Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
tie
U
عضو تحمل کننده کشش
ties
U
عضو تحمل کننده کشش
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
bearing
U
قسمت تحمل کننده بار
abiding
U
تحمل کننده
incidence of taxation
U
تحمل کننده نهایی مالیات کسی که بار اصلی مالیات رابه دوش می کشد
tolerator
U
تحمل کننده
Other Matches
too much of a good thing
U
غیر قابل تحمل تحمل ناپذیر
corrector
U
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
toleration
U
تحمل
endurance
U
تحمل
tolerances
U
تحمل
tolerance
U
تحمل
enduringness
U
تحمل
good humor
U
تحمل
longanimity
U
تحمل
passiveness
U
تحمل
tolerable
U
قابل تحمل
endurable
U
تحمل پذیر
sufferable
U
تحمل پذیر
good humouredly
U
با صبر و تحمل
support
U
تحمل کردن
sustainable
U
قابل تحمل
frustration tolerance
U
تحمل ناکامی
expected time
U
زمان تحمل
stand
U
تحمل کردن
bearable
U
تحمل پذیر
fault tolerance
U
تحمل نقص
forbearance
U
تحمل امساک
tolerable
U
تحمل پذیر
unbearable
U
تحمل ناپذیر
dure
U
تحمل کردن
take it
<idiom>
U
تحمل مشکلات
vasbyt
U
تحمل کردن
unbearably
U
تحمل ناپذیر
put up with
U
تحمل کردن
forbore
U
تحمل کرد
to give support to
U
تحمل کردن
to bear out
U
تحمل کردن
intolerable
U
تحمل ناپذیر
dree
U
تحمل کردن
bearing capacity
U
قدرت تحمل
bearing capacity
U
فرفیت تحمل
bearing capacity
U
گنجایش تحمل
beyond bearing
U
تحمل ناپذیر
beyond bearing
U
غیرقابل تحمل
tolls
U
تحمل خسارت
tolling
U
تحمل خسارت
toll
U
تحمل خسارت
supportable
U
قابل تحمل
insufferable
U
تحمل ناپذیر
defrayal
U
تحمل هزینه
thole
U
تحمل کردن
withstands
U
تحمل کردن
sustain
U
تحمل کردن
impassibility
U
تحمل ناپذیری
abhide
U
تحمل کردن
suffer
U
تحمل کردن
sustained
U
تحمل کردن
lie down under
U
تحمل کردن
sustains
U
تحمل کردن
undergo
U
تحمل کردن
bide
U
تحمل کردن
tolerate
U
تحمل کردن
withstanding
U
تحمل کردن
suffers
U
تحمل کردن
withstand
U
تحمل کردن
endures
U
تحمل کردن
endured
U
تحمل کردن
withstood
U
تحمل کردن
endure
U
تحمل کردن
tolerating
U
تحمل کردن
tolerated
U
تحمل کردن
tolerates
U
تحمل کردن
impossible
[colloquial]
<adj.>
U
تحمل ناپذیر
sit down under
U
تحمل کردن
suffered
U
تحمل کردن
undergoes
U
تحمل کردن
undergoing
U
تحمل کردن
intolerancy
U
عدم تحمل
undergone
U
تحمل کردن
intolerableness
U
تحمل نا پذیری
intolerability
U
تحمل ناپذیری
intolerance
U
عدم تحمل
weathered
U
تحمل یابرگزارکردن
insupportable
U
تحمل ناپذیر
experience
U
تحمل کردن
experiencing
U
تحمل کردن
weather
U
تحمل یابرگزارکردن
keep up
U
تحمل کردن
weathers
U
تحمل یابرگزارکردن
experiences
U
تحمل کردن
insufferably
U
بطور تحمل ناپذیر
borne
U
تحمل کرده یاشده
stomaching
U
اشتها تحمل کردن
stomached
U
اشتها تحمل کردن
stomach
U
اشتها تحمل کردن
stomachs
U
اشتها تحمل کردن
bearingly
U
از روی تحمل و بردباری
intolerable
U
غیر قابل تحمل
tolerably
U
بطور قابل تحمل
gameness
U
طاقت تحمل مصائب
stress tolerance
U
تحمل فشار روانی
to live through something
U
چیزی را تحمل کردن
unsustainable
<adj.>
U
غیر قابل تحمل
breaking load
U
حداکثر تحمل بار
taxpaying capacity
U
تحمل کل بار مالیات
insupportably
U
بطور تحمل ناپذیر
tolerances
U
حدود قابل تحمل
fault tolerance
U
قدرت تحمل نقص
tolerance
U
حدود قابل تحمل
outstand
U
بیشتر تحمل کردن
intolerantly
U
بدون تحمل متعصبانه
intolerably
U
بطور تحمل ناپذیر
smooth something over
<idiom>
U
بهتریا قابل تحمل تر شدن
to champ the bit
U
چیزیرابابی صبری تحمل کردن
(can't) stand
<idiom>
U
تحمل نکردن،دوست نداشتن
i am out of p with it
U
دیگرنمیتوانم انرا تحمل کنم
comporting
U
جور بودن تحمل کردن
tail boom
U
پایهای که سطوح دم را تحمل میکند
stick
U
پیچ درکار تحمل کردن
to sustain a loss
U
ضر ردادن تحمل خسارت کردن
to suffer a loss
U
ضر ر دادن تحمل خسارت کردن
insufferable
U
تن در ندادنی غیر قابل تحمل
bete noire
U
ادم مزاحم وغیرقابل تحمل
comports
U
جور بودن تحمل کردن
comported
U
جور بودن تحمل کردن
bear
U
تاب اوردن تحمل کردن
comport
U
جور بودن تحمل کردن
bears
U
تاب اوردن تحمل کردن
at the top of one's bent
U
تا انجا که می توان تحمل کرد
forborne
U
دست برداشتن تحمل کردن
overweight
U
تحمل وزن اضافه از طرف اسب
tolerances
U
قدرت تحمل نسبت بدارویا زهر
on line fault tolerant system
U
سیستم تحمل خرابی درون خطی
scaleweight
U
وزنی که اسب در مسابقه تحمل میکند
transient
U
وسیلهای که ولتاژ موقت را تحمل میکند
broad shoulders
U
نیروی باربری یا طاقت تحمل مسئولیت
tolerance
U
قدرت تحمل نسبت بدارویا زهر
transients
U
وسیلهای که ولتاژ موقت را تحمل میکند
unbearable
U
غیر قابل تحمل تاب ناپذیر
unbearably
U
غیر قابل تحمل تاب ناپذیر
The nerves can only take so much .
U
اعصاب می توانند فقط تا حدی تحمل بکنند .
have half a mind
<idiom>
U
احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
to see what
[mettle]
he is made of
<idiom>
U
تا ببینیم او
[مرد]
چقدر توانایی
[تحمل]
دارد
to have your share of something
[negative]
U
چیزی
[بدی]
را اجبارا تحمل کردن
[باران یا سرزنش]
scale of weights
U
جدول وزنهایی که اسب مسابقه باید تحمل کند
penance
U
تحمل عذاب جسمی برای بخشوده شدن گناه
to gild the pill
U
چیزناگواری راکه انسان ناچاراست تحمل نمایدبصورت خوشی دراوردن
to stand the racket
U
ازعهده ازمایش برامدن تحمل سختی وامتحان کردن بردباری
eurytopic
U
دارای قدرت تحمل زیاد نسبت به تغییرات عوامل محیط
nobody can take work
[abuse]
indefinitely.
U
هیچ کس نمی تواند کار
[سو استفاده]
را به طور نامحدود تحمل بکند.
an athlete's body
[circulation]
can take a lot of punishment.
U
بدن
[گردش خون]
یک ورزشکار می تواند فشار زیادی را تحمل بکند .
puncheon
U
ستونی کوتاه که بجای تحمل بار تیر در بین دو پایه بکارمیرود
braced
U
گره فشاری که اجزاء دیگر ساختمان را نگهداری یابار انها را تحمل میکنند
brace
U
گره فشاری که اجزاء دیگر ساختمان را نگهداری یابار انها را تحمل میکنند
altitude/height hold
U
متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
inhibitor
U
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
marshaller
U
هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
propounder
U
ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
final setting time
U
مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
wheel load
U
فرفیت بار یا تحمل وزن باندفرود در یک فرودگاه یامحوطه تاکسی کردن یا جاده اسفالت
quick disconnect coupling
U
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primer
U
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primers
U
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor
U
گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
homogeneous computer network
U
یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
fan
U
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanning
U
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fans
U
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
dual
U
در یک سیستم FDDI ایستگاهی که حاوی دو حلقه شبکه است و برنامه تحمل خطا به کار می روند
fanned
U
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
steam fitter
U
نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
distractive
U
گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
makgi boowi
U
نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
interceptor
U
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
changer
U
دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
del credere
U
وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
vasomotor
U
اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
detonator
U
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
detonators
U
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
interceptors
U
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
search jammer
U
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
suppressive
U
خنثی کننده اتش سرکوب کننده
prepossessing
U
مجذوب کننده جلب توجه کننده
sprining charge
U
خرج چال کننده یا گود کننده
padding
U
پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
expostulator
U
سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
claqueur
U
تشویق کننده
[یا هو کننده]
استخدام شده
force
U
قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
forcing
U
قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
forces
U
قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
stop order
U
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
astigmatizer
U
وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
modifier
U
اصلاح کننده تعدیل کننده
thwarter
U
خنثی کننده مسدود کننده
modulator demodulator
U
تلفیق کننده- تفکیک کننده
intermediary
U
وساطت کننده مداخله کننده
intermediaries
U
وساطت کننده مداخله کننده
prosecutors
U
پیگرد کننده تعقیب کننده
favourer
U
یاری کننده مساعدت کننده
prosecutor
U
پیگرد کننده تعقیب کننده
desolater
U
ویران کننده متروک کننده
provisioner
U
تدارک کننده تهیه کننده
oppressive
U
خورد کننده ناراحت کننده
insulator
U
جدا کننده عایق کننده
homager
U
تجلیل کننده کرنش کننده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com