English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
contracts under seal U عقود مصدقه عقود مبتنی بر سند رسمی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
contracts U عقود
special contracts U عقود معینه
unspecified contracts U عقود نامعین
specified contracts U عقود معینه
offeror U پیشنهاددهنده در عقود
words in contracts should U الفاظ عقود محمول است برمعانی عرفیه
consideration U وجه التزام یا خسارت تادیه یاخسارت عدم انجام تعهد که در عقود و ایقاعات تعیین میشود و یا به طور کلی "ضمانت اجرای عقد و تعهد " عوض یا عوضین
considerations U وجه التزام یا خسارت تادیه یاخسارت عدم انجام تعهد که در عقود و ایقاعات تعیین میشود و یا به طور کلی "ضمانت اجرای عقد و تعهد " عوض یا عوضین
arbitratrix U چاکمه مصدقه
democratic U مبتنی بر دمکراسی
machine based U مبتنی بر ماشین
character based program U برنامه مبتنی بر کاراکتر
computer based training U تربیت مبتنی بر کامپیوتر
tortious U مبتنی بر تعدی و تفریط
market directed economy U اقتصاد مبتنی بر بازار
returns U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
return U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returning U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returned U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
hypostyle U دارای سقف مبتنی بر ردیف ستون
officiary U مامور رسمی مقام رسمی
officious U نیمه رسمی شبهه رسمی
reviewing U بازدید رسمی یاسان رسمی
reviewed U بازدید رسمی یاسان رسمی
review U بازدید رسمی یاسان رسمی
reviews U بازدید رسمی یاسان رسمی
solemn form U در CL تصدیق وصیتنامه یا از طریق رسمی یعنی در دادگاه است یا ازطریق غیر رسمی یا عادی است که توسط دفاتر اسنادرسمی به عمل می اید
judge made law U نظام حقوقی مبتنی بر سوابق قضایی و ارا محاکم
pan germanism U نظریه مبتنی بر برتری نژاد اریایی ژرمنی بر سایر نژادها
dialectic materialism U دیالکتیک مادی مبتنی بر قبول جبرتاریخ به عنوان یک سائق عمده وقایع
dialectic U روش مبتنی بر مباحثه و مکالمه روشی است که فلاسفهای نظیر سقراط
predicate U تابع یا عبارت که در برنامههای مبتنی بر قانون مثل سیستمهای خبره به کار می رود
predicates U تابع یا عبارت که در برنامههای مبتنی بر قانون مثل سیستمهای خبره به کار می رود
predicating U تابع یا عبارت که در برنامههای مبتنی بر قانون مثل سیستمهای خبره به کار می رود
predicated U تابع یا عبارت که در برنامههای مبتنی بر قانون مثل سیستمهای خبره به کار می رود
objectivism U روش فکری که مبتنی بر اصالت حقایقی است که به وسیله درک حسی استنباط میشود
exchange devaluation U تنزل رسمی قیمت ارز تضعیف رسمی ارز
forward chaining U روش استدلال مبتنی بر وقایع که از شرایط شناخته شده به هدف مطلوب می رسد زنجیره پیشرو
fractional reserve banking U روش مبتنی بر ذخیره جبران کسری در امریکا در ازای هرصد دلاری که مشتریان دربانک می گذارد
imperialism U سیاست مبتنی بر استفاده از وسایل سیاسی برای بسط قدرت اقتصادی درخارج از محدوده کشورامپریالیستی
piloted U زبان برنامه نویسی کامپیوتری که از قالب مبتنی بر متن استفاده می کنند و در آموزش کامپیوتر به کار می رود
imperialism U استعمار طلبی سیاست مبتنی بر توسعه یک کشور تا حد یک امپراطوری ویا حفظ چنین قلمرویی درصورت وجود
pilot U زبان برنامه نویسی کامپیوتری که از قالب مبتنی بر متن استفاده می کنند و در آموزش کامپیوتر به کار می رود
isolationism U سیاست مبتنی برکناره گیری و دوری جستن ازجریانات سیاسی جهان و نیزقطع رابطه اقتصادی با سایرکشورها
pilots U زبان برنامه نویسی کامپیوتری که از قالب مبتنی بر متن استفاده می کنند و در آموزش کامپیوتر به کار می رود
pluralism U عقیده مبتنی برلزوم دخالت کلی و عملی موسسات و مجامع غیر دولتی در امر اداره مملکت
communism U کمونیسم نظام اقتصادی مبتنی براندیشههای مارکسیستی که مالکیت و ابزار تولید عمومی و در کنترل دولت قرار دارد
predicating U اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicate U اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicated U اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicates U اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
bureaucreacy U رعایت تشریفات اداری به حد افراط کاغذ بازی و سیستم حکومتی و اداری مبتنی بر ان
intermediate U فضای حافظه که زمان دستیابی بین حافظه اصلی و سیستم مبتنی بر دیسک دارد
subjective U فلسفه مبتنی بر اعتقاد به اصالت ادراکات ذهنی ومحدودیت اگاهی انسان صرفا" به همین ادراکات درون گرایی
Taoism U روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
rightsizing U فرایند جابجایی ساختار فناوری اطلاعات یک شرکت به کاراترین سخت افزار. اغلب به معنای جابجایی از شبکه مبتنی بر mainfrome به شبکه بر پایه pc
TCP/IP U پروتکل ارسال داده در شبکه ها وسیستمهای ارتباطی . اغلب در شبکههای مبتنی برUnix استفاده میشود این پروتکل برای تمام ارتباط تحت کنترل مرکز استفاده میشود
revisionism U روش فکری ادوارد برنشتاین المانی که ابتدا پیرو مارکس بود ولی بعدا" دکترین فوق را که مبتنی است بر اصلاح سیستم انقلابی مارکس و اعتقاد به این که سوسیالیسم از طریق تکامل تدریجی میتواندجهانگیر شود ابداع کرد
bolshevism U مکتبی متفرع از مارکسیسم که مبدع ان لنین بوده است و مبتنی است بر تاکید این مسئله که طبقه پرولتاریا باید با جنبش و اعمال قوه و بدون اینکه منتظر فرسودگی خودبخودی سیستم کاپیتالیستی باشد قدرت سیاسی را به دست گیرد.
market socialism U سوسیالیسم مبتنی بر بازار سیستم اقتصادی که در ان وسایل تولید در مالکیت عمومی بوده اما نیروهای بازار در این سیستم مکانیسم هماهنگ کننده را بوجود می اورند . سیستم اقتصادی یوگسلاوی مثال مشخصی ازاین نوع سیستم میباشد
solemn U رسمی
formmal U رسمی
official U رسمی
institutional U رسمی
orthodox U رسمی
formal U رسمی
tuxedo U لباس رسمی
aregular cook U اشپز رسمی
protesting U واخواست رسمی
insignia U مدال رسمی
protesting U اعتراض رسمی
informal U غیر رسمی
tuxedos U لباس رسمی
protests U واخواست رسمی
bank holidays U تعطیلات رسمی
asparagus U مارچوبهء رسمی
protests U اعتراض رسمی
protested U اعتراض رسمی
officiate U مقام رسمی
officiating U مقام رسمی
missive U نامه رسمی
officious U غیر رسمی
pronouncement U اعلامیه رسمی
pronouncements U اعلامیه رسمی
career U دوره رسمی
careered U دوره رسمی
missives U نامه رسمی
official deed U سند رسمی
careers U دوره رسمی
officiated U مقام رسمی
officiates U مقام رسمی
protested U واخواست رسمی
protest U اعتراض رسمی
protest U واخواست رسمی
insignia U نشان رسمی
official U عالیرتبه رسمی
careering U دوره رسمی
official communications U ابلاغیه رسمی
official religion U دین رسمی
officialize U رسمی کردن
mare's tail U هپوریس رسمی
officiously U بطورغیر رسمی
letter de chancellerie U نامه رسمی
legalization U شناسایی رسمی
prontonotary U سردفتراسناد رسمی
intrant U ورود رسمی
prothonotary U سردفتراسناد رسمی
insigne U مدال رسمی
insigne U نشان رسمی
public submission U مناقصه رسمی
official gazette U روزنامه رسمی
official receipt U رسید رسمی
nonformal U غیر رسمی
official channels U طرق رسمی
official channels U مجاری رسمی
official authorities U مراجع رسمی
official jurnal U روزنامه رسمی
official document U سند رسمی
noterial document U سند رسمی
official language U زبان رسمی
official meeting U ملاقات رسمی
official meeting U اجتماع رسمی
official prices U قیمتهای رسمی
official rate U نرخ رسمی
semi official U نیمه رسمی
semi officially U بطورنیم رسمی
hansard U مذاکرات رسمی
dress suit U لباس رسمی شب
statute mile U مایل رسمی
contracts under seal U عقد رسمی
tux U لباس رسمی
communique U ابلاغ رسمی
vestment U لباس رسمی
cognizance U اخطار رسمی
card-carrying U عضو رسمی
bonspiel U مسابقه رسمی
boarding call U بازدید رسمی
throwaway U غیر رسمی
Full dress. Formal dress. U لباس رسمی
free and easy <idiom> U غیر رسمی
state religion U مذهب رسمی
dress uniform U انیفرم رسمی
semiformal U نیمه رسمی
semiofficial U نیمه رسمی
smallage U کرفس رسمی
solemn form U طریقه رسمی
speedwell U سیزاب رسمی
formal review U بررسی رسمی
formal review U سان رسمی
formal group U گروه رسمی
formal education U اموزش رسمی
formal accountability U ذیحسابی رسمی
extra official U غیر رسمی
standard time U زمان رسمی
driss uniform U لباس رسمی
stand on ceremony <idiom> U رسمی بودن
placard U پروانه رسمی
functions U ایین رسمی
functioned U ایین رسمی
function U ایین رسمی
officials U مقامات رسمی
audiences U ملاقات رسمی
audience U ملاقات رسمی
positioned U شغل رسمی
position U شغل رسمی
reprimands U توبیخ رسمی
reprimanding U توبیخ رسمی
reprimanded U توبیخ رسمی
reprimand U توبیخ رسمی
returns U گزارش رسمی
returning U گزارش رسمی
returned U گزارش رسمی
return U گزارش رسمی
unofficial U غیر رسمی
placards U پروانه رسمی
notes U نامه رسمی
talking to U سرزنش رسمی
formalised U رسمی کردن
talking-to U سرزنش رسمی
noting U نامه رسمی
formalized U رسمی کردن
formalises U رسمی کردن
official receiver U اعتصاب رسمی
formalising U رسمی کردن
formalize U رسمی کردن
formalizes U رسمی کردن
note U نامه رسمی
official U موثق و رسمی
formalizing U رسمی کردن
physician in ordinary U پزشک رسمی یا همیشگی
pro memoria U نامه غیر رسمی
official calibration U واسنجی رسمی [مهندسی]
official oath U سوگند قانونی یا رسمی
officially represented U دارای نماینده رسمی
official visit U بازدید رسمی فرمانده
regulation clothing U لباس رسمی نظامی
morning dress U جامهی رسمی صبحگاهی
visit of courtesy U بازدید رسمی نظامی
vestment U لباس رسمی اسقف
stuffed shirt <idiom> U شخص رسمی وجدی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com