English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 74 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
dish of the day U غذای روز
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
birdseed U غذای پرندگان
broth U غذای مایعی مرکب از گوشت یاماهی وحبوبات وسبزیهای پخته
sop U غذای مایع
sops U غذای مایع
luncheon U غذای مفصل
luncheons U غذای مفصل
slosh U غذای چسبناک مشروب لزج
sloshes U غذای چسبناک مشروب لزج
sloshing U غذای چسبناک مشروب لزج
puff U دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
puffing U دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
puffs U دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
board U غذای روی میز
boarded U غذای روی میز
hunger strike U اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
hunger strikes U اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
ravioli U نوعی غذای ایتالیایی از گوشت و نشاسته
chicken feed U غذای جوجه
slop U غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
slopped U غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
slopping U غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
casserole U نوعی غذای مرکب از گوشت وارد
casseroles U نوعی غذای مرکب از گوشت وارد
mawkish U حالت تهوع نسبت به غذای بدمزه
meat U غذای اصلی
meats U غذای اصلی
chopsuey U نوعی غذای چینی
chow mein U نوعی غذای چینی
antipasto U غذای اشتهااور
baked meat U شیرینی اردی غذای پخته
bakemeat U شیرینی اردی غذای پخته
cornmeal U غذای ذرت
debilitant U غذای ضعیف کننده
dinette U غذای گرم
entree U غذای اصلی
entremets U غذای لذید اضافه بر برنامه معمولی
fondu U نوعی غذای سویسی
food container U فرف غذای قابل حمل
gastronomist U متخصص غذای لذیذ
plant food U غذای گیاهی
plant food U غذای گیاه
potluck U غذای مختصر
progressive cookery U پخت تدریجی غذای یکان
shore dinner U غذای دریایی
spirilual nutriment U غذای روحانی
stenophagous U غذای محدود خوار
stinkpot U غذای بدبو
succotash U غذای مرکب از لوبیا ومغزذرت پخته
sweetmeat U غذای شیرین
underfeed U غذای غیر کافی خوردن یا دادن
health food U غذای سالم
health foods U غذای سالم
junk food U غذای ناسالم
junk foods U غذای ناسالم
The food was not fit to eat. U غذای ناجوری بود ( قابل خوردن نبود )
Oily skin (food). U پوست ( غذای ) چرب
Good wholesome food . U غذای سالم وکامل
Rice is a wholesome food . U برنج غذای کاملی است
Frozen meat ( food ) . U گوشت ( غذای ) یخ زده
for half board U برای تختخواب، صبحانه و یک وعده غذای اصلی
a special menu U صورت غذای مخصوص
set menu U صورت غذای هر روزه
speciality of the house U غذای مخصوص طبخ منزل
when in season U غذای فصل
seafood U غذای دریایی
That was a very good meal. غذای خیلی خوبی بود.
munchies [Colloquial] U غذای برای ریز ریز خوردن [مانند تخمه یا پسته]
He warned he would go on a termless hunger strike. U او [مرد] هشدار داد که اعتصاب غذای بی مدتی خواهد کرد.
agape U غذای سبک پس ار جشنی در کلیسا [دین]
I revisited her recipe. U من دستور کار [غذای] او [زن] را دوباره بکار بردم.
restorative food U غذای مقوی
An apple a day keeps the doctor away. <proverb> U غذای خوب طبیب را فراری می دهد.
to toy with one's food U با غذای خود بازی کردن
Partial phrase not found.
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com