Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 118 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
birdseed
U
غذای پرندگان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
school
U
گروه پرندگان
air sac
U
بادکنک پرندگان
birds of prey
U
پرندگان شکاری
ornithography
U
شرح پرندگان
ornithic fossils
U
سنگوارههای پرندگان
aviary
U
محل پرندگان
aviaries
U
محل پرندگان
fowler
U
شکارچی پرندگان
schools
U
گروه پرندگان
the proper instinct of birds
U
غریزه ویژه پرندگان
woodnote
U
نغعه پرندگان جنگلی
hard bill
U
پرندگان سخت منقار
flocks
U
جمعیت دسته پرندگان
flocking
U
جمعیت دسته پرندگان
flocked
U
جمعیت دسته پرندگان
patagium
U
پرده پای پرندگان
flock
U
جمعیت دسته پرندگان
wildfowler
U
شکارچی پرندگان ابی
small game
U
پرندگان وپستانداران شکاری کوچک
nestling
U
بچه پرندگان اشیان گیری
nestlings
U
بچه پرندگان اشیان گیری
acropodium
U
سطح فوقانی پای پرندگان
flyway
U
راه هوایی پرندگان مهاجر
ani
U
پرندگان سیاهی ازخانوادهء فاخته
rookery
U
زادگاه زاغ ها و پرندگان مشابه
rookeries
U
زادگاه زاغ ها و پرندگان مشابه
avifauna
U
کلیه مرغان یک سرزمین پرندگان یک ناحیه
Birds of a feather flock together .
<proverb>
U
پرندگان مشابه با یکدیگر پرواز مى کنند .
upland game
U
پرندگان و حیوانات کوچم شکاری در ارتفاعات
tertial
U
مربوط به سومین شاهپر بال پرندگان
oology
U
بررسی و جمع اوری تخم پرندگان
guan
U
جنسی از پرندگان بزرگ ازراسته ماکیان
loral
U
وابسته به فاصله میان چشم ومنقار پرندگان
popinjay shooting
U
کمانگیری با تیرهای نوک کندبه پرندگان مصنوعی
glede
U
انواع پرندگان یامرغان شکاری مخصوصازغن یا چالاقان
jacamar
U
پرندگان منقار درازبرزیلی و مکزیکی که ازحشرات تغذیه می کنند
small game
U
پرندگان و حیوانات کوچک که برای تفریح شکار می شوند
longspur
U
انواع پرندگان پنجه بلند نواحی قطبی وشمال امریکا
serinette
U
ارغنوان کوچک دستی که برای سروداموزی به پرندگان بکار میرود
down
U
پر دراوردن جوجه پرندگان پرهای ریزی که برای متکابکار میرود
dish of the day
U
غذای روز
seafood
U
غذای دریایی
restorative food
U
غذای مقوی
junk foods
U
غذای ناسالم
sweetmeat
U
غذای شیرین
spirilual nutriment
U
غذای روحانی
stinkpot
U
غذای بدبو
shore dinner
U
غذای دریایی
plant food
U
غذای گیاه
health food
U
غذای سالم
when in season
U
غذای فصل
junk food
U
غذای ناسالم
plant food
U
غذای گیاهی
potluck
U
غذای مختصر
luncheon
U
غذای مفصل
meats
U
غذای اصلی
meat
U
غذای اصلی
sops
U
غذای مایع
chicken feed
U
غذای جوجه
sop
U
غذای مایع
luncheons
U
غذای مفصل
health foods
U
غذای سالم
antipasto
U
غذای اشتهااور
entree
U
غذای اصلی
cornmeal
U
غذای ذرت
dinette
U
غذای گرم
boarded
U
غذای روی میز
board
U
غذای روی میز
debilitant
U
غذای ضعیف کننده
Frozen meat ( food ) .
U
گوشت ( غذای ) یخ زده
a special menu
U
صورت غذای مخصوص
Good wholesome food .
U
غذای سالم وکامل
Oily skin (food).
U
پوست ( غذای ) چرب
set menu
U
صورت غذای هر روزه
fondu
U
نوعی غذای سویسی
stenophagous
U
غذای محدود خوار
chow mein
U
نوعی غذای چینی
chopsuey
U
نوعی غذای چینی
gastronomist
U
متخصص غذای لذیذ
speciality of the house
U
غذای مخصوص طبخ منزل
to toy with one's food
U
با غذای خود بازی کردن
That was a very good meal.
غذای خیلی خوبی بود.
slosh
U
غذای چسبناک مشروب لزج
progressive cookery
U
پخت تدریجی غذای یکان
bakemeat
U
شیرینی اردی غذای پخته
food container
U
فرف غذای قابل حمل
sloshing
U
غذای چسبناک مشروب لزج
sloshes
U
غذای چسبناک مشروب لزج
Rice is a wholesome food .
U
برنج غذای کاملی است
baked meat
U
شیرینی اردی غذای پخته
Biomimicry
U
تقلید از الگوهای طبیعی برای حل مشکلات بشر، مانند گرفتن ایده هواپیما از پرندگان و غیره.
agape
U
غذای سبک پس ار جشنی در کلیسا
[دین]
An apple a day keeps the doctor away.
<proverb>
U
غذای خوب طبیب را فراری می دهد.
succotash
U
غذای مرکب از لوبیا ومغزذرت پخته
casseroles
U
نوعی غذای مرکب از گوشت وارد
entremets
U
غذای لذید اضافه بر برنامه معمولی
mawkish
U
حالت تهوع نسبت به غذای بدمزه
casserole
U
نوعی غذای مرکب از گوشت وارد
ravioli
U
نوعی غذای ایتالیایی از گوشت و نشاسته
underfeed
U
غذای غیر کافی خوردن یا دادن
I revisited her recipe.
U
من دستور کار
[غذای]
او
[زن]
را دوباره بکار بردم.
for half board
U
برای تختخواب، صبحانه و یک وعده غذای اصلی
The food was not fit to eat.
U
غذای ناجوری بود ( قابل خوردن نبود )
He warned he would go on a termless hunger strike.
U
او
[مرد]
هشدار داد که اعتصاب غذای بی مدتی خواهد کرد.
slop
U
غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
slopped
U
غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
slopping
U
غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
broth
U
غذای مایعی مرکب از گوشت یاماهی وحبوبات وسبزیهای پخته
puffing
U
دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
puffs
U
دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
puff
U
دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
rictus
U
گشادی دهان چاک دهان پرندگان
wild fowl
U
مرغان وحشی پرندگان وحشی
munchies
[Colloquial]
U
غذای برای ریز ریز خوردن
[مانند تخمه یا پسته]
hunger strikes
U
اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
hunger strike
U
اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
Indo-persian rug
U
قالی هندی با طرح ایرانی
[اغلب دارای زمینه قرمز یا سبز بوده و از گل های کوچک، پیچک ها، پرندگان، حیوانات و طرح ابر بهره گرفته و دارای تارهای ابریشمی و پود پنبه ای است. به آن هندی-هراتی نیز می گویند.]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com