Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
proselyte
U
عضو تازه حزب بدین تازهای وارد کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
proselytizing
U
بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytizes
U
بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytised
U
بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytize
U
بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytises
U
بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytising
U
بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytized
U
بدین تازهای وارد شدن یاکردن
initiating
U
تازه وارد کردن
initiates
U
تازه وارد کردن
initiated
U
تازه وارد کردن
initiate
U
تازه وارد کردن
hit the spot
<idiom>
U
نیروی تازه وارد کردن
postulancy
U
تقاضای ورود بدین یا جمعیتی تازه
i had scarely arrived
U
تازه وارد شده بودم که هنوز وارد نشده بودم که ...
immigrant
U
تازه وارد
newcomers
U
تازه وارد
carechumen
U
تازه وارد
newcomer
U
تازه وارد
immigrants
U
تازه وارد
new comer
U
تازه وارد
tenderfoot
U
ادم تازه وارد
new arrived
U
تازه وارد شده
expansion team
U
تیم تازه وارد به لیگ
innovating
U
ایین تازهای ابتکار کردن
innovate
U
ایین تازهای ابتکار کردن
innovated
U
ایین تازهای ابتکار کردن
innovates
U
ایین تازهای ابتکار کردن
enactory
U
دربردارنده مقر رات) تازه برقرارکننده حقوق تازه
new blood
<idiom>
U
جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
to get religion
U
دین تازهای اختیارکردن
that is no new
U
اینکه خبر تازهای نبود
brainwashed
U
اجبار شخص بقبول عقیده تازهای
brainwashes
U
اجبار شخص بقبول عقیده تازهای
brainwash
U
اجبار شخص بقبول عقیده تازهای
new coined
U
تازه بنیاد تازه سکه زده
new broom sweeps clean
<idiom>
U
شخص تازهای موجب تغییرات زیادی شود
brainwashed
U
تلقین عقاید ومسلک تازهای شستشوی مغزی دادن
brainwashes
U
تلقین عقاید ومسلک تازهای شستشوی مغزی دادن
brainwash
U
تلقین عقاید ومسلک تازهای شستشوی مغزی دادن
newlywed
U
تازه داماد تازه عروس
to wipe the slate clean
<idiom>
U
شروع تازه ای کردن
[تخلفات قبلی را کاملا از پرونده پاک کردن]
[اصطلاح]
hitherward
U
بدین سو
freshens
U
تازه کردن
refresh
U
تازه کردن
fresh
U
تازه کردن
fresh-
U
تازه کردن
freshening
U
تازه کردن
freshest
U
تازه کردن
freshen
U
تازه کردن
freshened
U
تازه کردن
refreshed
U
تازه کردن
refreshes
U
تازه کردن
refresh
U
تازه کردن یک صفحه تصویر تجدید کردن
reman
U
دارای نفرات تازه کردن مردانگی کردن
refreshed
U
تازه کردن یک صفحه تصویر تجدید کردن
refreshes
U
تازه کردن یک صفحه تصویر تجدید کردن
wake up
U
کد وارد شدن در ترمینال راه دور برای بیان به کامپیوتر مرکزی که مقصد وارد شدن به آن محل را دارد
commandeer
U
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeers
U
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeering
U
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeered
U
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
gathered
U
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gather
U
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
hereby
U
بدین وسیله
thus
U
بدین گونه
because of
U
بدین دلیل
as to that
<adv.>
U
بدین وسیله
that is to say
U
بدین معنی که
concerning this
<adv.>
U
بدین وسیله
hereto
<adv.>
U
بدین وسیله
hitherward
U
بدین طرف
for this purpose
<adv.>
U
بدین وسیله
hereunto
<adv.>
U
بدین وسیله
on this
<adv.>
U
بدین وسیله
to tarnish something
[image, status, reputation, ...]
U
چیزی را بد نام کردن
[آسیب زدن]
[خسارت وارد کردن]
[خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
redecorated
U
تزئینات تازه کردن
resurfaces
U
روکش تازه کردن
repave
U
تازه سنگفرش کردن
redecorating
U
تزئینات تازه کردن
resurface
U
روکش تازه کردن
redecorate
U
تزئینات تازه کردن
refurbishing
U
روشن و تازه کردن
To catch ones breath .
U
نفس تازه کردن
refurbished
U
روشن و تازه کردن
redecorates
U
تزئینات تازه کردن
refurbish
U
روشن و تازه کردن
to take breath
U
نفس تازه کردن
refurbishes
U
روشن و تازه کردن
resurfaced
U
روکش تازه کردن
refinish
U
روکاری تازه کردن
hobbledehoy
U
کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ
thus
U
مثلا بدین معنی که
in or after this manner
بدینسان
[بدین طریق]
virgule
U
علامتی بدین شکل
hereunto
U
بدین وسیله تاکنون
obelus
U
نشانی بدین شکل "-"
introducing
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduces
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduce
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduced
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
initiating
U
وارد کردن
initiates
U
وارد کردن
bring in
U
وارد کردن
inputting
U
وارد کردن
initiated
U
وارد کردن
inducted
U
وارد کردن
make an entry
U
وارد کردن
initiate
U
وارد کردن
inducting
U
وارد کردن
import
U
وارد کردن
imported
U
وارد کردن
importing
U
وارد کردن
induct
U
وارد کردن
inducts
U
وارد کردن
scratch the surface
<idiom>
U
تازه شروع به کار کردن
respired
U
امید تازه پیدا کردن
respires
U
امید تازه پیدا کردن
respiring
U
امید تازه پیدا کردن
To opev someones wound.
U
داغ کسی را تازه کردن
interpolates
U
باعبارت تازه تحریف کردن
interpolated
U
باعبارت تازه تحریف کردن
interpolate
U
باعبارت تازه تحریف کردن
reengine
U
دارای موتور تازه کردن
interpolating
U
باعبارت تازه تحریف کردن
respire
U
امید تازه پیدا کردن
reforests
U
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforest
U
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforesting
U
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforested
U
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
Hereby I declare ...
U
بدین وسیله اعلان می کنم که...
evangelizes
U
بشارت بدین مسیح دادن
evangelises
U
بشارت بدین مسیح دادن
evangelizing
U
بشارت بدین مسیح دادن
semicolon
U
نقطه و ویرگول بدین شکل
evangelising
U
بشارت بدین مسیح دادن
evangelised
U
بشارت بدین مسیح دادن
evangelize
U
بشارت بدین مسیح دادن
evangelized
U
بشارت بدین مسیح دادن
reimport
U
دوباره وارد کردن
inflict casualty
U
خسارت وارد کردن
blemish
خسارت وارد کردن
roster
U
وارد صورت کردن
importing
U
عمل وارد کردن
enters
U
وارد یا ثبت کردن
to exert force
[on]
U
نیرو وارد کردن
[بر]
rosters
U
وارد صورت کردن
entered
U
وارد یا ثبت کردن
imported
U
عمل وارد کردن
enter
U
وارد یا ثبت کردن
import
U
عمل وارد کردن
refresh
U
نیروی تازه دادن تقویت کردن
refreshes
U
نیروی تازه دادن تقویت کردن
to move in
U
بخانه تازه اسباب کشی کردن
refreshed
U
نیروی تازه دادن تقویت کردن
move in
U
به خانه تازه اسباب کشی کردن
greek cross
U
صلیب یا چلیپای یونانی بدین شکل +
the public are hereby notified
U
بدین وسیله عموم را اگهی میدهید
Can you give me a heads up?
<idiom>
آیا میتونین قبلش به من خبر بدین؟
take a strain
U
وارد کردن فشار به طناب
input
U
عمل وارد کردن اطلاعات
swear in
U
با مراسم تحلیف وارد کردن
inputted
U
عمل وارد کردن اطلاعات
inflict casualty
U
تلفات وارد کردن بدشمن
to give somebody a blow
U
به کسی ضربه وارد کردن
To import goods
[from abroad]
کالا از خارج وارد کردن
involving
U
گیر انداختن وارد کردن
involves
U
گیر انداختن وارد کردن
involve
U
گیر انداختن وارد کردن
swear in
U
باسوگند بشغلی وارد کردن
credits
U
درستون بستانکار وارد کردن
crediting
U
درستون بستانکار وارد کردن
credited
U
درستون بستانکار وارد کردن
credit
U
درستون بستانکار وارد کردن
commissioning the ship
U
وارد خدمت کردن کشتی
to reseat a theatre
U
صندلیهای تازه برای تماشاخانهای فراهم کردن
reincarnate
U
تجسم یا زندگی تازه دادن حلول کردن
reconvert
U
برای دومین بار بدین یا ایینی گرویدن
reconversion
U
هدایت مجدد بدین مسیحی بازگشت از گمراهی
ensilage
U
علیق یاغلهای که بدین ترتیب نگاهداشته شود
initiation
U
وارد کردن کسی در جائی با تشریفات
scoffs
U
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoffing
U
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
backhands
U
باپشت راکت ضربت وارد کردن
to sit for an examination
U
در امتحانی وارد شدن یاشرکت کردن
backhand
U
باپشت راکت ضربت وارد کردن
scoffed
U
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
ingrate
U
تعدی کردن فشار وارد اوردن بر
scoff
U
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
to enrol somebody
U
کسی را نام نویسی کردن
[ثبت نام کردن]
[درفهرست وارد کردن]
to refresh
[jog]
your memory
U
خاطره خود را تازه کردن
[ که دوباره یادشان بیاید]
converting
U
معکوس کردن تازه کردن
converted
U
معکوس کردن تازه کردن
converts
U
معکوس کردن تازه کردن
convert
U
معکوس کردن تازه کردن
upsilon
U
نام حرف بیستم الفبای یونانی که بدین شکل
importation
U
عمل وارد کردن چیزی به سیستم از خارج
keyboarding
U
عمل وارد کردن اطلاعات با صفحه کلید
feeds
U
وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
feed
U
وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
entered
U
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com