English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
disclosure U عمل بیان در باره چیزی
disclosures U عمل بیان در باره چیزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
establishes U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishing U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
to ruminate on something U اندیشه کردن [در باره چیزی]
to theorize [about something] U نگرشگری کردن [در باره چیزی]
to proffer [somebody something ] [something to somebody] [formal] U سخن گفتن در باره چیزی
to theorise [about something] [British E] U نگرشگری کردن [در باره چیزی]
information [on] about somebody] [something] U داده ها [در باره کسی یا چیزی]
information [on] about somebody] [something] U آگاهی [در باره کسی یا چیزی]
information [on] about somebody] [something] U خبر [در باره کسی یا چیزی]
to meditate on/over something U اندیشه کردن [در باره چیزی]
to contemplate about/on/over something U اندیشه کردن [در باره چیزی]
information [on] about somebody] [something] U معلومات [در باره کسی یا چیزی]
to make of something U در باره چیزی نظر [عقیده] داشتن
to theorize [about something] U استدلال نظری کردن [در باره چیزی]
to theorise [about something] [British E] U استدلال نظری کردن [در باره چیزی]
arguments U بحث در باره چیزی بدون توافق
to proffer [somebody something ] [something to somebody] [formal] U اظهار نظر دادن در باره چیزی
argument U بحث در باره چیزی بدون توافق
to consult with somebody about something U با کسی در باره چیزی مشاوره کردن
arguing U بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
to talk something over with somebody U با کسی در باره چیزی مفصل گفتگو کردن
argues U بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
argued U بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
argue U بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
to get an overview [of something] U دید کلی [در باره چیزی] دست یافتن
On the recent developments he had nothing to say. U در باره تحولات اخیر او هیچ چیزی برای گفتن نداشت.
off print U چاپ دوم باره چیزی که ازمجله یا نگارشهای دیگری گرفته شده باشد
quantified U بیان اثر چیزی با اعداد
describe U بیان مشخصات کسی یا چیزی
quantifying U بیان اثر چیزی با اعداد
quantifies U بیان اثر چیزی با اعداد
described U بیان مشخصات کسی یا چیزی
quantify U بیان اثر چیزی با اعداد
describes U بیان مشخصات کسی یا چیزی
describing U بیان مشخصات کسی یا چیزی
description U کلمهای که مشاخصات چیزی را بیان میکند
That speaks volumes. <idiom> U چیزی را کاملأ واضح بیان می کند.
descriptions U کلمهای که مشاخصات چیزی را بیان میکند
to ask somebody to say a few words U خواهش کردن از کسی کمی [در باره کسی یا چیزی] صحبت کند
authenticate U بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
forbids U بیان اینکه چیزی نباید انجام شود
forbid U بیان اینکه چیزی نباید انجام شود
authenticates U بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
authenticating U بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
authenticated U بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
typographies U فن بیان وتعریف چیزی بصورت علائم ونشانههای رمزی
typography U فن بیان وتعریف چیزی بصورت علائم ونشانههای رمزی
parameter U اطلاعی که حدود یا عملیات چیزی مثل متغیر یا تابع یا برنامه را بیان کند
parameters U اطلاعی که حدود یا عملیات چیزی مثل متغیر یا تابع یا برنامه را بیان کند
The facts speak for themselves. <idiom> U چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است.
to speak [things indicating something] U بیان کردن [رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
warned U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warns U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warn U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
negative true logic U سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
rampart U باره
lake rampart U اب باره
in regard to U در باره
rampire U باره
in relation to U در باره
one-off U یک باره
one-offs U یک باره
ter U سه باره
one-night stand U برنامهی یک باره
tartars U باره دندان
one-night stands U برنامهی یک باره
tartar U باره دندان
Impressionism U در باره ادراک
regard U بابت باره
here U در این باره
regards U باره نسبت
regards U بابت باره
to sputter [about] U تف پراندن [در باره ]
herein U در این باره
on U بالای در باره
regard U باره نسبت
regarded U بابت باره
regarded U باره نسبت
with relation to U نسبت به راجع به در باره
to speak [about] U صحبت کردن [در باره]
tartarous U دارای باره دندان
you do me injustice U در باره من بی عدالتی می کنید
rearrngement U ترتیب دوم باره
countermark U انگ دوم باره
re order U سفارش دوم باره
aftercrop U حاصل دوم باره
reapparition U فهور دوم باره
It deals with ... U موضوع در باره ... است.
conventions U باره مسائل حزبی ناحیهای
to mack i. about a person U در باره کسی از دیگران جویاشدن
convention U باره مسائل حزبی ناحیهای
with regard to U نسبت به در باره راجع به در خصوص
She did not ask about this. U او [زن] دراین باره پرسش نکرد.
to sputter [about] U با خشم سخن گفتن [در باره ]
to talk shop U در باره کار صحبت کردن
what say you to a cinema? U در باره سینما چه عقیده دارید
what do you think of him? U عقیده شما در باره او چیست
multipoint U اتصال چندین باره به یک خط یا یک کامپیوتر
prejudicate U بی رسیدگی رای دادن در باره
i assured him of that U به او در این باره اطمینان دادم
he is an a. on that U سخن او دراین باره است
deuterogamy U عروسی دوم باره تجدیدفراش
for the rest U اما در باره باقی مطالب
monographist U نویسنده شرح مفصل در باره یک موضوع
to do one right U عدالت در باره کسی بجا اوردن
vallum U بارو باره استحکامات خاکریز بارودارکردن
to pry into a person affairs U فضولانه در باره کسی پرسش کردن
to sputter [about] U تند ومغشوش سخن گفتن [در باره ]
to have a different view of [ opinion about] something U در باره موضوی عقیده دیگری داشتن
What do you make of this [it] ? U نظر شما در باره این چه است؟
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
I'll speak at length on this subject. U دراین باره مفصل صحبت خواهم کرد
Allow me to chew it over in my mind . U اجازه بدهید دراین باره فکر کنم
There is nothing I can do about it. U از دست من دراین باره کاری ساخته نیست
to read a book U کتابی را دوباره وسه باره خواندن یامرورکردن
I don't want to say anything about that. U من نمی خواهم در باره آن مورد نظری بدهم.
rhetoric U علم معانی بیان معانی بیان
We would appreciate it if you could provide us with some information about ... U ما سپاسگزار می شویم اگر اطلاعاتی در باره ... به ما ارائه کنید.
genetics U شاخهای از علم زیست شناسی که در باره انتقال وراثت
to talk out a bill U مذاکره کردن در باره لایحهای انقدرکه موکول ببعدگرد د
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
What does Main Street think of this policy? U بازاریها و خانواده های متوسط چه نظری در باره این سیاستمداری دارند؟
urology U رشتهای از علم طب که در باره بیماری دستگاه ادراری وتناسلی بحث میکند
urologic U رشتهای از علم طب که در باره بیماری دستگاه ادراری وتناسلی بحث میکند
Thinking of it still gives me a pang. [Colloquial] U هنوز من را آزار می دهد [اذیت می کند] وقتی که در باره آن فکر می کنم.
urological U رشتهای از علم طب که در باره بیماری دستگاه ادراری وتناسلی بحث میکند
geostrategy U شاخهای از فیزیک سیاسی که در باره علم لشکر کشی بحس میکند
permanent income hypothesis U مینامد میباشد . این تئوری یکی از تئوریهای جدیددر باره مصرف است
glaciology U علمی که در باره تجمع برف ویخ و انجماد در دورههای یخبندان بحث میکند
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
replace U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
querying U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queried U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replaced U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
controls U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
control U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
controlling U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to hang over anything U سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to pass by any thing U از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
appreciate U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
to regard somebody [something] as something U کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
appreciated U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciating U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rate U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rates U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
necrologist U متصدی فهرست مردگان متصدی تهیه اگهی در باره مرگهای تازه
changed U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
change U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
screw up <idiom> U زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
changes U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
fence [around / between something] U حصار [دور چیزی] [بین چیزی]
changing U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
fence [around / between something] U نرده [دور چیزی] [بین چیزی]
to wish for something U ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
desktop U در یک سیستم Apple Macitoshفایل سیستم برای ذخیره سازی اطلاعات در باره فایلهای روی دیسک یا حجم
say so U حق بیان
pronunciation U بیان
say so U بیان
explication U بیان
pronunciations U بیان
experssion U بیان
say-so U بیان
wording U بیان
say-so U حق بیان
rhetorically U بیان
expressions U بیان
locution U بیان
locutions U بیان
interpretations U بیان
explanation U بیان
explanations U بیان
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com