English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
negligent escape U فرار از زندان بدون اطلاع ورضایت مامور محافظش
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
breakaway U شکستن خط محاصره شکستن بند زندان فرار از زندان
jailbreaks U فرار از زندان
jailbreak U فرار از زندان
breach of prison U جرم فرار از زندان
To beak jail . U از زندان فرار کردن
gas sentinel U مامور اطلاع بافراد هنگام حمله با گاز جنگی
unadvised U بدون اطلاع
(do something) behind someone's back <idiom> U بدون اطلاع کسی
incognizant U بدون اطلاع غیر وارد
french leave U مرخصی بدون اطلاع قبلی جیم شدن
redundant U که بدون از بین رفتن اطلاع قابل حذف است
choke ring U رینگ مانع فرار گاز در تفنگهای بدون عقب نشینی
consensus U توافق ورضایت عمومی
Hard architecture U [ساختمان محکم، غیر شخصی و بدون پنجره که معمولا زندان ها و بیمارستان های روانی به این سبک ساخته می شده است.]
inferences U بررسی اطلاع بدست آمده بدون بررسی اطلاعات شخصی درباره کسی
inference U بررسی اطلاع بدست آمده بدون بررسی اطلاعات شخصی درباره کسی
prize courts U دادگاه مامور رسیدگی به مسائل مربوط به prize بدون رای این دادگاه به مال
lossless compression U روشهای فشرده سازی تصویر که تعداد بیتهای هر پیکس در تصویر را کاهش میدهد بدون از دست دادن اطلاع یا کیفیت
joins U ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
joined U ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
join U ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
enquiry U تقاضا برای داده یا اطلاع از وسیله یا پایگاه داده . دستیابی به داده در حافظه کامپیوتر بدون تغییر داده
rading party U قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
lams U فرار کردن گریختن فرار
lamming U فرار کردن گریختن فرار
lam U فرار کردن گریختن فرار
delegates U مامور فرستاده مامور کردن
delegated U مامور فرستاده مامور کردن
delegating U مامور فرستاده مامور کردن
delegate U مامور فرستاده مامور کردن
deserting U کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
desert U کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
deserts U کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
updates U 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
updated U 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
update U 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
informally U بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
without any reservation U بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
unformed U بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
flattest U ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flat U ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
independently U آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
of no interest U بدون اهمیت [بدون جلب توجه]
Taoism U روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
parataxis U مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law U مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
offhand U بدون مقدمه بدون تهیه
achylous U بدون کیلوس بدون قیلوس
unbranched U بدون انشعاب بدون شعبه
unstressed U بدون اضطراب بدون کشش
prison U زندان
gaol U زندان
hothouses U زندان
prisons U زندان
pokey U زندان
quod U زندان
hothouse U زندان
qoud U زندان
grates U زندان
grated U زندان
grate U زندان
presidio U زندان
imprisonment U زندان
calaboose U زندان
house of correction U زندان
jail U زندان
hoosegow U زندان
jailed U زندان
dungeons U زندان
gaols U زندان
gaoled U زندان
tollbooth U زندان
tolbooth U زندان
gaoling U زندان
bridewell U زندان
dungeon U زندان
slammer U زندان
jailing U زندان
jails U زندان
prisons U وابسته به زندان
sweatbox U زندان مجرد
confinement U زندان بودن
wardens U رئیس زندان
cell U زندان انفرادی
cell U زندان تکی
prison U وابسته به زندان
prison U زندان کردن
disciplinary segregation U زندان انضباطی
to cage up U در زندان افکندن
to serve time U در زندان بسربردن
black holes U زندان تاریک
prisons U زندان کردن
black hole U زندان تاریک
can U زندان کردن
canning U زندان کردن
prison breaker U زندان گریز
cans U زندان کردن
prison breaking U زندان گریزی
from out the prison U از توی زندان
penology U اداره زندان
put in jail U در زندان افکندن
to break the prison U گریختن از زندان
dunggeon U زندان زیرزمین
cells U زندان تکی
put in jail U به زندان انداختن
disprison U از زندان دراوردن
confinement facility U تاسیسات زندان
close confinement U زندان انفرادی
prison camps U زندان صحرایی
solitary confinement U زندان مجرد
solitary confinement U زندان انفرادی
imprisons U زندان کردن
state prison U زندان دولتی
maximum security prison U زندان فوق امنیتی
incarcerates U در زندان نهادن
lockup U زندان کردن
wards U سلول زندان
state prison U زندان ایالتی
cells U زندان انفرادی
prison camp U زندان صحرایی
ward U سلول زندان
imprisoning U زندان کردن
imprison U زندان کردن
incarcerate U در زندان نهادن
lockups U زندان کردن
warden U رئیس زندان
disciplinary barracks U زندان دژبان
disciplinary barracks U زندان انضباطی
incarcerating U در زندان نهادن
serve time U در زندان به سر بردن
house of d. U زندان موقتی
bagnio U زندان شرقی
life sentence حکم زندان
incarcerated U در زندان نهادن
extra good time U معافی مشروط از زندان
to bail out U با ضمانت از زندان دراوردن
prisoner of war cage U زندان زندانیان جنگی
prison psychosis U روان پریشی زندان
bastille U زندان عمومی سابق در
extra good time U وقت معافیت از زندان
clink U زندان [اصطلاح روزمره]
He was sent to jail. U اورابه زندان انداختند
jug U زندان [اصطلاح روزمره]
oubliettes U سیاه چال ها [در زندان]
lay by the heels U در بند یا زندان نهادن
lay fast by the heels U در بند یا زندان نهادن
wardress U نگهبان و محافظ زن در زندان
dungeons U سیاه چال ها [در زندان]
oubliette U سیاه چال [در زندان]
dungeon U سیاه چال [در زندان]
recommit U دوباره زندان کردن
coop U اغل گوسفند زندان
governor U حاکم رئیس زندان
governors U حاکم رئیس زندان
ward U حیاط محوطه زندان
wards U حیاط محوطه زندان
marshall U مارشال رئیس زندان
learning U اطلاع
consciousness U اطلاع
unaware U بی اطلاع
unawares U بی اطلاع
conscious mind U اطلاع
conscience [archaic for: consciousness] U اطلاع
notification U اطلاع
notice U اطلاع
datum U اطلاع
awareness U اطلاع
acquaintance U اطلاع
communication U اطلاع
uninformed U بی اطلاع
appreciation [awareness] U اطلاع
unknowingly U بی اطلاع
unknowable U بی اطلاع
unknowing U بی اطلاع
intelligence U اطلاع
conizance U اطلاع
unwitting U بی اطلاع
word U اطلاع
know how U اطلاع
nescious U بی اطلاع
well-read U با اطلاع
well read U با اطلاع
information U اطلاع
ill informed U بی اطلاع
knowledge U اطلاع
versed U با اطلاع
advice U اطلاع
uniformed U بی اطلاع
tip-off U اطلاع
deep read U با اطلاع
ill-informed <adj.> U بی اطلاع
unimformed U بی اطلاع
warning U اطلاع
to dungeon somebody U به زندان انداختن کسی [تاریخ]
diversion law U استفاده ازجایگزین جزابه جای زندان
to cast [throw] somebody into the dungeon U به زندان انداختن کسی [تاریخ]
run (someone) in <idiom> U به زندان بردن ،دستگیر کردن
send up <idiom> U حکم به زندان انداختن کسی
diversion U استفاده ازجایگزین جزابه جای زندان
quad U زندانی کردن در زندان افکندن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com