English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 251 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
remodel U عوض کردن تعمیر کردن
remodeled U عوض کردن تعمیر کردن
remodeling U عوض کردن تعمیر کردن
remodelled U عوض کردن تعمیر کردن
remodelling U عوض کردن تعمیر کردن
remodels U عوض کردن تعمیر کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
service U تعمیر کردن
serviced U تعمیر کردن
repair U تعمیر کردن
repair U درست کردن جبران کردن تعمیر
repaired U تعمیر کردن
repaired U درست کردن جبران کردن تعمیر
preventative U بررسیهای مرتب قطعه برای تصحیح و تعمیر کردن هر خطای کوچک پیش از رویدادن خطاهای بزرگتر
deadline U منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر
deadlines U منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر
patch U تعمیر کردن
patches U تعمیر کردن
overhaul U پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhaul U برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauled U پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauled U برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauling U پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauling U برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauls U پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauls U برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
mend U تعمیر کردن
mended U تعمیر کردن
mends U تعمیر کردن
refit U تعمیر کردن
refits U تعمیر کردن
refitted U تعمیر کردن
refitting U تعمیر کردن
preventive U بررسیهای مرتب قطعه برای تصحیح و تعمیر کردن هر خطای کوچک پیش از رویدادن خطاهای بزرگتر
restore U تعمیر کردن
restored U تعمیر کردن
restores U تعمیر کردن
restoring U تعمیر کردن
rehash U تعمیر کردن
rehashed U تعمیر کردن
rehashes U تعمیر کردن
fix U تعمیر کردن
fixes U تعمیر کردن
graving dock U اسکله مخصوص تمیز کردن ویا تعمیر نمودن کشتی
refashion U تعمیر کردن
to patch up U تعمیر کردن
vamp U وصله تعمیر کردن
patch up <idiom> U تعمیر کردن
darn [conservate] U تعمیر کردن
to mend a puncture U لاستیک پنچر شده را تعمیر کردن
to repair a flat tire U لاستیک پنچر شده را تعمیر کردن
to repair the roof U بام [خانه] را تعمیر کردن
Other Matches
utilities'man U متخصص تعمیر دستگاههای حرارتی و برقی تعمیر کارتاسیسات
disrepair U احتیاج به تعمیر نیازمند تعمیر
dock receipt U قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
service U تعمیر
repaired U تعمیر
serviced U تعمیر
repair U تعمیر
remaking U تعمیر
repairing U تعمیر
mending U تعمیر
repairs U تعمیر
renovation U تعمیر
spot repair U تعمیر در جا
maintenance U تعمیر
upkeep U تعمیر
instauration U تعمیر
face lifting U تعمیر
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
to do up U تعمیر رکدن
maintenance U تعمیر و نگهداری
out of repair U نیازمند تعمیر
in disrepair U محتاج تعمیر
darner U تعمیر کننده
repair time U مدت تعمیر
aircraft repair U تعمیر هواپیما
field service U تعمیر در محل
in bad repair U نیازمند تعمیر
repair kit U جعبه تعمیر
serviceability U تعمیر پذیری
gunner's mate U تعمیر کارتوپ
maintenance U نگهداری و تعمیر
serviceman U تعمیر کار
serviceability U قابلیت تعمیر
base repair U تعمیر اساسی
emergency repair U تعمیر اضطراری
servicemen U تعمیر کار
under repairing U دردست تعمیر
reconditioning U تعمیر مجدد
under repair U در دست تعمیر
under repair U تحت تعمیر
over haul U تعمیر اساسی
reparation U تعمیر عوض
spot repair U تعمیر در محل
retread process U تعمیر مجدد
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
communication technician U تعمیر کارفنی مخابرات
plate layer U متصدی تعمیر خط اهن
mean repair time U زمان میانگین تعمیر
pattern generator U مولد تعمیر کار
mean time to repair U زمان میانگین تعمیر
repair kit U دست ابزاروسایل تعمیر
repair pit U چاهک تعمیر اتومبیل
maintenance routine U روال تعمیر و نگهداری
docking report U گزارش تعمیر ناو
docks U حوضچه تعمیر ناو
rebuild U نوسازی تعمیر مجدد
dry docks U محل تعمیر کشتی
maintenance work U کار تعمیر و نگهداری
dock U حوضچه تعمیر ناو
rebuilds U نوسازی تعمیر مجدد
upkeep U هزینه نگهداری و تعمیر
docked U حوضچه تعمیر ناو
dry dock U محل تعمیر کشتی
steam fitter U تعمیر کارلوله بخار
floating dock U حوضچه شناور تعمیر کشتی
dry docks U استخر تعمیر کشتی در لنگرگاه
deffered maintenance U تعمیر ونگهداری غیر معمولی
customers U نگهداری و تعمیر یک وسیله مشتری
remote maintenance U تعمیر و نگهداری از راه دور
customer U نگهداری و تعمیر یک وسیله مشتری
motor tool U ابزار و وسایل تعمیر اتومبیل
service U بررسی یا تعمیر یا نگهداری سیستم
terminals U خرابی که قابل تعمیر نیست
remote servicing U تعمیر و نگهداری از راه دور
serviced U بررسی یا تعمیر یا نگهداری سیستم
maintenance shop U کارگاه تعمیر و نگهداری تعمیرگاه
mending U گردآوری شده برای تعمیر
maintenance programmer U برنامه نویس تعمیر ونگهداری
awaiting aircraft availability U زمان انتظار درخط تعمیر
terminal U خرابی که قابل تعمیر نیست
fit call U رده یکم تعمیر و نگهداری
dry dock U استخر تعمیر کشتی در لنگرگاه
transliterate U عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
green run U اولین گردش موتور نو یا تازه تعمیر
unserviceable U غیرقابل تعمیر غیر قابل توزیع
Can you repair my car? آیا میتوانید اتومبیلم را تعمیر کنید؟
awaiting aircraft availability U زمان تحت تعمیر بودن هواپیما
accumulation time U زمان تحت تعمیر بودن وسیله
relaying U برداشتن و دوباره جاگذاری سنگفرشهابرای تعمیر
bodywork U ساختن یا تعمیر اتاق و بدنهی اتومبیل
institutionalises U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device U وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
exploit U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
maintenance window U [زمان تعیین شده برای تعمیر و نگهداری]
service time window U [زمان تعیین شده برای تعمیر و نگهداری]
Can you get it repaired? U آیا ممکن است آن را بدهید تعمیر کنند؟
modulating U میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
justifies U تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
evaporating U تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
refer U ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
compensates U جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
expend U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
mend U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
ascertian U محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن
clears U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
expended U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com