English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (31 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
uncoil U غیر حلقوی کردن یا شدن
uncoiled U غیر حلقوی کردن یا شدن
uncoiling U غیر حلقوی کردن یا شدن
uncoils U غیر حلقوی کردن یا شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
loop sling U مهار حلقوی بار بند حلقوی
loop pile U پرزهای حلقوی [این نوع پرز توسط بافت های ماشینی مثل فرش ماشینی بوجود آمده و به هر دو صورت ترکی و فارسی بافته می شود. اگر حلقه ها پس از اتمام کار بریده نشوند به آن پرز حلقوی می گویند. همانند سطح حوله.]
vortiginous U حلقوی
loop code U کد حلقوی
orbiculate U حلقوی
vortical U حلقوی
annulate U حلقوی
ring cartilage U حلقوی
sigmoid U حلقوی
cricoid U حلقوی
convolute U حلقوی
terete U حلقوی
annulated U حلقوی
annular U حلقوی
snap ring U خار حلقوی
bustle pipe U لوله حلقوی
ringing U حلقوی شدن
apple ring fender U دفرای حلقوی
interlocking U حلقوی بافتن
fairy ring U قارچ حلقوی
loop knot tie U گره حلقوی
ring tension U کشش حلقوی
ringbolt hitching U خفت حلقوی
loop mill rolling U نوردکاری حلقوی
loop antenna U انتن حلقوی
verticillation U ارایش حلقوی
curl field U میدان حلقوی
ring U جسم حلقوی
peristalsis U حرکات حلقوی
cup point U تیزی حلقوی
annulus U حلقه حلقوی
annular eclipse U کسوف حلقوی
ring nebula U سحابی حلقوی
ring nebula U ابری حلقوی
ring network U شبکه حلقوی
annular burner U مشعل حلقوی
ring armature U ارمیچر حلقوی
annular projection U برامدگی حلقوی
annular jet U فوران حلقوی
circular shift U تغییر مکان حلقوی
convoluted U بهم تابیده حلقوی
waked U جریانهای حلقوی بال
bagel U نان شیرینی حلقوی
wake U جریانهای حلقوی بال
vortex drag U پسای جریانهای حلقوی
wakes U جریانهای حلقوی بال
lyraring nebula U ابری حلقوی شلیاق
vortex U جریان حلقوی یا گردابی
loop feeder U سیم تغذیه حلقوی
vortices U جریان حلقوی یا گردابی
atolls U جزیره مرجانی حلقوی
lyraring nebula U سحابی حلقوی شلیاق
atoll U جزیره مرجانی حلقوی
induction ring heater U گرمکن حلقوی القائی
vortexes U جریان حلقوی یا گردابی
warp-loop fringe U ریشه حلقوی [در قالی همدان]
toothed ring armature U ارمیچر حلقوی دندانه دار
can annular U محفظه احتراق حلقوی شکل
mantle ring U تیر حمال حلقوی شکل
cannular U محفظه احتراق حلقوی شکل
coil antenna U انتن حلقوی به شکل سیم پیچ
vortex filament U خطی که شدت یا تمرکزجریانهای حلقوی دران بیشتراست
plug nozzle U نازلی در موتورهای راکت بامحفظه احتراق حلقوی وپیچشی
vortex sheet U لایه نازک نامحدود سیال باحرکت حلقوی بینهایت
slot U تعداد بیتهایی که یک پیام را شامل شوند و در شبکه حلقوی بچرخند
annular U وسایل و ابزار حلقه دار دارای علائم و اشکال حلقوی
rotated U جابجایی داده دریک محل ذخیره سازی به صورت حلقوی
slots U تعداد بیتهایی که یک پیام را شامل شوند و در شبکه حلقوی بچرخند
slotting U تعداد بیتهایی که یک پیام را شامل شوند و در شبکه حلقوی بچرخند
rotates U جابجایی داده دریک محل ذخیره سازی به صورت حلقوی
rotate U جابجایی داده دریک محل ذخیره سازی به صورت حلقوی
ring and bead sight U دستگاه نشانه روی که دارای شکاف درجه حلقوی و مگسک میباشد
ruffs U یقه گرد و حلقوی چین دار مردان و زنان قرون 61و 71 میلادی
ruffe U یقه گرد و حلقوی چین دار مردان و زنان قرون 61و 71 میلادی
ruff U یقه گرد و حلقوی چین دار مردان و زنان قرون 61و 71 میلادی
vortex trail U دنباله مرئی باقیمانده از نوک بال یا ملخ و غیره ناشی ازجریانهای حلقوی شدید
vortex separation U جداکردن ذرات مختلف از یک سیال توسط نیروهای گریز ازمرکزی مختلف در حرکت حلقوی یا گردابی
cards U فرمی که حاوی تخته اصلی است که روی آن تختههای حلقوی چاپ شده قابل نصب هستند تا یک سیستم انعط اف پذیر ایجاد شود
card U فرمی که حاوی تخته اصلی است که روی آن تختههای حلقوی چاپ شده قابل نصب هستند تا یک سیستم انعط اف پذیر ایجاد شود
vortex breakdown/brust U جدایی ناگهانی جریانهای حلقوی از لبه حمله بالهای دلتا در زاویه حمله معین که واماندگی این نوع بالها رانشان میدهد
circular list U لیست مدور لیست حلقوی
open back U [نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
transliterate U عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalises U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device U وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalizes U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploit U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
refers U ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
adjusting U مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
lubricating U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
referred U ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
endorses U فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
refer U ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
compensates U جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
justify U تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
endorsed U فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
detaching U تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
to secure U تامین کردن [مطمئن کردن ] [حفظ کردن]
compensated U جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
modulates U میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
ascertian U محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن
modulating U میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
to adapt [to] U جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به]
mends U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mended U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com