن
To live a long life . U عمر طولانی (زیاد ) کردن
to lavisheffort U زیاد تلاش یا کوشش کردن
to bolt U با سرعت زیاد حرکت کردن
extort U اخاذی کردن زیاد ستاندن
overpress U زیاداصرار کردن در زیاد فشاراوردن بر
extorts U اخاذی کردن زیاد ستاندن
call of more U حق تقاضای زیاد کردن مبیع
gap U اختلاف زیاد شکافدار کردن
gaps U اختلاف زیاد شکافدار کردن
extorted U اخاذی کردن زیاد ستاندن
to rummage out U با جستجوی زیاد پیدا کردن
give or take <idiom> U از مقدار چیزی کم یا زیاد کردن
extorting U اخاذی کردن زیاد ستاندن
haunts U زیاد رفت وامد کردن در دیدارمکررکردن
slashed U تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
slashes U تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
enlarging U توسعه دادن زیاد بحث کردن
overset U زینت دادن زیاد بار کردن
slash U تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
haunt U زیاد رفت وامد کردن در دیدارمکررکردن
enlarge U توسعه دادن زیاد بحث کردن
to overrun oneself U از دویدن زیاد خود را خسته کردن
overbear U مغلوب کردن زیاد میوه دادن
enlarged U توسعه دادن زیاد بحث کردن
tasks U زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
to overeach oneself U زیاد جلو افتادن و خودراخسته کردن
task U زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
enlarges U توسعه دادن زیاد بحث کردن
to hold somebody in great respect U کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
overstayed U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstaying U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
to occupy much space U فضای زیادی را اشغال کردن زیاد جا بردن
overwind U بیش از اندازه کوک کردن زیاد پیچیدن
to dwell on U زیاد وقت صرف کردن روی کشیدن
overstay U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstays U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
inflating U پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
to piss off the wrong people <idiom> U آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
inflate U پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
overstock U زیاد ذخیره کردن موجودی بیش از حدلزوم داشتن
to work hard U سخت و با زحمت زیاد کار کردن [اصطلاح روزمره]
inflates U پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
pick and choose U در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
inflaming U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflame U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflames U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
decimated U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
overrated U بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
multiple U حاوی قط عات زیاد بودن یا عمل کردن به روشهای مختلف
overrate U بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
decimate U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimating U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
overrates U بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
decimates U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
religionize U دینداری زیاد نشان دادن مذهبی یا مذهب دار کردن
overrating U بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
seize U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seizes U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seized U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
shim U واشر نازکی از جنس فلز بادقت زیاد جهت پر کردن فاصله بین دو قطعه
strike root U ریشه کردن گرفتن
holds U جا گرفتن تصرف کردن
surrender U پس گرفتن و تبدیل کردن
hold U جا گرفتن تصرف کردن
educe U گرفتن استخراج کردن
surrendered U پس گرفتن و تبدیل کردن
obtained U گرفتن یا دریافت کردن
surrenders U پس گرفتن و تبدیل کردن
engages U گرفتن استخدام کردن
engage U گرفتن استخدام کردن
fogs U تیره کردن مه گرفتن
fog U تیره کردن مه گرفتن
circling U گرفتن احاطه کردن
circle U گرفتن احاطه کردن
abalienate U منتقل کردن پس گرفتن
to fill up U گرفتن تکمیل کردن
circled U گرفتن احاطه کردن
circles U گرفتن احاطه کردن
obtain U فراهم کردن گرفتن
hunt down U دنبال کردن و گرفتن
embracing U در بر گرفتن بغل کردن
embraced U در بر گرفتن بغل کردن
obtained U فراهم کردن گرفتن
obtains U گرفتن یا دریافت کردن
embrace U در بر گرفتن بغل کردن
obtains U فراهم کردن گرفتن
to smell out U گرفتن وپیدا کردن
bevel U پخ کردن لبه گرفتن
embraces U در بر گرفتن بغل کردن
obtain U گرفتن یا دریافت کردن
to take medical advice U دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
resign U کناره گرفتن تفویض کردن
gather U نتیجه گرفتن استباط کردن
rises U ترقی کردن سرچشمه گرفتن
employing U مشغول کردن بکار گرفتن
take on U گرفتن کارگر هیاهو کردن
frame U چارچوب گرفتن طرح کردن
follow through U گرفتن زه پس از رها کردن تیر
secures U تصرف کردن گرفتن هدف
to set a U اندازه گرفتن باطل کردن
employs U مشغول کردن بکار گرفتن
gathered U نتیجه گرفتن استباط کردن
to get to U شروع کردن دست گرفتن
rise U ترقی کردن سرچشمه گرفتن
concludes U نتیجه گرفتن استنتاج کردن
conclude U نتیجه گرفتن استنتاج کردن
mourned U ماتم گرفتن گریه کردن
stack up U جمع کردن اندازه گرفتن
employed U مشغول کردن بکار گرفتن
mourn U ماتم گرفتن گریه کردن
Recent search history Forum search
1Potential
1خوب بالای زیاد موضوعات صحبت کردیم
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1گج
1A cop who doesn't exactly play it by the book.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com