Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (41 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
judge
U
فتوی یا حکم دادن دادرسی کردن
judged
U
فتوی یا حکم دادن دادرسی کردن
judges
U
فتوی یا حکم دادن دادرسی کردن
judging
U
فتوی یا حکم دادن دادرسی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
judgement
U
دادرسی فتوی
judgements
U
دادرسی فتوی
judgments
U
دادرسی فتوی
judge
U
داوری کردن فتوی دادن
judged
U
داوری کردن فتوی دادن
judges
U
داوری کردن فتوی دادن
judging
U
داوری کردن فتوی دادن
passes
U
صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
passed
U
صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
pass
U
صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
adjudging
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudged
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudges
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudicate
U
فتوی دادن
adjudicates
U
فتوی دادن
decides
U
فتوی دادن
give a sentence
U
فتوی دادن
adjudicating
U
فتوی دادن
decide
U
فتوی دادن
adjudicated
U
فتوی دادن
adjudge
U
فتوی دادن
arbitrated
U
فتوی دادن
arbitrating
U
فتوی دادن
pronounce a judgement
U
فتوی دادن
arbitrate
U
فتوی دادن
awarded
U
فتوی دادن
award
U
فتوی دادن
awarding
U
فتوی دادن
awards
U
فتوی دادن
arbitrates
U
فتوی دادن
pronounces
U
حکم دادن فتوی دادن
pronounce
U
حکم دادن فتوی دادن
summings up
U
خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
summing up
U
خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
to hear a case
U
دعوایی راگوش کردن درامری دادرسی کردن
arrests
U
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest
U
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested
U
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
judgment
U
فتوی
juristic opinion
U
فتوی
adjudgment
U
فتوی
religious opinion
U
فتوی
sentences
U
فتوی
awarded
U
فتوی
awards
U
فتوی
sentencing
U
فتوی
sentence
U
فتوی
awarding
U
فتوی
award
U
فتوی
adjudicator
U
فتوی دهنده
arbitration award
U
فتوی حکمیت
adjudicators
U
فتوی دهنده
verdict
U
رای هیئت منصفه فتوی
verdicts
U
رای هیئت منصفه فتوی
decidable
U
تصمیم گرفتنی قابل فتوی
hearings
U
دادرسی
litigation
U
دادرسی
justiceship
U
دادرسی
legal procedure
U
دادرسی
trials
U
دادرسی
trial
U
دادرسی
hearing
U
دادرسی
justicing
U
دادرسی
criminal proceedings
U
دادرسی جزائی
costs of proceedings
U
هزینه دادرسی
military justice
U
دادرسی نظامی
trial in presence of the parties
U
دادرسی حضوری
public trial
U
دادرسی علنی
with costs
U
با هزینه دادرسی
re hearing
U
اعاده دادرسی
venues
U
محل دادرسی
new trial
U
اعاده دادرسی
judgment
U
داوری دادرسی
venue
U
محل دادرسی
re trial
U
اعاده دادرسی
justiciable
U
قابل دادرسی
costs
U
خسارت دادرسی
hearings
U
استماع دادرسی
judgements
U
دادرسی داوری
civil litigation
U
دادرسی مدنی
costs
U
هزینه دادرسی
judgments
U
دادرسی داوری
procedure
U
ایین دادرسی
stay of proceedings
U
توقیف دادرسی
ex parte trial
U
دادرسی غیابی
judgement
U
دادرسی داوری
summery proceedings
U
دادرسی اختصاری
stay of proceedings
U
تعلیق دادرسی
prosecution team
U
تیم دادرسی
hearing
U
استماع دادرسی
speedy trial
U
دادرسی فوری
disciplines
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
code of procedure
U
قانون ایین دادرسی
bill of costs
U
صورت هزینه دادرسی
principle of criminal procedure
U
ایین دادرسی کیفری
principle of civil litigation
U
ایین دادرسی مدنی
civil procedure
U
ایین دادرسی مدنی
with costs
U
بعلاوه هزینه دادرسی
hearing incamera
U
دادرسی غیر علنی
law of civil procedure
U
ائین دادرسی مدنی
law of criminal procedure
U
ائین دادرسی کیفری
law of procedure
U
قانون ائین دادرسی
oyer
U
تقاضای استماع یا دادرسی
in camera proceedings
U
دادرسی غیر علنی
taxation of costs
U
مالیات هزینه دادرسی
rehearing
U
جلسه دادرسی مجدد
security for cost
U
تامین هزینه دادرسی
to delay the proceedings
U
به تأخیر انداختن دادرسی
mistrial
U
دادرسی پوچ وبی نتیجه
civil procedure code
U
قانون ایین دادرسی مدنی
inquisitorial procedure
U
دادرسی با شکنجه و سخت گیری
criminal proceedure code
U
قانون ایین دادرسی کیفری
oyez
U
اعلام سکوت و شروع دادرسی در دادگاه
taxing master
U
مامور وصول مالیات هزینه دادرسی
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
legal aid
U
معافیت ازهزینه دادرسی معادل assistance judicial
lyuch law
U
مجازاتی که مردم بدون دادرسی و پیش خود معین می کنند
charges
U
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge
U
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
conducts
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
the inquisition
U
دادگاهی که کارش دادرسی مردمان از دین برگشته یارافضی و به کیفر رساندن
to picture
U
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
procedendo
U
حکم پادشاه در مورد تسریع دادرسی به قاضی یی که صدور رای را به تاخیرانداخته است
refresher
U
حق الوکاله اضافی که هنگام جریان دعوی زمانیکه مدت دادرسی از حد معمول تجاوزکند به وکیل داده میشود
summing up evidence
U
نطق اختتامیه وکیل در انتهای دادرسی که ضمن ان ادله ومدافعات خود را برای هیات منصفه شرح میدهد
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
lord high stew of england
U
رئیس تشریفات تاجگذاری رئیس دادگاه دادرسی
wager of battle
U
نوعی از دادرسی که در زمان ویلیام فاتح در انگلستان مرسوم بود و در ان طرفین دعوی به نبرد می پرداختند وفاتح نبرد دادبرده محاکمه نیزمحسوب می شد
design
U
پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
designs
U
پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
institutionalizes
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
pursuing
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursue
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursued
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursues
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
collimate
U
موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
receives
U
اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
predicate
U
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
receive
U
اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
out lawry
U
طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
predicating
U
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicates
U
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicated
U
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
lays
U
قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
lay
U
قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
anneal
U
نرم کردن فلز به وسیله حرارت دادن و سرد کردن اهسته در کوره
to veer and heul
U
پیوسته تغییرعقیده دادن شل کردن وسفت کردن دراوردن
pay
U
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
paying
U
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
pays
U
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
lynch law
U
مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
purgation
U
روش باستانی دادرسی در CL که به موجب ان متهم بایستی دوازده تن ازهمسایگان را به بیگناهی خود به شهادت می گرفت ویااز طریق رفتن در اب جوش یا اب یخ یا اتش بیگناهی خودرا ثابت می کرد
introducing
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
compensated
U
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensate
U
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
to adjust
U
وفق دادن
[سازگار کردن]
[مطابق کردن ]
compensates
U
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
introduces
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduced
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
hiring
U
اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
set out
U
شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
connect
U
اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
propagating
U
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagate
U
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagates
U
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
introduce
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
designating
U
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designates
U
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designate
U
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
propagated
U
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
connects
U
اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
hire
U
اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
statements
U
بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
mounts
U
ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
hires
U
اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
mount
U
ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
statement
U
بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
consented
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ammoniate
U
با امونیاک ترکیب کردن تحت تاثیر امونیاک قرار دادن تبدیل بامونیاک کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com