English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
potluck U غذای مختصر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
precise U مختصر کردن مختصر
spirilual nutriment U غذای روحانی
shore dinner U غذای دریایی
restorative food U غذای مقوی
sops U غذای مایع
chicken feed U غذای جوجه
plant food U غذای گیاه
plant food U غذای گیاهی
stinkpot U غذای بدبو
sweetmeat U غذای شیرین
health foods U غذای سالم
luncheon U غذای مفصل
luncheons U غذای مفصل
dish of the day U غذای روز
seafood U غذای دریایی
junk foods U غذای ناسالم
junk food U غذای ناسالم
when in season U غذای فصل
health food U غذای سالم
meat U غذای اصلی
meats U غذای اصلی
entree U غذای اصلی
dinette U غذای گرم
cornmeal U غذای ذرت
antipasto U غذای اشتهااور
sop U غذای مایع
birdseed U غذای پرندگان
stenophagous U غذای محدود خوار
set menu U صورت غذای هر روزه
debilitant U غذای ضعیف کننده
gastronomist U متخصص غذای لذیذ
Frozen meat ( food ) . U گوشت ( غذای ) یخ زده
boarded U غذای روی میز
Good wholesome food . U غذای سالم وکامل
Oily skin (food). U پوست ( غذای ) چرب
board U غذای روی میز
chopsuey U نوعی غذای چینی
chow mein U نوعی غذای چینی
fondu U نوعی غذای سویسی
a special menu U صورت غذای مخصوص
progressive cookery U پخت تدریجی غذای یکان
slosh U غذای چسبناک مشروب لزج
sloshes U غذای چسبناک مشروب لزج
Rice is a wholesome food . U برنج غذای کاملی است
sloshing U غذای چسبناک مشروب لزج
food container U فرف غذای قابل حمل
bakemeat U شیرینی اردی غذای پخته
baked meat U شیرینی اردی غذای پخته
That was a very good meal. غذای خیلی خوبی بود.
speciality of the house U غذای مخصوص طبخ منزل
to toy with one's food U با غذای خود بازی کردن
mawkish U حالت تهوع نسبت به غذای بدمزه
succotash U غذای مرکب از لوبیا ومغزذرت پخته
ravioli U نوعی غذای ایتالیایی از گوشت و نشاسته
An apple a day keeps the doctor away. <proverb> U غذای خوب طبیب را فراری می دهد.
casseroles U نوعی غذای مرکب از گوشت وارد
casserole U نوعی غذای مرکب از گوشت وارد
agape U غذای سبک پس ار جشنی در کلیسا [دین]
entremets U غذای لذید اضافه بر برنامه معمولی
underfeed U غذای غیر کافی خوردن یا دادن
I revisited her recipe. U من دستور کار [غذای] او [زن] را دوباره بکار بردم.
The food was not fit to eat. U غذای ناجوری بود ( قابل خوردن نبود )
for half board U برای تختخواب، صبحانه و یک وعده غذای اصلی
slop U غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
slopping U غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
broth U غذای مایعی مرکب از گوشت یاماهی وحبوبات وسبزیهای پخته
slopped U غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
He warned he would go on a termless hunger strike. U او [مرد] هشدار داد که اعتصاب غذای بی مدتی خواهد کرد.
compend U مختصر
viz U مختصر
sum U مختصر
gnomical U مختصر
abbreviated U مختصر
grammalogue U مختصر
summary U مختصر
incomprehensive U مختصر
febricula U تب مختصر
terse U مختصر
concise U مختصر
little U مختصر
abstracted U مختصر
tersest U مختصر
terser U مختصر
succinct U مختصر
abridged U مختصر
succinct <adj.> U مختصر
short <adj.> U مختصر
fleeting <adj.> U مختصر
epitome U مختصر
curt <adj.> U مختصر
concise <adj.> U مختصر
summaries U مختصر
brief U مختصر
short U مختصر
laconically U مختصر گو
laconic U مختصر گو
tis U مختصر ti is
shorter U مختصر
short term U مختصر
briefed U مختصر
shortest U مختصر
partial U مختصر
synoptic U مختصر
briefer U مختصر
briefest U مختصر
sums U مختصر
puff U دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
puffs U دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
puffing U دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
comedietta U کمدی مختصر
simplifier U مختصر کننده
compendium U مختصر کوتاهی
shortener U مختصر کننده
tiffin U ناهار مختصر
let us be brief U مختصر کنیم
my initials are s.h U امضای مختصر من
handlist U فهرست مختصر
nodding acquaintance آشنایی مختصر
grind out U پیشروی مختصر
paraph U امضای مختصر
short and sweet <idiom> U مختصر ومفید
scumble U مالش مختصر
petit mal U صرع مختصر
velitation U جنگ مختصر
lacanic U مختصر و مفید
inking U اطلاع مختصر
cheep U اشاره مختصر
clicked U صدای مختصر
briefed U کوتاه مختصر
briefer U کوتاه مختصر
briefest U کوتاه مختصر
curtail U مختصر نمودن
curtailed U مختصر نمودن
curtailing U مختصر نمودن
curtails U مختصر نمودن
squabble U نزا مختصر
squabbled U نزا مختصر
squabbles U نزا مختصر
squabbling U نزا مختصر
brief U کوتاه مختصر
snack U خوراک مختصر
clicks U صدای مختصر
snacks U خوراک مختصر
tendencies U علاقه مختصر
tendency U علاقه مختصر
flash U روشنایی مختصر
flashed U روشنایی مختصر
flashes U روشنایی مختصر
pithy U مختصر ومفید
concisely U بطور مختصر
tot U یادداشت مختصر
tots U یادداشت مختصر
contracted U مختصر محدود
synopsis U اجمال مختصر
summaries U خلاصه مختصر
telegraphic U تلگرافی مختصر
abridge U مختصر کردن
click U صدای مختصر
apercu U خلاصه مختصر
shorthand U مختصر نویسی
synopses U اجمال مختصر
briefly speaking U مختصر کنیم
brachygraphy U مختصر نویسی
summary U خلاصه مختصر
shortens U مختصر کردن کاستن
briefly <adv.> U بصورت مختصر و مفید
shortened U مختصر کردن کاستن
shorten U مختصر کردن کاستن
abbreviating U مختصر یا مفید کردن
abbreviates U مختصر یا مفید کردن
abbreviate U مختصر یا مفید کردن
metastable U دارای ثبات مختصر
simplifications U تسهیل مختصر سازی
simplification U تسهیل مختصر سازی
abriviated addressing U ادرس مختصر شده
pittance U کمک هزینه مختصر
prospectuses U شرح حال مختصر
bywords U اشاره یانگاه مختصر
byword U اشاره یانگاه مختصر
in a nutshell U بطور خیلی مختصر
pull U برتری جزئی و مختصر
feather U فشار مختصر به گاز
pocket expenses U هزینه مختصر شخصی
compendiously <adv.> U بصورت مختصر و مفید
curtly <adv.> U بصورت مختصر و مفید
bowing acquaintance آشنایی مختصر سلامی و بس
look in U دیدن کردن مختصر
prospectus U شرح حال مختصر
pulls U برتری جزئی و مختصر
spot U زمان مختصر لحظه
compendious U موجز مختصر ومفید
blockhouse U بنای استحکامی مختصر
spots U زمان مختصر لحظه
smack U چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
smacked U چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
smacks U چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
simplification U ساده گردانی مختصر سازی
blink U نادیده گرفته نگاه مختصر
simplifications U ساده گردانی مختصر سازی
blinked U نادیده گرفته نگاه مختصر
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com