English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 127 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
incompetent U غیر کافی ناشایسته
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
unseemly U ناشایسته
infelicitious U ناشایسته
unmeet U ناشایسته
unbecoming U ناشایسته
improper U ناشایسته
inconcinnate U ناشایسته
inapposite U ناشایسته
dishonorable U ناشایسته
inapt U ناشایسته
unworthy U ناشایسته
unfit U ناشایسته
desertless U ناشایسته
dishonourable U ناشایسته
badly U بطور ناشایسته
indecent language U سخن ناشایسته
dishonourably U بطور ناشایسته
indecently U بطور ناشایسته
ineligibly U بطور ناشایسته
worshipless U غیر محترم ناشایسته
irreverend U ناشایسته برای احترام گذاری
to die like a dog U پست و ناشایسته هلاک شدن
intestable U وصیت کردن ناشایسته برای گواه بودن یاگواهی دادن
sufficient <adj.> U کافی
enough U کافی
satisfactory <adj.> U کافی
good [sufficient] <adj.> U کافی
adequate <adj.> U کافی
acceptable <adj.> U کافی
enow U کافی
sufficing <adj.> U کافی
sufficient U کافی
adequate U کافی
adequate کافی
sufficient condition U شرط کافی
skimping U غیر کافی
skimps U غیر کافی
run short <idiom> U کافی نبودن
Nothing more, thanks. کافی است.
leisure U وقت کافی
skimped U غیر کافی
inextenso U بطول کافی
skimp U غیر کافی
suffices U کافی بودن
inadequate U غیر کافی
necessary and sufficient U لازم و کافی
plenty of rain U باران کافی
sufficient conditions U شرایط کافی
sufficed U کافی بودن
suffice U کافی بودن
due care U مراقبت کافی
last [be enough] U کافی بودن
reach U کافی بودن
suffice U کافی بودن
scanty U غیر کافی
scantiest U غیر کافی
scantier U غیر کافی
sufficient U مقدار کافی
sufficing U کافی بودن
be enough U کافی بودن
be sufficient U کافی بودن
be adequate U کافی بودن
sufficiently <adv.> U بقدر کافی
adequately U بقدر کافی
adequately [sufficiently] <adv.> U بقدر کافی
not a leg to stand on <idiom> U مدرک کافی نداشتن
voteless U بدون رای کافی
well paid U دارای حقوق کافی
All you have to do is to say the word. U کافی است لب تر کنی
well educatd U دارای تحصیلات کافی
to have plenty of time U وقت کافی داشتن
insufficiently U بطور غیر کافی
inadequately U بطور غیر کافی
sufficiency U قابلیت مقدار کافی
he is short of hands U کارگر کافی ندارد
enough U باندازهء کافی نسبتا
sufficient condition U شرط کافی [ریاضی]
dozing U مقدار کافی از یک دارو خوراک
dozed U مقدار کافی از یک دارو خوراک
in short supply <idiom> U نه خیلی کافی ،کنترل از مقدار
Nothing more, thanks. کافی است، خیلی متشکرم.
doze U مقدار کافی از یک دارو خوراک
It is not deep enough. U باندازه کافی گود نیست
So much for theory! <idiom> U به اندازه کافی از تئوری صحبت شد.
dozes U مقدار کافی از یک دارو خوراک
working ball U گوی با سرعت و چرخش کافی
Enough has been said! U به اندازه کافی گفته شده!
straw boss U [سرپرست فاقد اختیارات کافی]
he had a good supply of coal U زغال سنگ کافی ذخیره کرده
caught short <idiom> U پول کافی برای پرداخت نداشتن
adequately U باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
underfeed U غذای غیر کافی خوردن یا دادن
put the question U مذاکرات را کافی دانستن ورای گرفتن
underdeveloped U رشد کافی نیافته عقب افتاده
end in itself <idiom> U مکان کافی برای راحت بودن
He has not enough experience for the position. U برای اینکار تجربه کافی ندارد
indecorously U بطور ناشایسته بطور نازیبا
on easy street <idiom> U پول کافی برای زندگی راحت داشتن
My tea is not cool enough to drink. U چائی ام بقدر کافی هنوز سرد نشده
attention U توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
attentions U توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
well-to-do <idiom> U پول کافی برای امرار معاش کردن
subliminal U غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
subliminally U غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
Is that enough to be a problem? U آیا این کافی است یک مشکل بحساب بیاید؟
I'm old enough to take care of myself. U من به اندازه کافی بزرگ هستم که مواضب خودم باشم.
leave (let) well enough alone <idiom> U دل خوش کردن به چیزی که به اندازه کافی خوب است
make a living <idiom> U پول کافی برای گذراندن زندگی بدست آوردن
Is there enough time to change trains? U آیا برای تعویض قطار وقت کافی دارم؟
pillow U صخره بزرگ زیر اب در عمق کافی برای جریان ارام اب
The room is bare of furniture . U این اتاق خیلی لخت کردند ( مبلمان کافی ندارد )
pillows U صخره بزرگ زیر اب در عمق کافی برای جریان ارام اب
So much for that. <idiom> U اینقدر [کار یا صحبت و غیره ] کافی است درباره اش. [اصطلاح روزمره]
liberal gift U بخششی که نماینده رادی ونظری بلندی دهنده باشد بخشش کافی
bedsore U زخمی که بعلت خوابیدن متمادی در بستر و نرسیدن خون کافی به پشت بیماران ایجادمیشود
long run U مدت کافی برای تغییر دادن در مقدار تولید به وسیله کاهش یا افزایش فرفیت موسسه
touch football U نوعی فوتبال با 6 یا 9 بازیگردر هر تیم که سد کردن مجازاست ولی حمله بدنی مجازنیست و فقط لمس حریف کافی است
demurrer U ایراد میکند که ادله ابرازی برای اقامه دعوی کافی نیست و بالنتیجه خود را به پاسخگویی دادخواست ملزم نمیداند
blue water school U انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
state tiger U در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی برای اجرای ماموریت رهگیری دارم
state lamb U در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی ندارم که رهگیری انجام دهم و برگردم
decarburizing U گرم کردن اهن یا فولاد کربن تا دمای کافی برای سوختن یا اکسید شدن کربن
diesel ramjet U موتور رم جت که سرعت ان به حدی است که گرمای حاصل از تراکم هوای داخل ان برای احتراق سوخت کافی است
poorly U بطور ناچیز بطور غیر کافی
restoration U احیا و مرمت فرش [برای بازگرداندن فرش به حالت اولیه آن باید علاوه بر استفاده از مواد اولیه، از تجربه کافی نیز برخوردار بود.]
prima facie evidence U مدرک محمول بر صحت مدرکی که در صورت تکذیب یا توضیح طرف برای روشن کردن قضیه کافی باشد مدرکی که در نظر اول و پیش از بررسی بیشتر قاطع به نظر می اید
hollerith code U سیستم کدگذاری که از سوراخ هایی در کارت بری نمایش حروف و نشانه ها استفاده میکند. این سیستم از دو مجموعه ردیف 12 تایی برای تامین محل کافی هر کد استفاده میکند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com