English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 267 (48 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
conquer U فتح کردن تصرف کردن
conquering U فتح کردن تصرف کردن
conquers U فتح کردن تصرف کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
secure U تصرف کردن گرفتن هدف
secures U تصرف کردن گرفتن هدف
regain U دوباره تصرف کردن
regained U دوباره تصرف کردن
regaining U دوباره تصرف کردن
regains U دوباره تصرف کردن
seize U تصرف کردن
seize U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seized U تصرف کردن
seized U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seizes U تصرف کردن
seizes U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
occupation U تصرف کردن
occupations U تصرف کردن
hold U جا گرفتن تصرف کردن
hold U تصرف کردن
holds U جا گرفتن تصرف کردن
holds U تصرف کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U تصرف کردن ربایش
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U تصرف کردن ربایش
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U تصرف کردن ربایش
grab U تصرف کردن
grabbed U تصرف کردن
grabbing U تصرف کردن
grabs U تصرف کردن
occupies U تصرف کردن سرگرم کردن
occupies U تصرف کردن
occupy U تصرف کردن سرگرم کردن
occupy U تصرف کردن
occupying U تصرف کردن سرگرم کردن
occupying U تصرف کردن
possess U تصرف کردن دارا بودن
possesses U تصرف کردن دارا بودن
possessing U تصرف کردن دارا بودن
eviction U چیزی را به حکم قانون از تصرف کسی خارج کردن
evictions U چیزی را به حکم قانون از تصرف کسی خارج کردن
dispossess U از تصرف محروم کردن
dispossessed U از تصرف محروم کردن
dispossesses U از تصرف محروم کردن
dispossessing U از تصرف محروم کردن
preoccupies U از پیش اشغال یا تصرف کردن
preoccupy U از پیش اشغال یا تصرف کردن
preoccupying U از پیش اشغال یا تصرف کردن
deflower U تصرف کردن
deflowered U تصرف کردن
deflowering U تصرف کردن
deflowers U تصرف کردن
come into U تصرف کردن
deforce U تصرف عدوانی کردن
deforce U تصرف غاصبانه کردن
disseise U تصرف عدوانی کردن
escheat U حق تصرف دارایی متوفی ازطرف دولت یا پادشاه درموردی که متوفی بی وارث یابی وصیت مرده باشد مصادره کردن
glom on to U تصرف کردن
put in possession U تصرف کردن
take possession of U تصرف کردن
to come into U تصرف کردن
to take possession of U تصرف کردن
to come to U تصرف کردن
to enter U ضبط کردن تصرف کردن
to get possession of U تصرف کردن
use and occupation U عنوان دعوی که مالک علیه مستاجری که پس از انقضاء مدت اجاره ازملک استیفاء منفعت کردن به منظور مطالبه اجرت المثل این انتفاع و تصرف اقامه میکند
Other Matches
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
possession U ید تصرف
possession U تصرف
originality U تصرف
arrangement U تصرف
occupation U حق تصرف
acquest U تصرف
possessorship U تصرف
arrangements U تصرف
occupation U تصرف
occupations U حق تصرف
right of possession U حق تصرف
occupations U تصرف
tenure U تصرف
seizure U تصرف
seizures U تصرف
occupancy U تصرف
lien U حق تصرف
keeping U تصرف
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
seizing U تصرف توقیف
restitution U اعاده تصرف
re entry U اعاده تصرف
tenability U قابلیت تصرف
tenendum U مدت تصرف
seizor U تصرف کننده
occupation U اشغال تصرف
seizin U تصرف املاک
seizin U تصرف مطلق
vesture U تصرف اراضی
seisin U تصرف املاک
seisin U تصرف مطلق
right of lien U حق تصرف وثیقه
larceny U تصرف غیرقانونی
prepossession U تصرف قبلی
occupations U اشغال تصرف
possess U در تصرف داشتن
modification U تصرف در معنی
possesses U در تصرف داشتن
lien U حق تصرف وثیقه
forcible entry and detainer U تصرف عدوانی
possessing U در تصرف داشتن
figuration U ترکیب تصرف
forceble entry and detainer U تصرف عدوانی
priority U سبق تصرف
inhabitancy U تصرف حق سکنی
re-entry U اعاده تصرف
possessory right U حق تصرف یا مالکیت
priorities U سبق تصرف
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
disposable income U درامد قابل تصرف
interpolate U دخل و تصرف در سند
expropriator U سلب تصرف کننده
to hold in fee U تصرف مطلق داشتن در
mere right U حق مالکیت بدون تصرف
interpolating U دخل و تصرف در سند
orinality U قوه انشا تصرف
interpolated U دخل و تصرف در سند
interpolates U دخل و تصرف در سند
redisseinsin U اعاده تصرف عدوانی
tenements U هر چیز قابل تصرف
abate U غصب یا تصرف عدوانی
tenement U هر چیز قابل تصرف
abated U غصب یا تصرف عدوانی
abates U غصب یا تصرف عدوانی
usucaption U تصرف بلا معارض
forcible de ainer U ضبط یا تصرف عدوانی
possession by title of ownership U تصرف به عنوان مالکیت
abating U غصب یا تصرف عدوانی
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
suppliant U خواهان دعوی اعاده تصرف
lien U حق وصول طلب حق تصرف وثیقه
land control operation U عملیات تصرف اماجهای زمینی
reduction into possession U از قوه به فعل دراوردن تصرف
personal disposable income U درامد قابل تصرف شخصی
ejectment U حق تصرف ملک ومطالبه خسارت
vested in possession U واگذاری مال تحت تصرف
tenruial U وابسته بمدت تصرف یااجاره
transliterate U عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
misappropriation of public property U تصرف غیر قانونی در اموال عمومی
hold down U نصرف به عنوان مالکیت تصرف مالکانه
hold down U برای اثبات مالکیت در تصرف داشتن
things in possession U اموالی که بالفعل در تصرف شخص هستند
p is nine points of the law U تصرف شرط عمده مالکیت است
deflorate U تصرف شده بکارت ازدست داده
knight service U تصرف مجانی ملک دربرابرخدمت نظامی
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalises U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device U وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalizing U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploiting U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
chose in action U حق مالکیت نسبت به اموالی که در تصرف فرد نیست
feudality U تصرف بشرط خدمت اصول ملوک الطوایفی
occupation U حقوق و امتیازات ناشیه از تصرف اعیان غیرمنقول
occupations U حقوق و امتیازات ناشیه از تصرف اعیان غیرمنقول
endorses U فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
endorsing U فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
endorsed U فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
evaporate U تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
mends U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
evaporated U تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
evaporates U تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
evaporating U تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
detaching U تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
lubricating U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
lubricates U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
referred U ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
to adapt [to] U جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به]
modulating U میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
refer U ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
adjusts U مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
expends U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
lubricate U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com