English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to wear glasses U عینک گذاشتن یازدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
lorgnettes U ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
lorgnette U ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
whop U بتندی افتادن یازدن
trips U پشت پا خوردن یازدن
trip U پشت پا خوردن یازدن
tripped U پشت پا خوردن یازدن
to strike up U خواندن یازدن اغازکردن
swat U ضربت سخت خوردن یازدن چمباتمه نشستن
swatted U ضربت سخت خوردن یازدن چمباتمه نشستن
swatting U ضربت سخت خوردن یازدن چمباتمه نشستن
lay off <idiom> U به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
run into <idiom> U اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lids U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lid U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
spectacles U عینک
barnacles U عینک
winker U عینک
goggles U عینک
specs U عینک
glass eye U عینک
interpupillary U عینک
lorgnettes U عینک
glass U عینک
spectacle U عینک
eyeglass U عینک
glasses عینک
nosepiece U پل عینک
lorgnette U عینک
oculists U عینک ساز
optometrist U عینک ساز
optometry U عینک فروشی
optic U شیشه عینک
spectacled U عینک دار
monocles U عینک یک چشمی
monocle U عینک یک چشمی
goggling U عینک پرواز
pince nez U عینک دماغی
goggled U عینک پرواز
goggle U عینک پرواز
snow goggles U عینک توفان
smoked glasses U عینک دودی
safety glasses U عینک ایمنی
safety glass U عینک ایمنی
field glasses U عینک صحرایی
field glasses U عینک رزمی
optician U عینک ساز
snow goggles U عینک افتابگیر
rim U قاب عینک
temple U دسته عینک
peeper U ایینه عینک
rims U قاب عینک
lorgnette U عینک پنسی
opticians U عینک ساز
earpiece U دسته عینک
sunglasses U عینک افتابی
lorgnettes U عینک پنسی
oculist U عینک ساز
smoked U عینک دودی
half-glasses عینک یک چشمی
optometry U عینک سازی
butt-strap U لبهمحلاتصالدستهبهفرم عینک
To wear glasses. U عینک زدن
dark glasses عینک آفتابی
bespectacled U عینک زده
eye glass U عینک دستی
eyeglass U عینک فنری
eyeglass U عینک یک چشم
gig lamps U نمایش عینک
gig lamps U عینک شاخدار
burning glass U عینک جوشکاری
goggles U عینک ایمنی
goggles U عینک صحرائی
goggles U عینک افتابی
sun glasses U عینک آفتابی
goggles U عینک محافظ
earpieces U دستهی عینک
scissors-glasses عینک قیچی شکل
prismatic spectacles U عینک نادرست نما
bifocals U دو دید عینک دو کانونی
goggles U عینک حفاظ دار
bifocal U دو دید عینک دو کانونی
rose-coloured spectacles U عینک خوش بینی
wear U عینک یا کراوات زدن فرسودن
pebble U شیشه عینک نوعی عقیق
optician U عینک فروش دوربین ساز
lorgnette U عینک مخصوص روی بینی
wears U عینک یا کراوات زدن فرسودن
he wears glasses U عینک زده است یادارد
lorgnettes U عینک مخصوص روی بینی
opticians U عینک فروش دوربین ساز
pebbles U شیشه عینک نوعی عقیق
optometric U وابسته به میزان دید و عینک سازی
vectograph U عکس مخصوص استفاده از عینک برجسته بینی
To leave behinde. U جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
to leave someone in the lurch U کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
glass U عینک دار کردن شیشهای کردن
stereoscope U جهان نما دوربین یا عینک برجسته نما مبحث اشکال برجسته
infiltrates U گذاشتن
infiltrating U گذاشتن
inculcate U پا گذاشتن
load U گذاشتن
teasing U سر به سر گذاشتن
ti turn in U تو گذاشتن
to take in U تو گذاشتن
take in U تو گذاشتن
to lay it on with a trowel U گذاشتن
loads U گذاشتن
to trample on U گذاشتن
to pickle a rod for U گذاشتن
to run in U تو گذاشتن
inculcating U پا گذاشتن
inculcates U پا گذاشتن
To be gettingh on in years. U پا به سن گذاشتن
inculcated U پا گذاشتن
infiltrate U گذاشتن
go on <idiom> U گذاشتن
infiltrated U گذاشتن
run home U جا گذاشتن
placements U گذاشتن
places U گذاشتن
place U گذاشتن
mislaid U جا گذاشتن
letting U گذاشتن
mislays U جا گذاشتن
putting U گذاشتن
puts U گذاشتن
put U گذاشتن
leaving U گذاشتن
apostrophize U گذاشتن
let U گذاشتن
lets U گذاشتن
placing U گذاشتن
getting on in years U پا به سن گذاشتن
lays U گذاشتن
leave U گذاشتن
question answer U در صف گذاشتن
lay U گذاشتن
misplace U جا گذاشتن
mislaying U جا گذاشتن
mislay U جا گذاشتن
placement U گذاشتن
badgered U :سربسر گذاشتن
to put by U کنار گذاشتن
respects U احترام گذاشتن به
impawn U گرو گذاشتن
respect U احترام گذاشتن به
to put a way U کنار گذاشتن
Welsh U کلاه گذاشتن
to put up forsale U بمزایده گذاشتن
to put in pledge U گرو گذاشتن
to lay it on with a trowel U کار گذاشتن
incase etc U در لفاف گذاشتن
inshrine U درمزار گذاشتن
cuple U در بوته گذاشتن
cupel U در بوته گذاشتن
instal U کار گذاشتن
traced U اثر گذاشتن
traces U اثر گذاشتن
to leave off U کنار گذاشتن
to leave a margin U حاشیه گذاشتن
trace U اثر گذاشتن
dew ret U زیرشبنم گذاشتن
expose U بی پناه گذاشتن
exposes U بی پناه گذاشتن
emplace U کار گذاشتن
exposing U بی پناه گذاشتن
salve U ضماد گذاشتن
impignorate U رهن گذاشتن
to make a for U دردسترس گذاشتن
impignorate U گرو گذاشتن
coop U درقید گذاشتن
imbark U در کشتی گذاشتن
invests U سرمایه گذاشتن
hold in respect U احترام گذاشتن به
investing U سرمایه گذاشتن
invested U سرمایه گذاشتن
invest U سرمایه گذاشتن
flyblow U تخم گذاشتن
to stand sentinel U نگهبان گذاشتن در
leather U چرم گذاشتن به
four horsemen U جا گذاشتن میلههای 1 و 2 و4 و 7 یا 1 و 3 و 6 و 01
high tender U به مزایده گذاشتن
give as a pledge U گرو گذاشتن
mortgages U گرو گذاشتن
put in pledge U گرو گذاشتن
grow a beard U ریش گذاشتن
to take in a reef U بادبان را تو گذاشتن
to take ship U درکشتی گذاشتن
to sow mines U مین گذاشتن
to set one's seal to U صحه گذاشتن
enchase U در نگین گذاشتن
to set by U کنار گذاشتن
encradle U درگهواره گذاشتن
to put up to a U بمزایده گذاشتن
enframe U درقاب گذاشتن
to sell by a U بمزایده گذاشتن
enshrine U درزیارتگاه گذاشتن
embeds U کار گذاشتن
embed U کار گذاشتن
badgers U :سربسر گذاشتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com