English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
imparity U غیر قابل تقسیم بودن اعداد بدوقسمت مساوی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
aliquot U بدوقسمت مساوی تقسیم کردن
mitosis U تقسیم هسته سلول بدوقسمت بدون کم شدن کرموزم ها
indivisibility U غیر قابل تقسیم بودن
to add equals U اعداد مساوی را با هم جمع کردن
go halves <idiom> U تقسیم مساوی
spacing U در فواصل مساوی تقسیم بندی
quarter U به چهار قسمت مساوی تقسیم کردن
trisect U بسه بخش مساوی تقسیم کردن
bifid U بوسیله شکاف بدو قسمت مساوی تقسیم شده
arithmetic U محاسباتی که روی اعداد انجام می شوند از قبیل جمع و تفریق و ضرب و تقسیم
measure up <idiom> U مساوی بودن
equalled U : برابر شدن با مساوی بودن
equals U : برابر شدن با مساوی بودن
equal U : برابر شدن با مساوی بودن
equalling U : برابر شدن با مساوی بودن
equaling U : برابر شدن با مساوی بودن
equaled U : برابر شدن با مساوی بودن
neck and neck <idiom> U درمسابقه مساوی ویا نزدیک به تساوی بودن
decimals U نقط های که نشان دهنده تقسیم بین تمام اعداد واحد و بخش کوچکتر کسری عددد دهدهی مثل ... است
decimal U نقط های که نشان دهنده تقسیم بین تمام اعداد واحد و بخش کوچکتر کسری عددد دهدهی مثل ... است
averages U عدد بدست آمده از جمع چندین عدد تقسیم آنها را بر تعداد این اعداد
average U عدد بدست آمده از جمع چندین عدد تقسیم آنها را بر تعداد این اعداد
averaged U عدد بدست آمده از جمع چندین عدد تقسیم آنها را بر تعداد این اعداد
averaging U عدد بدست آمده از جمع چندین عدد تقسیم آنها را بر تعداد این اعداد
halved U مساوی بودن تعداد ضربات هر دو حریف در یک بخش ازبازی گلف
halve U مساوی بودن تعداد ضربات هر دو حریف در یک بخش ازبازی گلف
dividable U قابل تقسیم
divisible U قابل تقسیم
divisibly U بطور قابل تقسیم
indivisible U غیر قابل تقسیم
visualization U تبدیل اعداد یا داده به صورت گرافیکی که راحت تر قابل فهم باشد
subdividable U قابل تقسیم بچند بخش بخشیزه پذیر
carrier U حالت موج پیاپی و با فرکانس بالا که توسط یک سیگنال قابل تقسیم است
carriers U حالت موج پیاپی و با فرکانس بالا که توسط یک سیگنال قابل تقسیم است
interleaving U تقسیم فضای ذخیره سازی به قسمتهایی به طوری که هر یک جداگانه قابل دستیابی اند
array U ساختار مرتب دارای عناصر قابل دسترسی توسط اعداد برای ذخیره سازی جدول ها یا مجموعهای از دادههای مربوطه
arrays U ساختار مرتب دارای عناصر قابل دسترسی توسط اعداد برای ذخیره سازی جدول ها یا مجموعهای از دادههای مربوطه
partition U تقسیم فایل بزرگ یا بلاک به واحدهای کوچکتر به راحتی قابل دستیابی و مدیریت هستند
partitions U تقسیم فایل بزرگ یا بلاک به واحدهای کوچکتر به راحتی قابل دستیابی و مدیریت هستند
segment U تقسیم یک برنامه طولانی به بخشهای کوچکتر که بعداگ در صورت نیاز قابل فراخوانی هستند
segments U تقسیم یک برنامه طولانی به بخشهای کوچکتر که بعداگ در صورت نیاز قابل فراخوانی هستند
complementation U سیستم اعداد برای نشان دادن اعداد مثبت و منفی
fixed point notation = U نمایش عدد که محل ارقام و نقط ه اعشاری را در کامپیوتر نگه می دارد تا بیشترین تعداد اعداد قابل مدیریت را محدود کند
leontief matrix U اجزاء ماتریس لئونتیف در قطراصلی اعداد مثبت و سایراجزاء ان اعداد منفی یا صفرهستند .
random number U روش ایجاد یک ترتیبی از اعداد تصادفی به طوری که هیچ عددی بیشتر از اعداد دیگر رخ نمیدهد
partitions U تقسیم دیسک سخت به دو یا چند درایو منط قی که به صورت درایوهای جداگانه قابل دستیابی اند
partition U تقسیم دیسک سخت به دو یا چند درایو منط قی که به صورت درایوهای جداگانه قابل دستیابی اند
algebra U استفاده از حروف در برخی عملیات محاسباتی مشخص برای جانشین کردن اعداد ناشناخته یا یک محدودهای از اعداد ممکن
hexadecimal notation U سیستم اعداد به همراه اعداد مبنا و A تا F
hex U سیستم اعداد به همراه اعداد مبنا و A تا F
residue check U بررسی تشخیص خطا که در آن داده دریافتی با یک مجموعه اعداد تقسیم میشود و باقی مانده بررسی میشود با باقی مانده مورد نظر
divisor U عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous U تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
to bear comparison with U قابل مقایسه بودن با
noteworthiness U قابل ملاحظه بودن
serviceableness U قابل استفاده بودن
to be valid U قابل قبول بودن
memorability U قابل یادداشت بودن
credibility U قابل قبول بودن
sociability U قابل معاشرت بودن
applying U قابل اجرا بودن
disputability U قابل اعتراض بودن
applies U قابل اجرا بودن
to hold water U قابل قبول بودن
apply U قابل اجرا بودن
bribable U قابل رشوه بودن
solvency U قابل وصول بودن
to stand comparison with U قابل مقایسه بودن با
remerkableness U قابل ملاحظه بودن
vernier U درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
irremovability U غیر قابل عزل بودن
imperceptibility U غیر قابل مشاهده بودن
to be available for delivery at short notice U بلافاصله قابل تحویل بودن
incomprehensibility U غیر قابل فهم بودن
irrevocability U غیر قابل فسخ بودن
indigestibility U غیر قابل هضم بودن
springs U جهیدن قابل ارتجاع بودن
spring U جهیدن قابل ارتجاع بودن
fragmentation U حافظه اختصاص یافته به چندین فایل که به بخشهای آزاد و کوچکتری تقسیم میشود و آن قدر کوچک هستند که قابل استفاده نیستند ولی کلا فضای زیادی اشغال می کنند
irresistibleness U غیر قابل مقاومت بودن سختی
visibility U قابلیت دید قابل رویت بودن
to go down [in a particular way] with somebody U برای کسی [به سبک ویژه ای] قابل پذیرش بودن
base band U 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
baseband U 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
trellis coding U روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
subdivide U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivides U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdividing U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
rule of law U قانون تساوی افراد در برابرقانون و قابل رسیدگی بودن اعمال مامورین دولت درمحاکم عمومی
cases U جعبه محتوی باروت و فشنگ و غیره قابل انعطاف بودن کمان حق تقدم درتیراندازی انداختن قلاب به اب
case U جعبه محتوی باروت و فشنگ و غیره قابل انعطاف بودن کمان حق تقدم درتیراندازی انداختن قلاب به اب
sector U کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sectors U کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
gini coefficient U شاخص نابرابری درامد که از منحنی لورنز بدست می ایددرصورتیکه توزیع درامدکاملا برابر باشد این ضریب مساوی صفر ودرصورتیکه توزیع درامد کاملا نابرابرباشد این ضریب مساوی 1است هرچه این ضریب کوچک باشد توزیع درامد عادلانه تراست
attribute U مشخصه مخصوص یک فایل که در صورت فعال بودن فقط اجازه میدهد محتوای فایل دیده شود و هیچ تغییری قابل اعمال نیست
attributes U مشخصه مخصوص یک فایل که در صورت فعال بودن فقط اجازه میدهد محتوای فایل دیده شود و هیچ تغییری قابل اعمال نیست
attributing U مشخصه مخصوص یک فایل که در صورت فعال بودن فقط اجازه میدهد محتوای فایل دیده شود و هیچ تغییری قابل اعمال نیست
all square U مساوی
even <adj.> U مساوی
square U مساوی
bracketed U مساوی
peel U مساوی
identic U مساوی
euqal U مساوی
peels U مساوی
hikiwate U مساوی
save off U مساوی
adequate U مساوی
equalise U مساوی
plus/equals key U مساوی
no set U مساوی
draw U مساوی
equivalent U مساوی
all U مساوی
ties U مساوی
equivalents U مساوی
squaring U مساوی
squares U مساوی
tie U مساوی
identical U مساوی
draws U مساوی
squared U مساوی
split U مساوی
all- U مساوی
equal U برابر مساوی
On an equal footing. U بر پایه مساوی
equalize U مساوی کردن
equaled U برابر مساوی
tie vote U اراء مساوی
equidistance U مسافت مساوی
dead even U کاملا مساوی
equalized U مساوی کردن
adequate U مساوی ساختن
equalizes U مساوی کردن
equalizing U مساوی کردن
equalising U مساوی کردن
equaling U برابر مساوی
even U تراز مساوی
nonpareil U غیر مساوی
equally <adv.> U به طور مساوی
equalled U برابر مساوی
just as well <adv.> U به طور مساوی
moiety U قسمت مساوی
paripassu U مساوی همدرجه
equalised U مساوی کردن
equalises U مساوی کردن
equalling U برابر مساوی
equals U برابر مساوی
part U جزء مساوی
equate U برابرگرفتن مساوی پنداشتن
equiangular U دارای زوایای مساوی
equated U برابرگرفتن مساوی پنداشتن
equaliser U امتیاز مساوی کننده
chronologer U مساوی است بازاقخگخمخلهسف
three square U دارای سه ضلع مساوی
isodiametric U دارای ابعاد مساوی
stand-offs U مساوی یاهیچ به هیچ
stand-off U مساوی یاهیچ به هیچ
stand off U مساوی یاهیچ به هیچ
homographic U مساوی از حیث املاء
isodiametric U دارای قطر مساوی
isoelectric U دارای فشارالکتریکی مساوی
equates U برابرگرفتن مساوی پنداشتن
isotonic U دارای کشش مساوی
equidistant U دارای مسافت مساوی
fair play <idiom> U عدالت ،مساوی ،عمل درست
isodynamic U دارای نیروی مغناطیسی مساوی
equalising U مساوی یاهم شکل کردن
equalize U مساوی یاهم شکل کردن
equalized U مساوی یاهم شکل کردن
equalizing U مساوی یاهم شکل کردن
isotonic U دارای اهنگ مساوی هم توان
equalizes U مساوی یاهم شکل کردن
ana U ازهر کدام بمقدار مساوی
amortization U پرداخت بدهی به اقساط مساوی
equalised U مساوی یاهم شکل کردن
equalises U مساوی یاهم شکل کردن
skittering U ماهیگیری با نخ و چوب به میزان مساوی
equally U بیک درجه بطور مساوی
tie break U بهم خوردن وضع مساوی
deuce U مساوی در امتیاز 41 که به 61 ختم میشود
equimolal U دارای غلظت ملکولی مساوی
equicaloric U دارای کالری و نیروی مساوی
tie-break U بهم خوردن وضع مساوی
even money U مبلغ مساوی در شرط بندی
tie-breaks U بهم خوردن وضع مساوی
coursed rubble masonry U سنگ بادبر با ارتفاع مساوی در یک رگ
like as we lie U طرفین دارای ضربات مساوی
velocity stacks U لوله ورود هوای مساوی به هر سیلندر
sou U مسکوک فرانسه یا سویس مساوی 50/0 فرانک
furlongs U واحد درازا مساوی با یک هشتم میل
furlong U واحد درازا مساوی با یک هشتم میل
sit on a lead U بازی تاخیری برای حفظ مساوی یابرد
sit on the ball U بازی تاخیری برای حفظ مساوی یابرد
isochronal U همزمان واقع شونده در فواصل منظم و مساوی
numerics U اعداد
octal notation U یا اعداد 0 تا 7
To swindle (fleece) someone . U سر بسر شدن ( مساوی درآمدن ؟ نه سود ونه زیان )
recoverable item U وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com