Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 166 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
feisty
U
فراوان چابک
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
easy money
U
پول فراوان ترکیب نرخ پایین بهره وموجودی فراوان اعتبار
lissom
U
چابک
quicker
U
چابک
quick
U
چابک
agile
U
چابک
frisky
U
چابک
friskiest
U
چابک
friskier
U
چابک
perky
U
چابک
speediness
U
چابک
gleg
U
چابک
kittle
U
چابک
light footed
U
چابک
light heeled
U
چابک
lightsome
U
چابک
lissom or some
U
چابک
lissome
U
چابک
quick in action
U
چابک
rath
U
چابک
rathe
U
چابک
perkiest
U
چابک
perkier
U
چابک
cleverest
U
چابک
swiftest
U
چابک
quickest
U
چابک
speedy
U
چابک
adroit
U
چابک
swifter
U
چابک
swift
U
چابک
spry
U
چابک
nimble
U
چابک
cleverer
U
چابک
clever
U
چابک
nimbler
U
چابک
nimblest
U
چابک
swifts
U
چابک
light foot
U
چابک سبک پا
brisk
U
چابک باروح
horse breaker
U
چابک سوار
light fingers
U
چابک دستی
nimble fingered
U
چابک دست
fine fingered
U
چابک دست
jimmies
U
چابک دست
nimble fingers
U
چابک دستی
jockey
U
چابک سوار
skelp
U
چابک سیلی
brisker
U
چابک باروح
equestrian
U
چابک سوار
briskest
U
چابک باروح
fly
U
چابک وزرنگ
agile
U
فرز و چابک
handier
U
چابک چالاک
handiest
U
چابک چالاک
handy
U
چابک چالاک
volitant
U
چابک چالاک
jimmy
U
چابک دست
jockeys
U
چابک سوار
skelpit
U
چابک سیلی
volant
U
چابک سبک روح
rapid
U
سریع العمل چابک
trotter
U
شخص چابک و پرکار
trotters
U
شخص چابک و پرکار
postboy
U
چاپار چابک سوار نامه رسان
redundantly
U
فراوان
exuberantly
U
فراوان
an abundance of
U
فراوان
redun dantly
U
فراوان
all out
U
فراوان
unsparing
U
فراوان
feracious
U
فراوان
plentifully
U
فراوان
in abundance
U
فراوان
in galore
U
فراوان
oodlins
U
فراوان
foison
U
فراوان
exuberant
U
فراوان
superabundant
U
فراوان
oodles
U
فراوان
abundant
U
فراوان
plenty
U
فراوان
excessive
U
فراوان
plentiful
U
فراوان
profuse
U
فراوان
prolific
U
فراوان
copious
U
فراوان
richly
U
فراوان
affluent
U
فراوان
fulsome
U
فراوان
galore
U
فراوان
superrabundant
U
زیاد فراوان
abounded
U
فراوان بودن
abounding
U
فراوان بودن
abounds
U
فراوان بودن
plenty of rain
U
باران فراوان
post haste
U
با شتاب فراوان
infests
U
فراوان بودن در
infesting
U
فراوان بودن در
infest
U
فراوان بودن در
infested
U
فراوان بودن در
abound
فراوان بودن
amply
U
بطور فراوان
abundantly
U
بطور فراوان
luxuriant vegetation
U
گیاهان فراوان
rampant vegetation
U
گیاهان فراوان
rampant
U
فراوان حکمفرما
teem
U
فراوان بودن
teemed
U
فراوان بودن
ample
U
فراوان مفصل
lots
U
بسیار فراوان
foison
U
محصول فراوان
very
U
چندان فراوان
f. money
U
پول فراوان
exuberate
U
فراوان بودن
cretaceous
U
دارای گچ فراوان
bounteous
U
باسخاوت فراوان
rife
U
فراوان عادی
abundant element
U
عنصر فراوان
abound with
U
فراوان داشتن
abound in
U
فراوان داشتن
overflowing
U
فراوان ریزش
it smells of the lamp
U
با زحمت فراوان
teeming
U
فراوان بودن
teems
U
فراوان بودن
knock oneself out
<idiom>
U
باعث تلاش فراوان
copiously
U
فراوان زیاد مفصلا
post haste
U
بسرعت شتاب فراوان
pervade
U
فراوان یا شایع بودن
luxuriance
U
شکوه وجلال فراوان
in deepest sympathy
U
با دلسوزی بسیار فراوان
pervaded
U
فراوان یا شایع بودن
pervading
U
فراوان یا شایع بودن
a copious choice of food and drink
U
غذا و نوشیدنی فراوان
grow rife
U
فراوان یا متداول شدن
he is f. of money
U
پول فراوان دارد
pervades
U
فراوان یا شایع بودن
here is bread in plenty
U
نان فراوان داریم
to have plenty of time
U
وقت فراوان داشتن
shock head
U
دارای موی فراوان
superabound
U
زیاد فراوان بودن
luxuriating
U
فراوان شدن وفور یافتن
overabound
U
بیش از اندازه فراوان بودن
with much pains
U
با رنج فراوان با زحمات بسیار
overrefinement
U
تهذیب بسیار اراستگی فراوان
slather
U
مقدار فراوان بیش ازاندازه
overlabour
U
با رنج فراوان انجام دادن
luxuriate
U
فراوان شدن وفور یافتن
luxuriates
U
فراوان شدن وفور یافتن
luxuriated
U
فراوان شدن وفور یافتن
labor rich country
U
کشور با نیروی کار فراوان
He was too quick for her and jinked away every time.
U
او
[مرد]
برای او
[زن]
خیلی چابک بود و هربار با تغییر جهت از دست او
[زن]
در می رفت.
it is a in terms
U
پرازاصطلاحات است اصطلاعات فراوان دارد
shock headed
U
انبوه گیسو دارای موی فراوان
Ferdowsi is held in the greatest respect.
U
فردوسی مورد احترام فراوان است
Joyedevivre
U
لذت فراوان زندگی
[ریشه فرانسوی]
wisha
U
برای بیان تعجب فراوان بکار میرود
it is of a wide distribution
U
در خیلی جاها پیدا میشود بسیار فراوان است
Mahogany was once abundant
[prolific]
in the tropical forests.
U
یک موقعی چوب ماهون در جنگل های استوایی فراوان بود.
Vistory was dearly bought .
U
پیروزی بقیمت گرانی بدست آمد ( تلفات جانی فراوان )
jam session
U
اجرای اهنگهای طرب انگیز بوسیله ارکسترهای بزرگ و نوازندگان فراوان
Perspex
U
خانوادهای از پلاستیکها که بعنوان شیشه یا پلاستیکهای شفاف و نوگذران در هواپیماکاربرد فراوان دارد
open
U
تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
opened
U
تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
opens
U
تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
phenolic epoxy
U
خانوادهای از رزینها وچسبها که در مشتقات فنل کاربرد فراوان دارند و درهمه انها پلهای اکسیژن رابط رادیکالهای هیدروکربنی وجود دارد
liven
U
چابک شدن با روح شدن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com