English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
ineducable U غیر قابل تحصیل
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
study U تحصیل
studying U تحصیل
acquisition U تحصیل
achievements U تحصیل
acquistion U تحصیل
acquisitions U تحصیل
acquirement U تحصیل
achievement U تحصیل
schooling U تحصیل
obtaining U تحصیل
studies U تحصیل
securement U تحصیل
self taught U تحصیل کرده
nonresident U تحصیل مکاتباتی
impetration U تحصیل بدرخواست
securer U تحصیل کننده
getting U تحصیل شده
educated U تحصیل کرده
earns U تحصیل کردن
earned U تحصیل کردن
earn U تحصیل کردن
recovery U تحصیل چیزی
recoveries U تحصیل چیزی
school age U سن آغاز تحصیل
school age U سالهای تحصیل
he applied him self to study U مشغول تحصیل شد
gets U تحصیل شده
schools U تحصیل در مدرسه
school U تحصیل در مدرسه
schoolfellow U تعلیم تحصیل
s.for study U میل به تحصیل
get U تحصیل شده
graduation U فراغت از تحصیل
s.for study U ذوق تحصیل
achieve تحصیل کردن
schoolable U مشمول تحصیل اجباری
school drop out U ترک تحصیل کرده
degree U دیپلم یا درجه تحصیل
cultured U مهذب تحصیل کرده
degrees U دیپلم یا درجه تحصیل
studiousness U عشق بخواندن یا تحصیل
to leave school U ترک تحصیل کردن
scoolable U مشغول تحصیل اجباری
to obtain permission U تحصیل اجازه کردن
toi mug at U سخت تحصیل کردن
procuration U تحصیل چیزی خرید
earned income U درامد تحصیل شده
serendipity U تحصیل نعمت غیرمترقبه
to study for the bar U تحصیل حقوق کردن
clerisy U طبقه تحصیل کرده
procuance U تحصیل چیزی خرید
graft U از راه نادرستی تحصیل کردن
gains U حصول تحصیل منفعت کردن
availability U سهولت و امکان تحصیل اعتبار
dropout U کسی که ترک تحصیل میکند
win U بدست اوردن تحصیل کردن
wins U بدست اوردن تحصیل کردن
etymologize U تحصیل علم اشتقاق کردن
to study persian U زبان فارسی تحصیل کردن
grafted U از راه نادرستی تحصیل کردن
yuppies U جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
gained U حصول تحصیل منفعت کردن
grafts U از راه نادرستی تحصیل کردن
gain U حصول تحصیل منفعت کردن
yuppie U جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
my unwillingness to study U بی میلی من نسبت بتحصیل بیزازی من از تحصیل
school and college ability test آزمون توانایی تحصیل درمدرسه و دانشگاه
To neglect ones studies . U از تحصیل خود غافل ماندن ( شدن )
convocation U جشن پایان تحصیل جمعی دانشجویان
homecoming U عازم میهن مراجعت به وطن یامحل تحصیل
homecomings U عازم میهن مراجعت به وطن یامحل تحصیل
academia U حیطه ای از فعالیت ها و کار مرتبط با تحصیل در دانشگاه
minor U در رشته ثانوی یا فرعی تحصیل کردن کماد
alumni U پسریامردیکه دراموزشگاهی تحصیل کرده وازانجافارغ التحصیل شده
graft U پیوند بافت تحصیل پول و مقام و غیره ازراههای نادرست
grafted U پیوند بافت تحصیل پول و مقام و غیره ازراههای نادرست
grafts U پیوند بافت تحصیل پول و مقام و غیره ازراههای نادرست
recoverable item U وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end U طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
archival quality U مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow U سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
safe conduct U سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe conducts U سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe-conducts U سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
co-eds U دختری که دردبیرستان یادانشکده مختلط تحصیل میکند وابسته به مدارس مختلط پسرودختر
co-ed U دختری که دردبیرستان یادانشکده مختلط تحصیل میکند وابسته به مدارس مختلط پسرودختر
co ed U دختری که دردبیرستان یادانشکده مختلط تحصیل میکند وابسته به مدارس مختلط پسرودختر
exigible U قابل تقاضا قابل ادعا
presumable U قابل استنباط قابل استفاده
exigible U قابل مطالبه قابل پرداخت
combustible U قابل سوزش قابل تراکم
elastic U قابل کش امدن قابل انعطاف
changeable U قابل تعویض قابل تبدیل
presentable U قابل نمایش قابل تقدیم
presentable U قابل معرفی قابل ارائه
adducible U قابل اضهار قابل ارائه
achievable U قابل وصول قابل تفریق
sensible U قابل درک قابل رویت
transferable U قابل واگذاری قابل انتقال
flexile U قابل تغییر قابل تطبیق
tenable U قابل مدافعه قابل تصرف
thankworthy U قابل تشکر قابل شکر
bilable U قابل رهایی قابل ضمانت
observable U قابل مشاهده قابل گفتن
achieving U تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
achieved U تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
achieves U تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
capacity U حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities U حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
getting U حاصل کردن تحصیل کردن
get U حاصل کردن تحصیل کردن
gets U حاصل کردن تحصیل کردن
procured U تحصیل کردن جاکشی کردن
studies U تحصیل کردن مطالعه کردن
procures U تحصیل کردن جاکشی کردن
study U تحصیل کردن مطالعه کردن
studying U تحصیل کردن مطالعه کردن
procuring U تحصیل کردن جاکشی کردن
procure U تحصیل کردن جاکشی کردن
visual display unit U ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal U ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
strikes U اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strike U اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
floatable U قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
inconvertible U غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
indemonstrable U غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
indiscoverable U غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
irrefrangible U غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
adobe type manager U استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably U بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendable U قابل فروش جنس قابل فروش
vendible U قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable U قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar U سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
thorough paced U قابل
dissoluble U قابل حل
ablest U قابل
abler U قابل
capable U قابل
apt U قابل
acceptor U قابل
good U قابل
sensible U قابل حس
incapable U نا قابل
qualified U قابل
solvable U قابل حل
able U قابل
soluble U قابل حل
meltable U قابل ذوب
mentionable U قابل ذکر
enforceable U قابل اجرا
enforceable U قابل اجراء
negotiate U قابل انتقال
digestible U قابل هضم
merchantable U قابل معامله
merchantable U قابل فروش
replaceable U قابل تعویض
macroscopic U قابل رویت
renderable U قابل ارائه
maintainable U قابل نگاهداری
comprehensible U قابل درک
substitutable U قابل تعویض
pivoting U قابل چرخش
medicable U قابل معالجه
fertilizable U قابل باروری
mistakable U قابل اشتباه
returnable U قابل برگشت
tangibly U قابل لمس
vulnerable U قابل حمله
negotiated U قابل انتقال
repeatable U قابل تکرار
moveable U قابل تغییر
repairable U قابل جبران
redeemable U قابل ابتیاع
multipliable U قابل تکثیر
multiplicable U قابل تکثیر
rentable U قابل اجاره
namable U قابل ذکر
negotiates U قابل انتقال
selective U قابل انتخاب
drinkable U قابل اشامیدن
reparable U قابل جبران
objectionable U قابل اعتراض
mibeable U قابل استخراج
minable U قابل استخراج
negotiating U قابل انتقال
mobilizable U قابل تجهیز
moot U قابل بحث
eligible U قابل انتخاب
selectively U قابل انتخاب
trustworthy U قابل اعتماد
liveable U قابل معاشرت
justifiable U قابل توجیه
judicable U قابل قضاوت
justiciable U قابل دادرسی
kenspeckle U قابل شناسایی
leviable U قابل تحمیل
licensable U قابل اجازه
irrigable U قابل ابیاری
venial U قابل عفو
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com