Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
irresistibleness
U
غیر قابل مقاومت بودن سختی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
resistible
U
قابل مقاومت
irresistible
U
غیر قابل مقاومت
insupportable
U
دشوار غیر قابل مقاومت
It's pretty hard to be in a bad mood around a fivemonth old baby.
U
ناراحت بودن در کنار یک نوزاد پنج ماهه کار سختی است.
series resistance
U
مقاومت ورودی مقاومت سری مقاومت ماقبل
temper
U
درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tempered
U
درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tempers
U
درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
varistor
U
مقاومت نیمه هادی با دوالکترود که مقاومت ان به نسبت عکس ولتاژ در هرجهت تغییر میکند
choke impedance
U
امپدانس یا مقاومت فاهری چوک مقاومت پیچک
impedance
U
مقاومت فاهری الکتریسیته مقاومت سیم امپدانس
bribable
U
قابل رشوه بودن
applies
U
قابل اجرا بودن
remerkableness
U
قابل ملاحظه بودن
disputability
U
قابل اعتراض بودن
solvency
U
قابل وصول بودن
to bear comparison with
U
قابل مقایسه بودن با
credibility
U
قابل قبول بودن
to stand comparison with
U
قابل مقایسه بودن با
applying
U
قابل اجرا بودن
noteworthiness
U
قابل ملاحظه بودن
serviceableness
U
قابل استفاده بودن
sociability
U
قابل معاشرت بودن
memorability
U
قابل یادداشت بودن
apply
U
قابل اجرا بودن
to hold water
U
قابل قبول بودن
to be valid
U
قابل قبول بودن
indigestibility
U
غیر قابل هضم بودن
to be available for delivery at short notice
U
بلافاصله قابل تحویل بودن
irremovability
U
غیر قابل عزل بودن
springs
U
جهیدن قابل ارتجاع بودن
spring
U
جهیدن قابل ارتجاع بودن
incomprehensibility
U
غیر قابل فهم بودن
irrevocability
U
غیر قابل فسخ بودن
indivisibility
U
غیر قابل تقسیم بودن
imperceptibility
U
غیر قابل مشاهده بودن
visibility
U
قابلیت دید قابل رویت بودن
imparity
U
غیر قابل تقسیم بودن اعداد بدوقسمت مساوی
to go down
[in a particular way]
with somebody
U
برای کسی
[به سبک ویژه ای]
قابل پذیرش بودن
insulation resistance
U
مقاومت الکتریکی مقاومت ایزولاسیون
resilience
U
درجه مقاومت فرش در برابر سایش
[این عامل نشان دهنده مقاومت فرش بر اثر رفت و آمد و مستهلک شدن آن است.]
rule of law
U
قانون تساوی افراد در برابرقانون و قابل رسیدگی بودن اعمال مامورین دولت درمحاکم عمومی
case
U
جعبه محتوی باروت و فشنگ و غیره قابل انعطاف بودن کمان حق تقدم درتیراندازی انداختن قلاب به اب
cases
U
جعبه محتوی باروت و فشنگ و غیره قابل انعطاف بودن کمان حق تقدم درتیراندازی انداختن قلاب به اب
reluctivity
U
مقاومت مغناطیسی ویژه ضریب مقاومت مغناطیسی
grid suppressor
U
مقاومت میرایی شبکه مقاومت شبکه سوپرسورشبکه
grid bias resistance
U
مقاومت پلاریزاسیون شبکه مقاومت بایاس شبکه
attributing
U
مشخصه مخصوص یک فایل که در صورت فعال بودن فقط اجازه میدهد محتوای فایل دیده شود و هیچ تغییری قابل اعمال نیست
attributes
U
مشخصه مخصوص یک فایل که در صورت فعال بودن فقط اجازه میدهد محتوای فایل دیده شود و هیچ تغییری قابل اعمال نیست
attribute
U
مشخصه مخصوص یک فایل که در صورت فعال بودن فقط اجازه میدهد محتوای فایل دیده شود و هیچ تغییری قابل اعمال نیست
flintiness
U
سختی
oppressiveness
U
سختی
odburacy
U
سختی
rigour
U
سختی
rigor
U
سختی
rigorism
U
سختی
rigorousness
U
سختی
rigidity
U
سختی
inflexibility
U
سختی
tenacity
U
سختی
inexorability
U
سختی
hardships
U
سختی
hardship
U
سختی
rigors
U
سختی
rigours
U
سختی
difficulty
U
سختی
difficulties
U
سختی
roughing
U
سختی
long suffering
U
سختی کش
aggravation
U
سختی
severity
U
سختی
hardness of water
U
سختی اب
violence
U
سختی
hardiness
U
سختی
hardily
U
به سختی
hard lines
U
سختی
grievousness
U
سختی
induration
U
سختی
austerity
U
سختی
stiffness
U
سختی
inclemency
U
سختی
arduousness
U
سختی
adamancy
U
سختی
adamancy
U
سر سختی
impenetrableness
U
سختی
astingency
U
سختی
implacability
U
سختی
duress
U
سختی
intensity
U
سختی
inexpiableness
U
سختی
terribleness
U
سختی
toughness
U
سختی
strictness
U
سختی
sternness
U
سختی
steeliness
U
سختی
heavily
U
به سختی
hardness
U
سختی
seriously
U
به سختی
intension
U
سختی
intenseness
U
سختی
privation
U
سختی
privations
U
سختی
intractability
U
سختی
intolerableness
U
سختی
buckram
U
سختی
soreness
U
سختی
narrow circumstances
U
تنگی سختی
impact hardness
U
سختی برخورد
painfulness
U
زحمت سختی
addle
U
سختی گرفتاری
hardly any
U
به سختی هیچ
[هر]
irreconcilability
U
سختی در عقیده
duration
U
سختی بقاء
I hardly ate
U
من تو را سختی خوردم
hardness test
U
ازمایش سختی
acataposis
U
سختی بلع
granite
U
سختی استحکام
asperity
U
سختی ترشی
stubbornly
U
از روی سر سختی
water hardness
U
درجه سختی آب
solidity
U
استواری سختی
gameness
U
جان سختی
hardenability
U
قابلیت سختی
irreconcilableness
U
سختی در عقیده
stubbornness
U
سر سختی لجاجت
imperviousness
U
سختی بی اعتنائی
graveness
U
عبوسی سختی
softened
U
سختی را گرفتن
sclerometer
U
سختی سنج
tenacity coefficient
U
ضریب سختی
durometer
U
سختی سنج
thermosetting
U
سختی پذیر
strain hardness
U
سختی درجه
depth of hardening zone
U
عمق سختی
depth of case
U
عمق سختی
softens
U
سختی را گرفتن
refractorily
U
باسر سختی
soften
U
سختی را گرفتن
eburnation
U
عاجی سختی
to suffer hardship
U
سختی کشیدن
life of privation
U
زندگی در سختی
permanent hardness of water
U
سختی دایم اب
softener
U
کاهنده سختی اب
rebound hardness
U
سختی جهشی
permanent hardness
U
سختی دائمی
strain hardness
U
سختی کشی
temporary hardness
U
سختی موقت
resistance
U
سختی مخالفت
to rub through or along
U
با سختی بسر بردن
to start with difficulty
U
به سختی روشن شدن
stress
U
سختی پریشان کردن
stressing
U
سختی پریشان کردن
go for broke
<idiom>
U
به سختی تلاش کردن
stresses
U
سختی پریشان کردن
thermoset
U
پلاستیک سختی ناپذیر
scleroscope hardness
U
دستگاه سختی سنج
brinell hardness number
U
ضریب سختی برینل
hardly a child anymore
U
دیگر به سختی بچه ای
drop hardness test
U
ازمایش سختی سقوطی
scratch hardness
U
درجه سختی خراش
scratch hardness tester
U
ازمایشگر سختی خراش
the violence of a wind
U
سختی یاتندی باد
nip and tuck
<idiom>
U
به سختی تمام کردن
thermoplastics
U
پلاستیک سختی ناپذیر
thrust hardness
U
درجه سختی فشاری
to escape with life and limb
U
سختی رهایی جستن
quenching
U
ترساندن درجه سختی
hardness testing machine
U
دستگاه ازمایش سختی
eke out
<idiom>
U
به سختی بدست آوردن
red hardness
U
سختی گرم سرخ
rebound hardness test
U
ازمایش سختی جهشی
rockwell hardness test
U
ازمایش سختی راک ول
come down hard on
<idiom>
U
به سختی تنبه کردن
It was raining hard.
U
باران سختی می با رید
vickers hardness test
U
ازمایش سختی ویکرز
heavy fighting is in progress
U
جنگ سختی جریان
friendly front end
U
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item
U
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
to get off easy
U
بدون سختی رها یافتن
serverance allowance
U
حق پوشاک برای سختی هوا
pressed for time
<idiom>
U
با اشکال وبه سختی وقت
thermoplast
U
پلاستیک سختی ناپذیر ترموپلاست
Difficult times lie ahead.
U
دوران سختی درپیش است
let (someone) have it
<idiom>
U
شخصی را به سختی صدمه زدن
pull through
U
در سختی بکسی کمک کردن
joming test
U
ازمایش تعیین سختی فلزات
lift is full of troubles
U
زندگی را سراسر سختی است
dark horse
<idiom>
U
کاندیدی که به سختی مردم بشناسندش
to plow
[one's way]
through something
[American English]
U
با سختی در کاری جلو رفتن
English is not a hard language .
U
انگلیسی زبان سختی نیست
to pile up or on the agony
U
شرح اندوه یا سختی ای رازیادترکردن
to get off cheaply
U
بدون سختی رها یافتن
charley horse
U
سختی وگرفتگی دردناک ماهیچه
footed
U
سر تیر ماده سختی راقراردادن
hardness tester
U
ازمایش کننده یا تستر سختی
to get off lightly
U
بدون سختی رها یافتن
violence
U
شدت و تندی و سختی خشونت
water softener
U
[کاهش دهنده درجه سختی آب]
vicker's diamond hardness tester
U
دستگاه ازمایش تعیین سختی فلزات
He is hard nut to crack .
U
آدم سختی (سخت گیری )است
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com