English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 81 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
antipasto U غذای اشتهااور
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
orectic U اشتهااور
appetizing U اشتهااور
lickerish U اشپزماهر اشتهااور
stomachic U اشتها اور شربت اشتهااور
appetizer U غذا یا اشامیدنی اشتهااور قبل از غذا
appetisers U غذا یا اشامیدنی اشتهااور قبل از غذا
appetizers U غذا یا اشامیدنی اشتهااور قبل از غذا
health foods U غذای سالم
junk food U غذای ناسالم
spirilual nutriment U غذای روحانی
meats U غذای اصلی
meat U غذای اصلی
cornmeal U غذای ذرت
health food U غذای سالم
shore dinner U غذای دریایی
potluck U غذای مختصر
plant food U غذای گیاه
plant food U غذای گیاهی
entree U غذای اصلی
stinkpot U غذای بدبو
sweetmeat U غذای شیرین
dinette U غذای گرم
junk foods U غذای ناسالم
dish of the day U غذای روز
birdseed U غذای پرندگان
restorative food U غذای مقوی
luncheons U غذای مفصل
luncheon U غذای مفصل
seafood U غذای دریایی
sops U غذای مایع
sop U غذای مایع
chicken feed U غذای جوجه
when in season U غذای فصل
stenophagous U غذای محدود خوار
fondu U نوعی غذای سویسی
a special menu U صورت غذای مخصوص
Oily skin (food). U پوست ( غذای ) چرب
Good wholesome food . U غذای سالم وکامل
Frozen meat ( food ) . U گوشت ( غذای ) یخ زده
set menu U صورت غذای هر روزه
boarded U غذای روی میز
gastronomist U متخصص غذای لذیذ
chopsuey U نوعی غذای چینی
board U غذای روی میز
chow mein U نوعی غذای چینی
debilitant U غذای ضعیف کننده
to toy with one's food U با غذای خود بازی کردن
speciality of the house U غذای مخصوص طبخ منزل
progressive cookery U پخت تدریجی غذای یکان
That was a very good meal. غذای خیلی خوبی بود.
Rice is a wholesome food . U برنج غذای کاملی است
food container U فرف غذای قابل حمل
slosh U غذای چسبناک مشروب لزج
sloshes U غذای چسبناک مشروب لزج
bakemeat U شیرینی اردی غذای پخته
baked meat U شیرینی اردی غذای پخته
sloshing U غذای چسبناک مشروب لزج
agape U غذای سبک پس ار جشنی در کلیسا [دین]
An apple a day keeps the doctor away. <proverb> U غذای خوب طبیب را فراری می دهد.
ravioli U نوعی غذای ایتالیایی از گوشت و نشاسته
casserole U نوعی غذای مرکب از گوشت وارد
casseroles U نوعی غذای مرکب از گوشت وارد
mawkish U حالت تهوع نسبت به غذای بدمزه
underfeed U غذای غیر کافی خوردن یا دادن
entremets U غذای لذید اضافه بر برنامه معمولی
succotash U غذای مرکب از لوبیا ومغزذرت پخته
I revisited her recipe. U من دستور کار [غذای] او [زن] را دوباره بکار بردم.
for half board U برای تختخواب، صبحانه و یک وعده غذای اصلی
The food was not fit to eat. U غذای ناجوری بود ( قابل خوردن نبود )
broth U غذای مایعی مرکب از گوشت یاماهی وحبوبات وسبزیهای پخته
slopping U غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
He warned he would go on a termless hunger strike. U او [مرد] هشدار داد که اعتصاب غذای بی مدتی خواهد کرد.
slop U غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
slopped U غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
puff U دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
puffs U دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
puffing U دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
munchies [Colloquial] U غذای برای ریز ریز خوردن [مانند تخمه یا پسته]
hunger strike U اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
hunger strikes U اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com