English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
heterosexuality U علاقه بجنس مخالف
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
heterosexual U مربوط به علاقه جنسی نسبت به جنس مخالف
heterosexuals U مربوط به علاقه جنسی نسبت به جنس مخالف
in kind U بجنس
double standard U قواعد تبعیض امیز وسخت گیرمخصوصا نسبت بجنس زن
disinterest U بی علاقه کردن بی علاقه شدن
antisocial U مخالف اصول اجتماعی مخالف اجتماع
interest U علاقه
interests U علاقه .
interests U علاقه
disinterested U : بی علاقه
nonchalant U بی علاقه
stomachy U بی علاقه
fondness U علاقه
uninterested U بی علاقه
penchant U علاقه
bind U علاقه
tie U علاقه
binds U علاقه
unresponsive U بی علاقه
interest U علاقه .
ties U علاقه
affection U علاقه
enthusiast U علاقه مند
enthusiasts U علاقه مند
focal point U علاقه - سرگرمی
consuming U علاقه-عشق
tendencies U علاقه مختصر
fondly U از روی علاقه
disinterest U علاقه نداشتن
going for (someone) <idiom> U علاقه کسی
renunciation U قطع علاقه
put up with <idiom> U علاقه مند
disaffection U عدم علاقه
property U علاقه مایملک
(not one's) cup of tea <idiom> U علاقه ویژه
calf love U علاقه دمدمی
beloved U مورد علاقه
interested U علاقه مند
liking U ذوق علاقه
it is of interest to me U من در ان علاقه مندم
interestedness U علاقه مندی
concerned U علاقه مند
self concern U علاقه بنفس
laceman U علاقه بند
enthusiastic U علاقه مند
tendency U علاقه مختصر
necrophagia U علاقه به اجساد
shebang U امر مورد علاقه
fancy free U بی علاقه عاری از عشق
disaffect U از علاقه و محبت کاستن
to pique U علاقه مند کردن
To be interested in ( keen on ) some thing . U به چیزی علاقه داشتن
You have piqued my interest in ... U تو من را به ... علاقه مند کردی.
To sever ones ties . to lose interest. U قطع علاقه کردن
fancied U تفننی علاقه داشتن به
unconcern U عدم علاقه خونسردی
fancying U تفننی علاقه داشتن به
fancy U تفننی علاقه داشتن به
fanciest U تفننی علاقه داشتن به
fancies U تفننی علاقه داشتن به
spelunking U علاقه به غار شناسی
uniterested U بی علاقه بی دخل وتصرف
interested parties U اشخاص ذی نفع یا علاقه مند
He takes ( heels) much interest in politics. U به سیاست خیلی علاقه دارد
I have lost my interest in football . U دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم
idiopathy U علاقه خاص ناخوشی جداگانه
earnest U سنگین علاقه شدید به چیزی
wanderlust U علاقه مند به سیاحت سفر دوستی
uncommunicative U بی علاقه به مکالمه و تبادل فکر و خبر
turfman U صاحب اسب و علاقه مند به اسبدوانی
It is of no interest to me at all. U من به این موضوع اصلا"علاقه ای ندارم
lady's man U مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
the iron interest U کسانی که در معاملات اهن علاقه مند هستند
adonis U جوان زیبایی که مورد علاقه افرودیت بود
bookworm U کسیکه علاقه مفرطی به مطالعه کتب دارد
ladies' man U مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
shrug your shoulders <idiom> U نشانه بی علاقه [لاقید] یا نا آگاه بودن [اصطلاح]
ladies' men U مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
bookworms U کسیکه علاقه مفرطی به مطالعه کتب دارد
theatre fiend U آدم دیوانه وار علاقه مند به تیاتر
addict U کسی که بسیار آگاه و علاقه مند به فعالیتی است
aficionado کسی که بسیار آگاه و علاقه مند به فعالیتی است.
association for women in computing U متشکل از افرادی که پردازش کامپیوتر علاقه مند هستند
Absence makes the heart grow fonder. <proverb> U جدایى و دورى , باعث افزایش علاقه و دوستى مى شود.
fiend U دارای احساسات شدید [دیوانه وار مشتاق یا علاقه مند]
nympholepsy U جنون و علاقه شدید برای دسترسی به چیزهای غیرقابل حصول
May be I can interest you in this issue . U شاید بتوانم علاقه شما را به این مطلب جلب نمایم
hackers U فردی که علاقه بکار کامپیوترندارد اما از طریق سعی وخطا می خواهد ان را فراگیردهواخواه
hacker U فردی که علاقه بکار کامپیوترندارد اما از طریق سعی وخطا می خواهد ان را فراگیردهواخواه
Andy was never interested in school, but Anna was a completely different kettle of fish. U اندی زیاد به مدرسه علاقه نداشت، اما آنا کاملا متفاوت بود.
feather-bedding U مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
feather bedding U مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
ri/sme U سازمان تخصصی مهندسین علاقه مند در طراحی واستفاده از روبوت هاof Society the Internationalof EngineersRobotics anufacturing
by the ears U مخالف
dissenting U مخالف
dissidents U مخالف
antagonist U مخالف
oppugnant U مخالف
at outs U مخالف
at d. U مخالف
contra U مخالف
antipodal U مخالف
repugnant U مخالف
foe U مخالف
anie U مخالف
gyaku U مخالف
antagonists U مخالف
opponents U مخالف
controvertist U مخالف
contrary to U مخالف
contrariant U مخالف
opponent U مخالف
dissident U مخالف
dissidence U مخالف
foes U مخالف
gainsayer U مخالف
gainst U مخالف
conversed U مخالف
converse U مخالف
hostile U مخالف
against U مخالف
oppositionist U ضد مخالف
contradictions U مخالف
contradiction U مخالف
contradictive U مخالف
converses U مخالف
conversing U مخالف
contrary U مخالف
irreconcilable U مخالف
contradictory U مخالف
averse U مخالف
adversaries U مخالف
adversary U مخالف
unfavorable U مخالف
aliens U مخالف
non content U مخالف
out of keeping U مخالف
oppugner U مخالف
oppositive U مخالف
conflicting U مخالف
inadvisable U مخالف
opposit U مخالف
alien U مخالف
with U مخالف
adverse U مخالف
resistent U مخالف
against the current <adv.> U مخالف جریان
against nature U مخالف طبیعت
against the stream <adv.> U مخالف جریان
windbound U باد مخالف
contralateral muscles U عضلات مخالف
diverse U مختلف مخالف
contra flow U جهت مخالف
upstream <adj.> <adv.> U مخالف جریان
conflictive U مغایر مخالف
anti U مخالف علیه
bucking voltage U ولتاژ مخالف
antipapal U مخالف پاپ
anti parallel feeding U تغذیه مخالف
antimonaechical U مخالف سلطنت
antitrust U مخالف تشکیل
dissentient U مخالف معاند
to be in the opposition U مخالف بودن
the a party U طرف مخالف
dissenting opinion U نظر مخالف
standpat U مخالف تغییر
divert action U عملیات مخالف
reluctate U مخالف کردن
reluctancy U بیزاری مخالف
prevailing wind U باد مخالف
overthwart U بالحن مخالف
overthwart U بطور مخالف
head wind U باد مخالف
ill humored U مخالف ترشرو
oppositely U بطور مخالف
dis- U مخالف کردن
headwinds U باد مخالف
contraposition U مفهوم مخالف
take a dim view of <idiom> U مخالف بودن
at odds <idiom> U مخالف بودن
The opposition parties . U احزاب مخالف
contrary to the law U مخالف قانون
In the opposite direction . U درجهت مخالف
counter ion U یون مخالف
countersuggestion U تلقین مخالف
counterview U عقیده مخالف
in the opposite direction. U در جهت مخالف
crosscurrent U جریان مخالف
defier U مخالف کننده
disaccord U مخالف کردن
loggerheads U مخالف - جنگجو
obscurantist U مخالف اصلاحات
defiant U معاند مخالف
veto U رای مخالف
vetoed U رای مخالف
antipathy U احساس مخالف
cons U رای مخالف
antislavery U مخالف بردگی
conning U رای مخالف
conned U رای مخالف
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com