Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (31 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
To speake broken French.
U
فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
She speaks French as if it were her mother tongue . She speaks Frinch like a native .
U
فرانسه را آنقدر قشنگ صحبت می کند گویی زبان مادریش است
he does not know french
U
او زبان فرانسه نمیداند فرانسه بلد نیست
locarno treaty
U
بلژیک و فرانسه به سال 5291 که ضمن ان بلژیک فرانسه و المان حفظ مرزهای موجود را تضمین کردند و المان حالت غیرنظامی "راینلند" را تعهد نمود
telescopic
U
دستگاه شکسته بندی تلسکوپیک چوبهای شکسته بندی مربوط به دوربین تلسکوپی یادستگاه نشانه روی
French
U
فرانسه زبان فرانسه
ems dispatch
U
تلگراف امس عنوان واقعه مشهور ملاقات سفیر فرانسه با ویلهم اول در سال 0781 در امس که بیسمارک صدراعظم وقت المان با تحریف مفاد تلگرافی که از موضوع این ملاقات حکایت می کرد باعث بروزجنگ فرانسه و پروس شد
deject
U
دل شکسته کردن
humblest
U
شکسته نفسی کردن
humble
U
شکسته نفسی کردن
to humble oneself
U
شکسته نفسی کردن
to be humbled
U
احساس شکسته نفسی کردن
to feel humbled
U
احساس شکسته نفسی کردن
slide
U
سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
slides
U
سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
to weigh down
U
سنگینی کردن بر پایین اوردن شکسته شدن
To quibble and equivocate.
U
پشت هم اندازی کردن ( طفره رفتن ،دوپهلو صحبت کردن )
sass
U
بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
speaks
U
صحبت کردن
speak
U
صحبت کردن
confabulate
U
صحبت کردن
to talk
[to]
U
صحبت کردن
[با]
talks
U
صحبت کردن
talk
U
صحبت کردن
talked
U
صحبت کردن
To pay money. To make a payment.
U
بی پرده صحبت کردن
To refer to implicitly. To hint.
U
درپرده صحبت کردن
take exception to
<idiom>
U
مخاف صحبت کردن
To speak elaborately.
U
با آب وتاب صحبت کردن
hobnobs
U
صحبت دوستانه کردن
To speak with freedom.
U
آزادانه صحبت کردن .
hobnobbing
U
صحبت دوستانه کردن
hobnobbed
U
صحبت دوستانه کردن
to speak candidly
<idiom>
U
بی پرده صحبت کردن
hobnob
U
صحبت دوستانه کردن
to speak
[about]
U
صحبت کردن
[در باره]
tell (someone) off
<idiom>
U
با عصبانیت صحبت کردن
pipe up
<idiom>
U
بلندتر صحبت کردن
To talk in measured terms . To talk slowly.
U
شمرده صحبت کردن
sniffle
U
با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffled
U
تودماغی صحبت کردن
go on
<idiom>
U
زیادی صحبت کردن
sniffles
U
تودماغی صحبت کردن
harp on
<idiom>
U
بانارضایتی صحبت کردن
sniffled
U
با فن فن صحبت یاگریه کردن
to speak to somebody
U
با کسی صحبت کردن
waste one's breath
<idiom>
U
بی نتیجه صحبت کردن
sniffles
U
با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffling
U
تودماغی صحبت کردن
hold forth
<idiom>
U
صحبت کردن درمورد
sniffle
U
تودماغی صحبت کردن
to switch on
U
طرف صحبت کردن
sniffling
U
با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffles
U
درحال عطسه صحبت کردن
squeak
U
با صدای جیغ صحبت کردن
to interrupt any one's speech
U
صحبت کسیرا قطع کردن
break in upon
U
قطع کردن صحبت کسی
ad-lib
U
بدون نوشته صحبت کردن
To speak slowly.
U
آهسته صحبت کردن (شمرده)
squeaked
U
با صدای جیغ صحبت کردن
ad-libs
U
بدون نوشته صحبت کردن
sniffle
U
درحال عطسه صحبت کردن
To talk like a book .
U
لفظ قلم صحبت کردن
ad-libbing
U
بدون نوشته صحبت کردن
ad-libbed
U
بدون نوشته صحبت کردن
have a word with
<idiom>
U
بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
To strick up a conversation with somebody.
U
سر صحبت را با کسی باز کردن
sniffling
U
درحال عطسه صحبت کردن
sniffled
U
درحال عطسه صحبت کردن
squeaks
U
با صدای جیغ صحبت کردن
to speak fluently
U
بطور روان صحبت کردن
squeaking
U
با صدای جیغ صحبت کردن
lisps
U
نوک زبانی صحبت کردن
talk shop
<idiom>
U
درموردکار شخصی صحبت کردن
to talk shop
U
در باره کار صحبت کردن
lisping
U
نوک زبانی صحبت کردن
sound off
U
باصدای بلند صحبت کردن
lisped
U
نوک زبانی صحبت کردن
to take the floor
U
حرف زدن صحبت کردن
lisp
U
نوک زبانی صحبت کردن
talked
U
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talks
U
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talk
U
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
speech
U
صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
speeches
U
صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
declaims
U
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
carp
U
از روی خرده گیری صحبت کردن
declaiming
U
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
to speak fluent Farsi
U
روان صحبت کردن زبان پارسی
phoning
U
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
declaim
U
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaimed
U
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
phone
U
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phoned
U
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
bespeak
U
قبلا درباره چیزی صحبت کردن
in touch
<idiom>
U
بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
phones
U
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
to speak on behalf of
[as representative]
U
از طرف
[کسی]
صحبت کردن
[به عنوان نماینده]
to talk insistently to somebody
U
با کسی به اصرار صحبت کردن
[تا قانع شود]
blather
U
حرف بی ارزش زدن صحبت بی معنی کردن
adlib
U
بدون مقدمه صحبت کردن بمیل خود
beat around the bush
<idiom>
U
غیره مستقیم وبا طفره صحبت کردن
To speak in a low voice.
U
آهسته صحبت کردن ( با صدای کوتاه ،یواش )
straight from the shoulder
<idiom>
U
راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
cant
U
باناله سخن گفتن بالهجه مخصوصی صحبت کردن
telephoned
U
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
phone
U
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
telephone
U
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
phoning
U
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
telephoning
U
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
phoned
U
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phones
U
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
telephones
U
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
converse
U
: صحبت کردن محاوره کردن
conversing
U
: صحبت کردن محاوره کردن
conversed
U
: صحبت کردن محاوره کردن
converses
U
: صحبت کردن محاوره کردن
gesticulating
U
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulates
U
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulated
U
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulate
U
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
french master
U
فرانسه
frenchless
U
فرانسه ندان
francophil
U
فرانسه دوست
francophile
U
فرانسه دوست
adjustable nut wrench
آچار فرانسه
francophile
U
هواخواه فرانسه
gallophile
U
فرانسه دوست
gallice
U
بزبان فرانسه
laissez aller
U
تلفظ به فرانسه
french revolution
U
انقلاب فرانسه
adjustable wrench
آچار فرانسه
French Polynesia
U
پولینزی فرانسه
wrench
U
اچار فرانسه
French Guiana
U
گویان فرانسه
French Guiana
U
گیانای فرانسه
wrenches
U
اچار فرانسه
wrenched
U
اچار فرانسه
chGteau
U
خانهایروستاییبزرگدر فرانسه
flat nose plier
U
اچار فرانسه
francophil
U
هواخواه فرانسه
Channel Tunnel
U
تونلراهآهنزیر کانالانگلستانبینانگلیسو فرانسه
Charterhouse
U
دیر کارتوزی
[در فرانسه]
to talk french
U
فرانسه حرف زدن
to set off for France
U
رهسپار شدن به فرانسه
He is ahead of me in french.
U
درزبان فرانسه از من جلواست
figure of eight knot
U
گره هشت فرانسه
Common Market
U
فرانسه لوکزامبورگ و هلند
dauphiness
U
عروس پادشاه فرانسه ازپسرارشدش
Alsatians
U
اهل ایالت آلزاس در فرانسه
it borders on france
U
در سر حد مرز فرانسه واقع است
fabliau
U
وابسته باشعار قدیم فرانسه
marseillaise
U
مارسیز سرود ملی فرانسه
upsilon
U
است وصدای u را در فرانسه میدهد
My French is not up to much.
U
فرانسه ام چندان تعریفی ندارد
Alsatian
U
اهل ایالت آلزاس در فرانسه
to ask somebody to say a few words
U
خواهش کردن از کسی کمی
[در باره کسی یا چیزی]
صحبت کند
quality
U
تفاوت در شطرنج فرانسه ایتالیا و المان
sou
U
مسکوک فرانسه یا سویس مساوی 50/0 فرانک
dauphin
U
عنوان پسر ارشد پادشاه فرانسه
liberty pole
U
چوب پرچم انقلابیون فرانسه وامریکا
qualities
U
تفاوت در شطرنج فرانسه ایتالیا و المان
keep up your french
U
زبان فرانسه راهمانقدرکه میدانیدنگاه دارید
denier
U
نوعی مسکوک در فرانسه و اروپای غربی
constable of france
U
فرمانده کل قوادرغیاب پادشاهان پیشین فرانسه
e c s c (european coal & steel commissio
U
فرانسه جمهوری فدرال المان ایتالیا
the peninsular war
U
جنگ انگلیس و فرانسه در شبه جزیره ایبری
riviera
U
ناحیه ساحلی فرانسه و ایتالیادر اطراف مدیترانه
law french
U
اصطلاحات امیخته با فرانسه که در زبان حقوقی بکارمیرود
Fontainebleau
U
[سبک دکوراسیون در قصر ییلاقی سلطنتی فرانسه]
He is giving her French lessons in exchange for English lessons
U
به اودرس فرانسه می دهد ودرعوض انگیسی می گیرد
mistral
U
باد خشک سرد شمالی درجنوب فرانسه
Monaco
U
ناحیه " موناکو" واقع در جنوب شرقی فرانسه
trouvere
U
شاعر رزمی شمال فرانسه در سده یازدهم
sturm und drang
U
نهضت ادبی رمانتیک المان پس از انقلاب فرانسه
pyrenran
U
وابسته به کوهای PYRENEES درمیان فرانسه و اسپانی
champagne
U
نام مشروبی که درشامپانی فرانسه تهیه میشود
flower de luce
U
گل زنبق یاسوسن :نشان خانواده سلطنتی فرانسه درقدیم
fleur de lis
U
گل زنبق یا سوسن نشان خانواده سلطنتی قدیم فرانسه
pom
U
یکجور باده سرخ رنگ که اصل ان فرانسه است
The
[main]
protagonists in the colonial struggle were Great Britain and France.
U
بریتانیا و فرانسه سردمداران
[اصلی]
در مبارزه مستعمراتی بودند.
the big four
U
درکنفرانس صلح پاریس 9191به کشورهای فرانسه انگلستان
poms
U
یکجور باده سرخ رنگ که اصل ان فرانسه است
fleur de lys
U
گل زنبق یا سوسن نشان خانواده سلطنتی قدیم فرانسه
say
U
سخن گفتن صحبت کردن سخن
says
U
سخن گفتن صحبت کردن سخن
heartbroken
U
دل شکسته
disrupted
U
شکسته
downhearted
U
دل شکسته
fragmentary
U
شکسته
wrecked
U
شکسته
broken-hearted
<adj.>
U
دل شکسته
running hand
U
خط شکسته
heart broken
U
دل شکسته
heartsick
U
دل شکسته
zigzagged
U
شکسته
shaky
U
شکسته
cursive
U
خط شکسته
fragmental
U
شکسته
in pieces
U
شکسته
zigzag
U
شکسته
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com