English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
A mothers love for her children. U عشق مادر نسبت به فرزندانش
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
electra complex U حب دختر نسبت به پدر و بغض از مادر
parricidal U خائن نسبت به پدر و مادر یا میهن یاپادشاه
silver cord U محبت مادر وفرزندی همبستگی مادر وفرزند
foremother U مادر مادر بزرگ
leverage U نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
lift fan U توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
ohm's law U جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
liftjet U توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
prorata U برحسب نسبت معین بهمان نسبت
attributable U قابل نسبت دادن نسبت دادنی
nationallism U مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
mamma U مادر
mater U مادر
matricidal U مادر کش
mama U مادر
matricide U مادر کش
parenticide U مادر کش
mums U مادر
mum U مادر
mother liquor U مادر اب
mother liquid U مادر اب
mother in low U مادر زن
mammas U مادر
mamas U مادر
mother in law U مادر زن
matriarch U مادر
mothered U مادر
mother U مادر
mother-in-law U مادر زن
moms U مادر
mothers-in-law U مادر زن
stepmothers U مادر
stepmother U مادر
mom U مادر
matriarchs U مادر
mothers U مادر
motherless U بی مادر
mothering U مادر
parricide U مادر کشی
mothering U مادر ننه
parent company U شرکت مادر
parricides U مادر کشی
parent ship U کشتی مادر
parent chain U زنجیر مادر
grannie U مادر بزرگ
paternal grandmother U مادر بزرگ
sultana U زن یا مادر یا دخترسلطان
mothers U مادر ننه
sultanas U زن یا مادر یا دخترسلطان
sultaness U زن یا مادر یا دخترسلطان
grandma U مادر بزرگ
mothered U مادر ننه
mother liquer U باز مادر
mother U مادر ننه
thetis U مادر اشیل
uniparental U از یک پدر و مادر
congenital U مادر زادی
chart base U چارت مادر
collecting tank U مخزن مادر
congenitally U ازشکم مادر
control map U نقشه مادر
dame fortune U مادر روزگار
foster mother U مادر رضاعی
grand mother U مادر بزرگ
by birth U ازشکم مادر
bed rock U سنگ مادر
stepfather U شوهر مادر
stepfathers U شوهر مادر
metropolitan U مادر شهری
main line U نهر مادر
main lines U نهر مادر
godmother U مادر تعمیدی
godmothers U مادر تعمیدی
base map U نقشه مادر
grand uncle U دایی مادر
grand uncle U عموی مادر
grandame U مادر بزرگ
mother in low U مادر شوهر
mother substitute U جانشین مادر
mother surrogate U جانشین مادر
motherlike U مادر وار
metropolises U مادر شهر
grandmothers U مادر بزرگ
grandmother U مادر بزرگ
original map U نقشه مادر
moon calf U خل مادر زاد
head well U مادر چاه
home port U پایگاه مادر
motherlands U مادر میهن
motherland U مادر میهن
trunks U مادر سیم
trunk U مادر سیم
matronymic U مادر نامی
matricide U مادر کشی
parant body U جسم مادر
mother figures U مادر- نماد
tender U کشتی مادر
parent U پدر یا مادر
granny U مادر بزرگ
grannies U مادر بزرگ
tendered U کشتی مادر
tenderest U کشتی مادر
tendering U کشتی مادر
mother figure U مادر- نماد
orphans U بی پدر و مادر
virgin mary U مادر عسیی
Mother's Day U روز مادر
orphaned U بی پدر و مادر
orphan U بی پدر و مادر
mother-in-law U مادر شوهر
grandmas U مادر بزرگ
mothers-in-law U مادر شوهر
metropolis U مادر شهر
matriarchies U مادر سالاری شه مادری
birthmarks U خال مادر زادی
A nany who has more sympathy than the real mother. <adj.> U داءیه دلسوز تر از مادر
sponsor U پدر یا مادر تعمیدی
sponsoring U پدر یا مادر تعمیدی
godparents U پدر یا مادر تعمیدی
godparent U پدر یا مادر تعمیدی
matriarchy U مادر سالاری شه مادری
homeland U سرزمین پدر و مادر
sponsors U پدر یا مادر تعمیدی
matricide U قاتل مادر مادرکش
materfamilas U مادر خانواده کدبانو
home U سرزمین پدر و مادر
birthmark U خال مادر زادی
jujitsu U مادر ورزشهای رزمی
virgin birth U از مادر باکره بدنیاامدن
mother in law U مادر شوهر نامادری
alcmene U نام مادر هرکول
grans U مخفف مادر بزرگ
sponor U پد ریا مادر تعمیدی
gran U مخفف مادر بزرگ
half-caste U فرنگی پدروهندی مادر
dipshits U مادر سگها [اصطلاح رکیک]
assholes U مادر سگها [اصطلاح رکیک]
motherfuckers U مادر سگها [اصطلاح رکیک]
motherfuckers U مادر قحبه ها [اصطلاح رکیک]
dipshits U مادر قحبه ها [اصطلاح رکیک]
assholes U مادر قحبه ها [اصطلاح رکیک]
twats U مادر قحبه ها [اصطلاح رکیک]
arseholes U مادر قحبه ها [اصطلاح رکیک]
grandurncle U عمو یا دایی پدر و مادر
arseholes U مادر سگها [اصطلاح رکیک]
fuckers U مادر قحبه ها [اصطلاح رکیک]
matrolinous U پارهای ازصفات و مشخصات از مادر
matronymic U اسم مشتق ازطرف مادر
twats U مادر سگها [اصطلاح رکیک]
mariolatry U پرستش مریم مادر عیسی
fuckers U مادر سگها [اصطلاح رکیک]
parricides U قاتل پدر یا مادر یا خویشان نزدیک
Our grandmother wears the trousers ( breeches , pants ) in our family . U مادر بزرگمان مرد خانواده است
parricide U قاتل پدر یا مادر یا خویشان نزدیک
grandmother U مثل مادر بزرگ رفتار کردن
fosterage U گرفتن مادر رضاعی دایه گیری
grandmothers U مثل مادر بزرگ رفتار کردن
Grandmother is a dear old thing . U مادر بزرگ خیلی نازومامانی است
He is of noble birth. U آدم پدر و مادر داری است
Want is the mother of industry. <proverb> U خواستن ,مادر صنعت و سازندگى است .
pieta U نقاشی یامجسمه مریم مادر عیسی
cesarean U زایمان از راه پاره کردن شکم مادر
periapsis U نزدیکترین نقطه مدار به جسم اولیه یا مادر
godmother U نام گذار بچه مادر خوانده روحانی
godmothers U نام گذار بچه مادر خوانده روحانی
arranged marriage U ازدواجی که در آن پدر و مادر برایانتخابهمسر فرزندشان تصمیم میگیرند
Guilt for poorly behaved children usually lies with the parents. U بد رفتاری کودکان معمولا اشتباه از پدر و مادر است.
hologynic U منحصرا از مادر ارث برده بصورت صفت مغلوب
lift-off U جدا شدن یک هواپیما یا هررسانگر دیگر از زمین یا ازرسانگر مادر
In the nature of things, young people often rebel against their parents. U طبعا جوانان اغلب با پدر و مادر خود سرکشی می کنند. .
latchkey child [کودکی که معمولا در خانه بخاطر مشغله پدر مادر تنها است]
Creches U [جایی که از بچه ها مراقبت میشود هنگامی که پدر و مادر بیرون یا سر کار رفته اند]
latchkey child [بچه ای که برای مدت زمانی از روز بخاطر مشغله کاری پدر و مادر در خانه تنهاست.]
latchkey kid [colloquial] U [بچه ای که برای مدت زمانی از روز بخاطر مشغله کاری پدر و مادر در خانه تنهاست.]
proportional U به نسبت
t ratio U نسبت تی
the rat of to U نسبت دو به سه
uncross U نسبت
with respect to U نسبت به
In what proportion ? U به چه نسبت ؟
in connexion with U نسبت به
in proprotion to U نسبت به
in regard of U نسبت به
cognation U نسبت
in regard to U نسبت به
in relation to U نسبت به
in respect of U به نسبت
In the ration lf one to ten . U به نسبت یک به ده
in respect of U نسبت به
in the ratio of U به نسبت
as compared to U نسبت به
apropos of U نسبت به
kinship U نسبت
relational U نسبت
ratios U نسبت
formats U نسبت
format U نسبت
rate U نسبت
rapport U نسبت
quotient U نسبت
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com