Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to break one of a habit
U
عادتی را ازسرکسی انداختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
custom
U
عادتی
to fall into a habit
U
عادتی گرفتن
to form a habit
U
عادتی پیداکردن
to fall out of a habit
U
عادتی راترک کردن
laugh one out of a habit
U
با استهزا عادتی را از سرکسی بیرون کردن
dropped
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
bring down
U
به زمین انداختن حریف انداختن شکار
horrifying
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard
U
بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrify
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping
U
کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
let down
U
پایین انداختن انداختن
billiard point
U
در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
delete
U
انداختن
stagger
U
از پا انداختن
benite
U
به شب انداختن
overthrown
U
بر انداختن
to hew down
U
انداختن
rut
U
خط انداختن
ruts
U
خط انداختن
overthrowing
U
بر انداختن
pilling
U
تل انداختن
to lay by the heels
U
بر انداختن
hitch
U
انداختن
hitched
U
انداختن
hitches
U
انداختن
prostrate
U
از پا انداختن
spilled or spilt
U
انداختن
omitting
U
انداختن
deleted
U
انداختن
to fire off a postcard
U
انداختن
overthrows
U
بر انداختن
deletes
U
انداختن
deleting
U
انداختن
overthrow
U
بر انداختن
overthrew
U
بر انداختن
bottoms
U
ته انداختن
omits
U
انداختن
bottom
U
ته انداختن
omit
U
انداختن
omitted
U
انداختن
hitching
U
انداختن
blobs
U
لک انداختن
slinging
U
انداختن
to put back
U
پس انداختن
fling
U
انداختن
to play a searchlight
U
انداختن
flinging
U
انداختن
to pick off
U
تک تک انداختن
flings
U
انداختن
hurl
U
انداختن
hurled
U
انداختن
thrusts
U
انداختن
thrusting
U
انداختن
thrust
U
انداختن
sling
U
انداختن
to skips over
U
انداختن
throw
U
انداختن
throwing
U
انداختن
throws
U
انداختن
hurls
U
انداختن
slings
U
انداختن
fell
U
انداختن
spills
U
انداختن
spilling
U
انداختن
spilled
U
انداختن
spill
U
انداختن
to let drop
U
انداختن
to leave out
U
انداختن
fells
U
انداختن
to let fall
U
انداختن
felled
U
انداختن
hew
U
انداختن
hewed
U
انداختن
hewing
U
انداختن
hews
U
انداختن
felling
U
انداختن
run home
U
جا انداختن
let fall
U
انداختن
launched
U
به اب انداختن
floriate
U
گل انداختن در
line
U
خط انداختن در
emplace
U
جا انداختن
launches
U
به اب انداختن
leave out
U
انداختن
to draw lots
U
انداختن
relegating
U
انداختن
relegate
U
انداختن
launching
U
به اب انداختن
hewn
U
انداختن
retroject
U
پس انداختن
relegates
U
انداختن
relegated
U
انداختن
deracination
U
بر انداختن
lines
U
خط انداختن در
jaculate
U
انداختن
launch
U
به اب انداختن
souse
U
انداختن
brush finish
U
خط انداختن
lash vt
U
انداختن
lay away
U
انداختن
blob
U
لک انداختن
string
U
زه انداختن به
slobbered
U
دهان را اب انداختن
embroiling
U
به نزاع انداختن
embroils
U
به نزاع انداختن
slobber
U
دهان را اب انداختن
to youse to a
U
به جنبش انداختن
sire
U
نیا پس انداختن
endanger
U
به مخاطره انداختن
slobbering
U
دهان را اب انداختن
slobbers
U
دهان را اب انداختن
immobilised
U
از رواج انداختن
to throw off
U
دور انداختن
immobilises
U
از رواج انداختن
immobilize
U
از رواج انداختن
immobilized
U
از رواج انداختن
trepanation
U
بدام انداختن
to throw up the sponge
U
سپر انداختن
to throw out
U
بیرون انداختن
embroil
U
به نزاع انداختن
embroiled
U
به نزاع انداختن
immobilizes
U
از رواج انداختن
To cast a shadow .
U
سایه انداختن
immobilizing
U
از رواج انداختن
immobilising
U
از رواج انداختن
moults
U
پوست انداختن
sired
U
نیا پس انداختن
demoralized
U
ازروحیه انداختن
nauseates
U
از رغبت انداختن
demoralizes
U
ازروحیه انداختن
demoralizing
U
ازروحیه انداختن
dismount
U
ازفرماندهی انداختن
dismounting
U
ازفرماندهی انداختن
dismounts
U
ازفرماندهی انداختن
to throw in the towel
U
لنگ انداختن
to take the photograph of
U
عکس انداختن از
imperils
U
در مخاطره انداختن
inveigle
U
بدام انداختن
inveigled
U
بدام انداختن
inveigles
U
بدام انداختن
inveigling
U
بدام انداختن
imperilling
U
در مخاطره انداختن
imperilled
U
در مخاطره انداختن
nauseate
U
از رغبت انداختن
demoralize
U
ازروحیه انداختن
demoralising
U
ازروحیه انداختن
moult
U
پوست انداختن
sires
U
نیا پس انداختن
siring
U
نیا پس انداختن
hinder
U
بتاخیر انداختن
hindered
U
بتاخیر انداختن
hindering
U
بتاخیر انداختن
hinders
U
بتاخیر انداختن
interject
U
درمیان انداختن
interjected
U
درمیان انداختن
moulted
U
پوست انداختن
molts
U
پوست انداختن
molting
U
پوست انداختن
molted
U
پوست انداختن
interjecting
U
درمیان انداختن
interjects
U
درمیان انداختن
demoralised
U
ازروحیه انداختن
demoralises
U
ازروحیه انداختن
nauseated
U
از رغبت انداختن
expels
U
بیرون انداختن
trigger
U
راه انداختن
depresses
U
ازارزش انداختن
depress
U
ازارزش انداختن
emasculate
U
از مردی انداختن
emasculated
U
از مردی انداختن
defers
U
عقب انداختن
emasculates
U
از مردی انداختن
emasculating
U
از مردی انداختن
deferring
U
عقب انداختن
pickle
U
ترشی انداختن
pickles
U
ترشی انداختن
defer
U
عقب انداختن
trap
U
بدام انداختن
trap
U
درتله انداختن
To cast a shadow.
U
سایه انداختن
triggered
U
راه انداختن
triggers
U
راه انداختن
expelling
U
بیرون انداختن
expelled
U
بیرون انداختن
knock up
U
از کار انداختن
expel
U
بیرون انداختن
knock-up
U
از کار انداختن
disfiguring
U
از شکل انداختن
disfigures
U
از شکل انداختن
disfigured
U
از شکل انداختن
disfigure
U
از شکل انداختن
miscast
U
بناحق انداختن
knock-ups
U
از کار انداختن
trap
U
در تله انداختن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com