English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 217 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
juror U عضو هیئت منصفه
jurors U عضو هیئت منصفه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
panel U نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
panels U نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
verdict U رای هیئت منصفه فتوی
verdicts U رای هیئت منصفه فتوی
juries U هیئت منصفه
jury U هیئت منصفه
grand juries U هیئت منصفه عالی
grand jury U هیئت منصفه عالی
assize U هیئت قضات یا منصفه
embracery U جرم اعمال نفوذ در هیئت منصفه یا دادگاه
petit jury U هیئت منصفه دوازده نفری
petty jury U هیئت منصفه
special jury U هیئت منصفه مخصوص
trial jury U هیئت منصفه
true bill U اعلام جرمی که هیئت منصفه در فهر ان صحه گذارند
Other Matches
summing up U خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
summings up U خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
presidium U هیئت عامله دائمی شاغل در دوره فترت هیئت رئیسه
boardroom U اتاق هیئت رئیسه یا هیئت امنا
board U هیئت عامله یاامنا هیئت مدیره
boardrooms U اتاق هیئت رئیسه یا هیئت امنا
boarded U هیئت عامله یاامنا هیئت مدیره
petty jury U هیئت داوری هیئت قضات
judicature U هیئت دادرسان هیئت قضاوت
panelist U عضو هیئت مشاوره و مباحثه یا عضو هیئت رادیو تلویزیون
defferential assets U هیئت رسیدگی باختلافات هیئت رسیدگی به حسابها
jury U هیات منصفه
juries U هیات منصفه
verdicts U رای هیات منصفه
member of the jury U عضو هیات منصفه
foreman U سخنگوی هیات منصفه
foremen U سخنگوی هیات منصفه
verdict U تصمیم هیات منصفه
verdict U رای هیات منصفه
verdicts U تصمیم هیات منصفه
grand jury U هیات منصفه عالی
jurors U عضو هیات منصفه
grand juries U هیات منصفه عالی
jury man U عضو هیات منصفه
juror U عضو هیات منصفه
forewoman U سخنگوی هیات منصفه
challenging a juror U جرح عضو هیات منصفه
forelady U زن سخنگو ورئیس درهیئت منصفه
pyx jury U هئیت منصفه عیارگیران داوران دینارسنج
withdrawing a juror U حذف یکی از دوازده عضوهیات منصفه
striking a jury U تعیین هیات منصفه با روش حذفی
struck U هیات منصفه تعیین شده باروش حذفی
embraceor U متهم به اعمال نفوذ درهیئت منصفه یا دادگاه
principal challenger U رد عضو هیات منصفه با دلیل قابل قبول
inquisitions U نظری که هیات منصفه در ذیل برگ بازجویی میدهد رسیدگی
attaint U محکومیت قاضی یا عضوهیئت منصفه بعلت دادن رای غلط
perverse verdict U رای هیات منصفه که بدون توجه به راهنمایی قاضی دادگاه
inquisition U نظری که هیات منصفه در ذیل برگ بازجویی میدهد رسیدگی
panels U صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
panel U صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
indicted U متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indict U متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicts U متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicting U متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
to pack a jury U جورکردن و برگزیدن اعضای هئیت منصفه بدانسان که طرافداری از شخص بنماید
summary conviction U حکم محکومیت صادره ازدادگاه بخش بدون دخالت هیات منصفه
open verdict U رای هیات منصفه حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
riders U ماده اصلاحی یا الحاقی درشور سوم لایحه الحاقیه رای هیات منصفه
rider U ماده اصلاحی یا الحاقی درشور سوم لایحه الحاقیه رای هیات منصفه
peremptory challenge U رد عضو هیات منصفه به وسیله یکی از اصحاب دعوی بدون ذکر دلیل خاص
astronomy U هیئت
commissions U هیئت
commissioning U هیئت
commission U هیئت
corps U هیئت
committee U هیئت
configuration U هیئت
configurations U هیئت
guize U هیئت
panel U هیئت
panels U هیئت
attitude U هیئت
attitudes U هیئت
confranternity U هیئت
committees U هیئت
top drawer U هیئت حاکمه
professoriat U هیئت استادان
jury U هیئت داوران
committee U هیئت یا کمیته
economic commission U هیئت اقتصادی
astronomy U هیئت استرونومی
constituencies U هیئت موسسان
commissioner U عضو هیئت
commissioners U عضو هیئت
collegium U هیئت یا کمیته
department U قسمت هیئت
departments U قسمت هیئت
formats U قالب هیئت
astronomically U مطابق هیئت
board of direcotors U هیئت مدیره
board of directers U هیئت مدیره
board of directors U هیئت مدیره
faculty U هیئت علمی
faculties U هیئت علمی
council ot ministers U هیئت وزراء
constituency U هیئت موسسان
political mission U هیئت سیاسی
knightage U هیئت شوالیه ها
military comission U هیئت نظامی
military body U هیئت نظامی
astronomy U علم هیئت
legislative body or assembly U هیئت مققنه
expedition U هیئت اعزامی
expeditions U هیئت اعزامی
diplomatic mission U هیئت سیاسی
board of trade U هیئت بازرگانی
juries U هیئت داوران
directorate U هیئت رئیسه
bureau U هیئت اداری
executive U هیئت رئیسه
executives U هیئت رئیسه
commissioning U هیئت مامورین
commission U هیئت مامورین
boarded U هیئت کمیسیون
boarded U هیئت ژوری
deputation U هیئت نمایندگی
board U هیئت کمیسیون
board U هیئت ژوری
deputations U هیئت نمایندگی
bureaus U هیئت اداری
hue U هیئت منظر
hues U هیئت منظر
configuration U هیئت پذیری
configurations U هیئت پذیری
commissions U هیئت مامورین
directorates U هیئت رئیسه
physiques U ترکیب هیئت
governing bodies U هیئت حاکمه
staffed U اعضاء هیئت
bar U هیئت وکلاء
staff U اعضاء هیئت
bars U هیئت وکلاء
instituted U هیئت شورا
instituting U هیئت شورا
physique U ترکیب هیئت
staffs U اعضاء هیئت
institutes U هیئت شورا
legislature U هیئت مقننه
legislatures U هیئت مقننه
format U قالب هیئت
governing body U هیئت حاکمه
institute U هیئت شورا
committees U هیئت یا کمیته
summing up evidence U نطق اختتامیه وکیل در انتهای دادرسی که ضمن ان ادله ومدافعات خود را برای هیات منصفه شرح میدهد
delegacy U نماینده هیئت نمایندگان
cabinets U هیئت وزرا اطاقک
the f. U اعضای هیئت پزشکی
to be masked U تدیل هیئت دادن
editorial staff U هیئت مدیره یانویسنده
directorate U هیئت مدیره ستادی
military assistance advisory group (maag U هیئت مستشاری نظامی
military body U هیئت رئیسه نظامی
panel U هیئت تشک پالان
directorates U هیئت مدیره ستادی
missionary U وابسته به هیئت اعزامی
constellation U هیئت صورت فلکی
constellations U هیئت صورت فلکی
electorates U هیئت انتخاب کنندگان
panels U هیئت تشک پالان
transmutes U تغییر هیئت دادن
chairman of the board [of directors/managers] U رئیس هیئت مدیره
backbenchers U عضو هیئت قانونگذاری
president of the board [ American E] U رئیس هیئت مدیره
backbencher U عضو هیئت قانونگذاری
chief executive officer [CEO] [American E] U رئیس هیئت مدیره
assembly U هیئت قانون گذاری
missionaries U وابسته به هیئت اعزامی
directors U عضو هیئت مدیره
companies U دسته هیئت بازیگران
transmuted U تغییر هیئت دادن
astronomically U از روی علم هیئت
white hall U هیئت حاکمه انگلیس
masked balls U رقص با هیئت مبدل
cabinets U کابینه هیئت دولت
masked ball U رقص با هیئت مبدل
cabinet U هیئت وزرا اطاقک
cabinet U کابینه هیئت دولت
company U دسته هیئت بازیگران
transmuting U تغییر هیئت دادن
transmute U تغییر هیئت دادن
director U عضو هیئت مدیره
electorate U هیئت انتخاب کنندگان
directorates U مقام ریاست هیئت مدیره
uranological U وابسته به هیئت و اجرام سماوی
directorate U مقام ریاست هیئت مدیره
astronomical U بیشمار وابسته به علم هیئت
astronomic U بیشمار وابسته به علم هیئت
transfiguration U تبدیل هیئت تغییر شکل
privy councillor U عضو هیئت رایزنان سلطنتی
Soviet U هیئت حاکمه اتحاد جماهیرشوروی
cryptoboard U هیئت کشف رمز پیامها
assignees in bankruptcy U هیئت تصفیه امور ورشکسته
mission U ماموریت هیئت اعزامی یا تبلیغی
chairmen U مدیر رئیس هیئت مدیره
chairman U مدیر رئیس هیئت مدیره
missions U ماموریت هیئت اعزامی یا تبلیغی
Soviets U هیئت حاکمه اتحاد جماهیرشوروی
secretariat U هیئت دبیران وکارمندان دفتری
secretariats U هیئت دبیران وکارمندان دفتری
discipline and adjustment board U هیئت تدوین مقررات انضباطی
discharge U مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
discharges U مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
special verdict U رای هیات منصفه در حالتی که حقایق موضوع مطروحه را ان چنان که برایشان ثابت شده است اعلام و اخذ تصمیم را به دادگاه بسپارند
electoral college U هیئت انتخاب کنندگان رئیس جمهور
White Paper U گزارش هیئت دولت نامه سفید
board of [executive] directors U هیئت نظاره [اقتصاد] [اصطلاح رسمی]
combined communication board U هیئت ارتباطات ستاد یکانهای مرکب
board of [executive] directors U هیئت مدیره [اقتصاد] [اصطلاح رسمی]
directorate [of a company] U هیئت مدیره [اقتصاد] [اصطلاح رسمی]
directorate [of a company] U هیئت نظاره [اقتصاد] [اصطلاح رسمی]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com