English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
indistinguishable U غیر قابل تشخیص تمیز ندادنی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
indiscernible able U تمیز ندادنی
insufferable U تن در ندادنی غیر قابل تحمل
exception U روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
exceptions U روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
discriminable U قابل تمیز
discernible U قابل تمیز
distinguishable U قابل تمیز
distinct U قابل تشخیص
recognizable U قابل تشخیص
recognizably U قابل تشخیص
discernible U قابل تشخیص
individualize U تمیز دادن تشخیص دادن
individualised U تمیز دادن تشخیص دادن
individualizes U تمیز دادن تشخیص دادن
individualized U تمیز دادن تشخیص دادن
individualizing U تمیز دادن تشخیص دادن
individualises U تمیز دادن تشخیص دادن
decern U تشخیص دادن تمیز دادن
individualising U تمیز دادن تشخیص دادن
indiscernible able U غیر قابل تشخیص
recognizable U آنچه قابل تشخیص است
recognizably U آنچه قابل تشخیص است
differentiable U قابل تشخیص فرق گذاشتنی
subclinical U غیر قابل تشخیص در معاینات بالینی
indiscoverable U غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
preclinical U وابسته به زمانی که بیماری از نظر بالینی قابل تشخیص نشده باشد
optical U قابل تشخیص باشند توسط علامت خوان نوری و وارد کامپیوتر شوند
punch U وسیلهای که داده را روی پاچ منتقل میکند به صورتی که کامپیوتر قابل تشخیص باشد
MCI device U وسیله چند رسانهای قابل تشخیص که با درایور درست در کامپیوتر نصب شده است
punched U وسیلهای که داده را روی پاچ منتقل میکند به صورتی که کامپیوتر قابل تشخیص باشد
punches U وسیلهای که داده را روی پاچ منتقل میکند به صورتی که کامپیوتر قابل تشخیص باشد
aiming symbol U ی که روی صفحه نشان داده میشود مربوط به محلی که قلم نوری قابل تشخیص است
conscious error U خطای اپراتور که به سرعت تشخیص داده میشود ولی درهمان زمان قابل جلوگیری از آن نیست
readers U وسیلهای که داده روی پانچ کارت را به صورتی که توسط کامپیوتر قابل تشخیص است تبدیل میکند
reader U وسیلهای که داده روی پانچ کارت را به صورتی که توسط کامپیوتر قابل تشخیص است تبدیل میکند
aiming field U نشانهای که روی صفحه نشان داده میشود مربوط به محلی که قلم نوری قابل تشخیص است
inadaptable U وفق ندادنی
inadaptable U توافق ندادنی
indefeasible U از دست ندادنی
intolerable U تن در ندادنی بی نهایت
immitigable U سبک نشدنی تسکین ندادنی
uncompromising U تسلیم نشو تمکین ندادنی
uncompromisingly U تسلیم نشو تمکین ندادنی
authentication U استفاده از کدهای خاص برای بیان کردن به فرستنده پیام که پیام درست و قابل تشخیص است
micr U سیستمی که حروف را با تشخیص الگوهای جوهر مغناطیسی تشخیص میدهد.
isogamete U سلول جنسی که ازنظر شکل و کار از سلول جنسی جفت خود قابل تشخیص نیست
optical U وسیلهای که حروف چاپ شده یا نوشته شده را اسکن میکند و تشخیص میدهد و کد قابل خواندن ماشین تبدیل میکند برای پردازش کامپیوتر
recognition U 1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
ocr U فرآیندی که امکان تشخیص حروف چاپ شده یا نوشته شده را به صورت نوری و تبدل آن به کد قابل خواندن توسط ماشین که ورودی کامپیوتر ست دارد با استفاده از حرف خان نوری
optical U فرآیندی که اجازه میدهد حروف چاپی یا نوشته شده به صورت نوری تشخیص داده شوند و به کد قابل خواندن توسط ماشین تبدیل شوند که وارد کامپیوتر می شوند به کمک حرف خوان نوری
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . U این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
identification U تشخیص تشخیص دادن
identification friendly or foe U سیستم تشخیص هواپیمای دوست و دشمن سیستم تشخیص دشمن توسط رادار
neatest U تمیز
age of reason U سن تمیز
cleanest U تمیز
cleaned U تمیز
distinction U تمیز
contradistinction U تمیز
cleans U تمیز
cassation U تمیز
distinctions U تمیز
mense U حس تمیز
neat and tidy U تر و تمیز
age of discretion U سن تمیز
spiffy U تمیز
discretion U تمیز
discernment U تمیز
purest U تمیز
purer U تمیز
pure U تمیز
cleanly U تمیز
neat U تمیز
scrubby U تمیز
secernment U تمیز
dapper U تمیز
discrimination U تمیز
clean U تمیز
dinky U تمیز
neater U تمیز
cleanses U تمیز کردن
sensory discrimination U تمیز حسی
indiscriminately U بدون تمیز
differentiating U تمیز دادن
scourer U تمیز کننده
identification U تطبیق تمیز
discerns U تمیز دادن
discerned U تمیز دادن
cleans U تمیز کردن
discern U تمیز دادن
grooming U تمیز کردن
indiscreet U بی تمیز بی احتیاط
differentiate U تمیز دادن
high court of U دیوانعالی تمیز
scourers U تمیز کننده
differentiates U تمیز دادن
cleansed U تمیز کردن
cleanse U تمیز کردن
supreme court U دیوان تمیز
discriminator U تمیز دهنده
wisp U تمیز کردن
clean house U تمیز کردن
clean U تمیز کردن
wisps U تمیز کردن
superior court U دادگاه تمیز
cleaned U تمیز کردن
stimulus discrimination U تمیز محرک
clean U تمیز کردن
scouring U تمیز کاری
do the cleaning U تمیز کردن
individuate U تمیز دادن
replotting U تمیز کردن
squeaky clean U بسیار تمیز
discriminating intellect U قوه تمیز
cleanest U تمیز کردن
epicritic U تمیز دهنده
refined U تمیز کرده
clean bill of lading U بارنامه تمیز
emblazoned U تمیز چاپیا دوختهشده
hight court of cassetion U دیوان عالی تمیز
pick up <idiom> U تمیز ،مرتب کردن
scrub U خراشیدن تمیز کردن
discriminative U وابسته به تبعیض یا تمیز
scrubbing U خراشیدن تمیز کردن
antiseptics U تمیز و پاکیزه مشخص
scrubbed U خراشیدن تمیز کردن
spic and span <idiom> U خیلی تمیز ومرتب
antiseptic U تمیز و پاکیزه مشخص
high court of cassation U دیوان عالی تمیز
clean U تمیز کردن چیزی
cleanest U تمیز کردن چیزی
discreet U دارای تمیز وبصیرت
prim U خیلی محتاط تمیز
scrubs U خراشیدن تمیز کردن
cleaned U تمیز کردن چیزی
cleans U تمیز کردن چیزی
This isn't clean. این تمیز نیست.
smugly U تمیز کردن سروصورت دادن به
distinctively U بطورمشخص یا اختصاصی بروجه تمیز
absterge U تمیز کردن شستشو دادن
cleansers U وسیله یا ماده تمیز کننده
cleanser U وسیله یا ماده تمیز کننده
dry clean U لباس را بابخار تمیز کردن
smug U تمیز کردن سروصورت دادن به
spruce up <idiom> U مجددا آراستن ،تمیز کردن
smugness U تمیز کردن سروصورت دادن به
denotative U دارای قوه تفکیک یا تمیز تمیزی
secern U تجزیه طلب شدن تمیز دادن
tassels U پارچه برای تمیز کردن تیر
I want these clothes cleaned. من میخواهم این لباس ها تمیز شود.
tassel U پارچه برای تمیز کردن تیر
differentiation U فرق گذاری تفکیک و تمیز مطالب از یکدیگر
racking U تمیز کردن شبکه توری اشغال گیر
epicritic U تمیز دهنده گرما وسرما حساس بسرماوگرما
mops U چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mopping U چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mopped U چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mop U چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
graving dock U اسکله مخصوص تمیز کردن ویا تعمیر نمودن کشتی
friendly front end U طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item U وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
I am a great believer in using natural things for cleaning. U من هوادار بزرگی در استفاده از چیزهای طبیعی برای تمیز کردن هستم.
archival quality U مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow U سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
elastic U قابل کش امدن قابل انعطاف
presentable U قابل نمایش قابل تقدیم
thankworthy U قابل تشکر قابل شکر
adducible U قابل اضهار قابل ارائه
observable U قابل مشاهده قابل گفتن
presumable U قابل استنباط قابل استفاده
presentable U قابل معرفی قابل ارائه
bilable U قابل رهایی قابل ضمانت
achievable U قابل وصول قابل تفریق
exigible U قابل مطالبه قابل پرداخت
flexile U قابل تغییر قابل تطبیق
changeable U قابل تعویض قابل تبدیل
transferable U قابل واگذاری قابل انتقال
combustible U قابل سوزش قابل تراکم
exigible U قابل تقاضا قابل ادعا
sensible U قابل درک قابل رویت
tenable U قابل مدافعه قابل تصرف
distinction U تشخیص
indistinctively U بی تشخیص
diagnoses U تشخیص
assessments U تشخیص
diagnostics U تشخیص ها
specification U تشخیص
percipience U حس تشخیص
diagnosis U تشخیص
discretion U تشخیص
assessment U تشخیص
discernment U تشخیص
diagnostic U تشخیص
denotation U تشخیص
contradistinction U تشخیص
distinctions U تشخیص
In my judgement. As I see it. U به تشخیص من
head U دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
capacities U حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity U حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com