Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
non compliance
U
عدم قبول یا انجام
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Lets play that again .
قبول ندارم.
[قبول نیست دربازی وغیره ]
fail
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
qui facit per alium facit perse
U
کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
like a duck takes the water
[Idiom]
U
کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
automated
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automating
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automate
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automates
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
adopted types
U
انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
failures
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failure
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
gurantee
U
عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
robots
U
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robot
U
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
scratch one's back
<idiom>
U
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
upward compatible
U
اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
imprimatur
U
قبول
intromission
U
قبول
admissions
U
قبول
acceptances
U
قبول
admission
U
قبول
acceptance
U
قبول
compliance
U
قبول
adoption
U
قبول
acknowledgment
U
قبول
receptions
U
قبول
reception
U
قبول
passes
U
قبول کردن
accord
U
قبول کردن
pass
U
قبول کردن
passed
U
قبول کردن
receivable
U
قابل قبول
reply paid
U
جواب قبول
ready acceptance
U
حسن قبول
rejection
U
قبول نکردن
intolerance
U
عدم قبول
acceptances
U
قبول قرارداد
accepts
U
قبول کردن
accepts
U
قبول شدن
accepting
U
قبول کردن
accepting
U
قبول شدن
accept
U
قبول شدن
offer and acceptance
U
ایجاب و قبول
acceptor
U
قبول کننده
I agree.
U
قبول دارم.
rejection
U
عدم قبول
conceding
U
قبول شکست
concedes
U
قبول شکست
conceded
U
قبول شکست
accept
U
قبول کردن
concede
U
قبول شکست
reply paid /RP/
[reply prepaid]
U
جواب قبول
adopter
U
قبول کننده
accorded
U
قبول کردن
taken
U
مورد قبول
adopt
U
قبول کردن
adopting
U
قبول کردن
adopts
U
قبول کردن
valid
U
قابل قبول
disclaim
U
قبول نکردن
disclaimed
U
قبول نکردن
disclaiming
U
قبول نکردن
compliant
U
قبول کننده
disclaims
U
قبول نکردن
received
U
مورد قبول
honours
U
قبول کردن
honouring
U
قبول کردن
adoption
U
قبول به فرزندی
ratification
U
قبول قبولی
withdraws
U
قبول نکردن
withdraw
U
قبول نکردن
honored
U
قبول کردن
honoring
U
قبول کردن
honors
U
قبول کردن
honour
U
قبول کردن
honoured
U
قبول کردن
admit
U
قبول کردن
admits
U
قبول کردن
admitting
U
قبول کردن
Agreed . that is a deal .
U
قبول ( قبوله )
the g. or refusal of anything
U
قبول یا ردچیزی
the optio to accept or reject
U
اختیار قبول یا رد
to take in
U
قبول کردن
agreed
<adj.>
<past-p.>
U
قبول شده
allowed
<adj.>
<past-p.>
U
قبول شده
approved
<adj.>
<past-p.>
U
قبول شده
authorised
[British]
<adj.>
<past-p.>
U
قبول شده
authorized
<adj.>
<past-p.>
U
قبول شده
passed
<adj.>
<past-p.>
U
قبول شده
accords
U
قبول کردن
acceptably
U
بطورقابل قبول
passable
U
قابل قبول
acceptability
U
قبول شدگی
compliancy
U
قبول اجابت
compliantly
U
با قبول و رضایت
acceptable
U
قابل قبول
ineligible
U
غیرقابل قبول
unacceptable
U
غیرقابل قبول
entertains
U
قبول کردن
entertained
U
قبول کردن
entertain
U
قبول کردن
acknowladgement of debt
U
قبول بدهی
disallowance
U
عدم قبول
acceptance by words
U
قبول قولی
admissible
U
قابل قبول
sufficiently
<adv.>
U
قابل قبول
adequately
[sufficiently]
<adv.>
U
قابل قبول
sufficing
<adj.>
U
قابل قبول
sufficient
<adj.>
U
قابل قبول
satisfactory
<adj.>
U
قابل قبول
good
[sufficient]
<adj.>
U
قابل قبول
believable
U
قابل قبول
allowable load
U
بارقابل قبول
aceptive
U
قابل قبول
acceptability
U
قابلیت قبول
adequate
<adj.>
U
قابل قبول
acceptable
<adj.>
U
قابل قبول
impossible
[colloquial]
<adj.>
U
غیرقابل قبول
naturalization
U
قبول تابعیت
agreement
U
قرار قبول
agreements
U
قرار قبول
acceptant
U
قبول کننده
accepter
U
قبول کننده
reasonable
U
قابل قبول
acceptation tacite
U
قبول ضمنی
allowable
U
قابل قبول
acceptancy
U
اماده قبول
tolerable
U
قابل قبول
non acceptance
U
عدم قبول
admittable
U
قابل قبول
acceptance
U
قبول قرارداد
admission of liability
U
قبول بدهی
intolerancy
U
عدم قبول
acceptance limit
U
حد قابل قبول
embracement
U
قبول اتخاذ
acceptance by conduct
U
قبول فعلی
adhibit
U
قبول کردن
express acceptance
U
قبول صریح
implied acceptance
U
قبول ضمنی
incompliance
U
عدم قبول
unacceptably
U
غیرقابل قبول
retention money
U
مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
queries
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
query
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queried
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
querying
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
recognized refugee
U
پناهنده قبول شده
sit right (negative)
<idiom>
U
غیر قابل قبول
valid assumptions
U
فروض قابل قبول
brinkmanship
U
سیاست قبول مخاطره
accepting bank
U
بانک قبول کننده
He wouldnt dare refuse.
U
سگ کیست که قبول نکند
to hold water
U
قابل قبول بودن
admissibility
U
مقبولیت قابلت قبول
admissible load
U
بار قابل قبول
honors
U
یاحوالهای را قبول کردن
admissible stress
U
تلاش قابل قبول
honoring
U
یاحوالهای را قبول کردن
admissibleness
U
بطور قابل قبول
honored
U
یاحوالهای را قبول کردن
To pass (fail,flunk) an exam.
U
درامتحان قبول ( رد )شدن
take to
<idiom>
U
سریعا قبول کردن
honour
U
یاحوالهای را قبول کردن
honours
U
یاحوالهای را قبول کردن
honouring
U
یاحوالهای را قبول کردن
honoured
U
یاحوالهای را قبول کردن
naturalization
U
اعطا یا قبول تابعیت
acceptance
U
حوالهء قبول شده
taker
U
قبول کننده شرط
takers
U
قبول کننده شرط
conventional
U
مورد قبول عامه
eligibly
U
بطور قابل قبول
suffrage
U
کمک همراهی قبول
d. of a request
U
عدم قبول خواهش
complier
U
قبول کننده همدست
credibility
U
قابل قبول بودن
availabe time
U
زمان مورد قبول
To assume responsibility .
U
قبول مسئولیت کردن
incredibility
U
عدم قابلیت قبول
matriculant
U
قبول شده در دانشگاه
acceptances
U
حوالهء قبول شده
loss appraisal
U
ضایعات قابل قبول
loss appraisal
U
قبول تلفات در جنگ
accepting
U
پسندیدن قبول کردن
zone of acceptability
U
منطقه قابل قبول
accepts
U
پسندیدن قبول کردن
permissible stress
U
خستگی قابل قبول
popularity
U
قابل قبول عامه
persona grata
U
شخص مورد قبول
To pass an examination .
U
درامتحان قبول شدن
sign a waiver
U
قبول اغماض نمودن
to incur a risk
U
ریسکی را قبول کردن
matriculating
U
قبول کردن پذیرفتن
matriculates
U
قبول کردن پذیرفتن
matriculated
U
قبول کردن پذیرفتن
matriculate
U
قبول کردن پذیرفتن
to take up the gauntlet
U
قبول مبارزه کردن
to take up the glove
U
قبول مبارزه کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com