Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 144 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
indemnities
U
غرامت پرداختن
indemnity
U
غرامت پرداختن
recompense
U
غرامت پرداختن
recompensed
U
غرامت پرداختن
recompenses
U
غرامت پرداختن
recompensing
U
غرامت پرداختن
indemnify
U
غرامت پرداختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
penalty
U
غرامت
penalties
U
غرامت
repayments
U
غرامت
indemnities
U
غرامت
remunerations
U
غرامت
bote
U
غرامت
repayment
U
غرامت
compensatory amount
U
غرامت
compensate some one losses
U
غرامت
finest
U
غرامت
fined
U
غرامت
solatium
U
غرامت
compensaion
U
غرامت
indemnity
U
غرامت
compensation
U
غرامت
fine
U
غرامت
recompensed
U
غرامت
recompense
U
غرامت
compensations
U
غرامت
considerations
U
غرامت
consideration
U
غرامت
remuneration
U
غرامت
recompensing
U
غرامت
recompenses
U
غرامت
indemnitor
U
غرامت پرداز
indemnitee
U
غرامت گیر
damageable
U
غرامت بردار
reparation
U
جبران غرامت
war indemnity
U
غرامت جنگی
indemnificatory
U
غرامت امیز
letter of indemnity
U
غرامت نامه
loss of claim
U
فقدان غرامت
damage
U
غرامت ضرر
damage
U
خسارت غرامت
compensation
U
غرامت تاوان
compensations
U
غرامت تاوان
indemnification
U
پرداخت غرامت
cash collection voucher
U
سندپرداخت غرامت نقدی
compensation
U
غرامت عوض دادن
indemnify
U
غرامت بیمه زیان
ransom
U
غرامت جنگی جزیه
compensations
U
غرامت عوض دادن
ransoms
U
غرامت جنگی جزیه
damage
U
غرامت معیوب کردن
indemnify
U
صدمه زدن به غرامت دادن
solatium
U
غرامت برای ترضیه خاطر
practice
U
پرداختن
pony up
<idiom>
U
پرداختن
kick over
<idiom>
U
پرداختن
fork out
<idiom>
U
پرداختن
foot the bill
<idiom>
U
پرداختن
aby
U
پرداختن
abye
U
پرداختن
to fork over
U
پرداختن
to brush up
U
پرداختن
take to
U
پرداختن
shell out
U
پرداختن
cough up
U
پرداختن
imburse
U
پرداختن
disburses
U
پرداختن
practise
U
پرداختن
practicing
U
پرداختن
pay
U
پرداختن
pays
U
پرداختن
paying
U
پرداختن
practises
U
پرداختن
practising
U
پرداختن
disburse
U
پرداختن
defrays
U
پرداختن
defraying
U
پرداختن
defrayed
U
پرداختن
defray
U
پرداختن
meets
U
پرداختن
meet
U
پرداختن
disbursed
U
پرداختن
disbursing
U
پرداختن
putting
U
بفعالیت پرداختن
pay at tenor
U
در سررسید پرداختن
To get on with a job.
U
بکاری پرداختن
pipe up
U
به سخن پرداختن
To pay money. To make a payment.
U
پول پرداختن
puts
U
بفعالیت پرداختن
prepay
U
قبلا پرداختن
turn to
U
بکار پرداختن
nail
U
به موقع پرداختن
nails
U
به موقع پرداختن
put
U
بفعالیت پرداختن
activate
U
به فعالیت پرداختن
nailed
U
به موقع پرداختن
activated
U
به فعالیت پرداختن
activates
U
به فعالیت پرداختن
activating
U
به فعالیت پرداختن
activate
U
بفعالیت پرداختن
to pay on account
[American English]
U
یک قسط را پرداختن
get down to work
U
بکار پرداختن
to make a part
[ial]
payment
U
یک قسط را پرداختن
to pay in a
U
پیشکشی پرداختن
foot
U
پرداختن مخارج
pay off something
U
چیزی را قسطی پرداختن
to pore
[over; on]
U
به مطالعه دقیق پرداختن
loosest
U
سبکبار کردن پرداختن
loose
U
سبکبار کردن پرداختن
looser
U
سبکبار کردن پرداختن
pore
U
بمطالعه دقیق پرداختن
pores
U
بمطالعه دقیق پرداختن
proceed
U
اقدام کردن پرداختن به
proceeded
U
اقدام کردن پرداختن به
acquit
U
پرداختن و تصفیه کردن
acquits
U
پرداختن و تصفیه کردن
acquitting
U
پرداختن و تصفیه کردن
pony
U
پرداختن خلاصه اخبار
ponies
U
پرداختن خلاصه اخبار
pay up
U
تمام وکمال پرداختن
layaway plan
<idiom>
U
قرض راکم کم پرداختن
to pay up
U
تمام و کمال پرداختن
to pay off
U
تمام و کمال پرداختن
poney
U
پرداختن خلاصه اخبار
pick up the tab
<idiom>
U
صورت حساب کسی را پرداختن
to pay off a debt
[mortgage]
U
بدهی
[رهنی]
را قسطی پرداختن
insolvent
U
فاقد توانایی پرداختن دیون
smart money
U
غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
to compound
U
قسطی پرداختن
[کمتراز بهای اصلی]
to get down to business
U
به کار اصلی پرداختن
[اصطلاح روزمره]
activates
U
فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
activating
U
فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
liquidated damages
U
پرداختن جریمه جهت فسخ قرارداد
treat someone
<idiom>
U
پول کسی را پرداختن ،دعوت کردن
activated
U
فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
compounding a felony
U
سازش کردن در دعوی ناشی از جنایت با پرداخت مبلغی به عنوان غرامت به مجنی علیه یا قائم مقام او
pay
U
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
paying
U
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
pays
U
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
purging a contempt of court
U
جریمه اهانت به دادگاه غرامت توهین به دادگاه
indemnify
U
غرامت دادن به تامین مالی دادن به
to pay against receipt
U
در برابر رسید پرداختن درمقابل رسید دادن
purging
U
غرامت دادن جریمه دادن
claim for indemnification
U
ادعای تضمین خسارت مطالبه پرداخت خسارت مطالبه پرداخت غرامت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com