Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
unmorality
U
عدم مراعات اصول اخلاقی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
antinomian
U
مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
Other Matches
intuitivism
U
اصولی که بموجب ان مبادی اخلاقی را حسی میدانند اصول اخلاقی حسی
sanitation
U
مراعات اصول بهداشت بهسازی
ethics
U
اصول اخلاقی اخلاقیات
to preach moral principles
U
اصول اخلاقی را وعظ و تلقین کردن
This is contray to all moral principles ( codes ) .
U
این کار مخالف کلیه اصول وضوابط اخلاقی است
legalism
U
رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
ethic
U
غالبا بصورت جمع علم اخلاق بجث درامور اخلاقی اصول اخلاق
moralised
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralizing
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralizes
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralized
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralize
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralising
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralises
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
sanitize
U
مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
heeded
U
مراعات
heeding
U
مراعات
heeds
U
مراعات
regard
U
مراعات
ovservation
U
مراعات
regarded
U
مراعات
heed
U
مراعات
regards
U
مراعات
consideration
U
توجه مراعات
observant
U
مراعات کننده
spacing
U
مراعات فواصل
considerations
U
توجه مراعات
irrespective
U
بدون مراعات
observable
U
قابل مراعات
rhythmicity
U
مراعات وزن شعری
symmetry
U
مراعات نظیر تشابه
face-saving
U
مراعات کنندهی فواهر
precisian
U
شخص دقیق در مراعات قواعداخلاقی ومذهبی
free love
U
عشق ورزی ومجامعت بدون مراعات ایین ازدواج
propriety
U
قواعد متداول ومرسوم رفتارواداب سخن مراعات اداب نزاکت
gnomic
U
اخلاقی
moral
U
اخلاقی
ethical
U
اخلاقی
petulance
U
بد اخلاقی
immorality
U
بد اخلاقی
petulancy
U
بد اخلاقی
immoral
U
غیر اخلاقی
maxims
U
گفته اخلاقی
low
[morally bad]
<adj.>
U
بد
[از نظر اخلاقی]
maxim
U
گفته اخلاقی
good naturedly
U
به خوش اخلاقی
immorally
U
از ازروی بد اخلاقی
imputability
U
مسئولیت اخلاقی
moralistic
U
تحمیلگر اخلاقی
moral education
U
اموزش اخلاقی
moral perception
U
حس تشخیص اخلاقی
obliquity
U
انحراف اخلاقی
superego
U
شخصیت اخلاقی
ethicize
U
اخلاقی کردن
ethical relativism
U
نسبیت اخلاقی
principle
U
اصل اخلاقی
principle
U
اخلاقی کردن
apologue
U
حکایت اخلاقی
code of ethics
U
ضوابط اخلاقی
ethical code
U
ضوابط اخلاقی
dual morality
U
دوگانگی اخلاقی
sinuosity
U
انحراف اخلاقی
fable
U
حکایت اخلاقی
parable
U
داستان اخلاقی
fables
U
حکایت اخلاقی
parables
U
داستان اخلاقی
bywords
U
گفته اخلاقی
conduct
U
رفتار اخلاقی
conducted
U
رفتار اخلاقی
conducting
U
رفتار اخلاقی
precept
U
قاعده اخلاقی
precepts
U
قاعده اخلاقی
conducts
U
رفتار اخلاقی
byword
U
گفته اخلاقی
foible
U
صعف اخلاقی ضعف
on principle
U
از لحاظ قیود اخلاقی
tropologic
U
دارای تفسیر اخلاقی
frailly
U
بطورشکننده باضعف اخلاقی
perversion
U
انحراف جنسی یا اخلاقی
perversions
U
انحراف جنسی یا اخلاقی
reform school
U
مدرسه تهذیب اخلاقی
foibles
U
صعف اخلاقی ضعف
psychodrama
U
نمایش اخلاقی وانتقادی
moral realism
U
واقع نگری اخلاقی
cloaca
U
مرکز مفاسد اخلاقی
axiological
U
مبحث نوامیس اخلاقی
fortitude
U
شهامت اخلاقی شکیبایی
generosity
<adj.>
U
گذشت
[صفت اخلاقی]
chung shin sooyak
U
فرهنگ اخلاقی تکواندو
moralist
U
فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
To be short tempered with someone.
U
با کسی تندی کردن ( بد اخلاقی )
inofficious
U
خارج ازوفیفه اخلاقی یاطبیعی
principle
U
مرام اخلاقی قاعده کلی
amoral
U
بدون احساس مسئولیت اخلاقی
axiomatic
U
حاوی پند یا گفتههای اخلاقی
scruple
U
نهی اخلاقی وسواس باک
moralists
U
فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
utilitarian
U
معتقدباصل اخلاقی سودمند گرایی سودمندگرا
deontology
U
وفیفه شناسی علم وفایف اخلاقی
I feel morally bound to …
U
از نظر اخلاقی خود را مقید می دانم که ...
puritanic
U
سخت گیریا متظاهردر اموردینی یا اخلاقی
to draw a moral
U
معنی یا نتیجه اخلاقی داستانی را فهماندن
de rigueur
U
از نظر سنتی یا اخلاقی الزام اور
The moral of the story is that …
U
نتیجه اخلاقی این داستان اینست که ...
preachify
U
بطور کسالت اوروعظ یا بحث اخلاقی کردن
an unprincipled conduct
U
رفتاریکه مبنای اخلاقی صحیحی نداشته باشد
shyster
U
کسیکه در قانون وسیاست فاقداصول اخلاقی است
frailties
U
نحیفی خطایی که ناشی ازضعف اخلاقی باشد
to point a moral
U
اصل اخلاقی را نشان دادن یابکار بردن
frailty
U
نحیفی خطایی که ناشی ازضعف اخلاقی باشد
ethic
U
روش اخلاقی یک نویسنده یامکتب علمی یا ادبی و یاهنری
conscientious objector
U
کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
conscientious objectors
U
کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
observes
U
مراعات کردن مشاهده کردن
observed
U
مراعات کردن مشاهده کردن
observing
U
مراعات کردن مشاهده کردن
observe
U
مراعات کردن مشاهده کردن
institutionalism
U
سیاست ترویج امور خیریه واصلاح بزهکاران از طرق اخلاقی و تادیبی
teaching
U
اصول
doctrines
U
اصول
principles
U
اصول
technic
U
اصول
roots
U
اصول
ism
U
: اصول
tenet
U
اصول
teachings
U
اصول
root
U
اصول
nitty-gritty
U
اصول
ism
U
اصول
doctrine
U
اصول
intuitivist
U
کسیکه مبادی اخلاقی را حسی میداندو عقیده داردکه درک ....استدلال نیست
grimace
U
ادا و اصول
monopolosm
U
اصول انحصار
system
U
روش اصول
grimacing
U
ادا و اصول
monopolism
U
اصول انحصار
grimaces
U
ادا و اصول
principles of economy
U
اصول اقتصاد
grimaced
U
ادا و اصول
chung shin
U
اصول تکواندو
rational principle
U
اصول عقلیه
mormonism
U
اصول mormon ها
prineipal parts
U
اصول فعل
principles of religion
U
اصول مذهب
neodoxy
U
اصول نوین
creationism
U
اصول افرینش
principles of economics
U
اصول اقتصاد
economic principles
U
اصول اقتصادی
tenet
U
اصول مرام
copernician system
U
اصول کپرنیک
constitutionalism
U
اصول مشروطیت
systems
U
روش اصول
nazism
U
اصول نازی
naziism
U
اصول نازی
denial measures
U
اصول ممانعت
system
U
اصول وجود
mutualism
U
اصول همکاری
kinesiology
U
اصول مکانیزم
technological
U
اصول فنی
politics
U
اصول سیاسی
methodology
U
علم اصول
methodologies
U
علم اصول
theory
U
اصول نظری
systems
U
اصول وجود
theories
U
اصول نظری
functional
U
اصول مبادی
general principles
U
اصول کلی
communism
U
اصول اشتراکی
technologically
U
اصول فنی
doctrine
U
اصول حکمت
tenets
U
اصول مسلم
banking principles
U
اصول بانکداری
technics
U
اصول فنی
modernism
U
اصول امروزی
abolitionist
U
اصول بردگی
dogma
U
اصول عقاید
dogmas
U
اصول عقاید
roots and branches
U
اصول وفروع
relativity principles
U
اصول نسبیت
doctrines
U
اصول حکمت
accounting principles
U
اصول حسابداری
Protestantism
U
اصول ایین پروتستانت
principle of criminal procedure
U
اصول محاکمات جزائی
principles of islamic economics
U
اصول اقتصاد اسلامی
unnatural
U
بر خلاف اصول طبیعت
monarchism
U
اصول سلطنت مستقل
manichaeanism
U
اصول فلسفه مانی
unnaturally
U
بر خلاف اصول طبیعت
psychologism
U
پیروی از اصول روانی
sail close to the wind
U
اندکی از اصول تجاوزکردن
telephone switching technique
U
اصول اتصالات تلفنی
principles of economics
U
اصول علم اقتصاد
to do v to one's principles
U
برخلاف اصول خودرفتارکردن
to pull a wry face
U
اداو اصول دراوردن
principle of civil litigation
U
اصول محاکمات مدنی
planning principles
U
اصول برنامه ریزی
pauli
U
اصول مذهبی پولس
Euclid's Elements
U
اصول اقلیدس
[ریاضی]
fascism
U
اصول عقاید فاشیست
mutualist
U
طرفدار اصول همدستی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com