English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
The capacity of a battery is typically expressed in milliamp-hours. U ظرفیت باتری به طور معمول در میلی آمپر در ساعت بیان می شود.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
apophasis U افهار مطلبی درعین حالی که گوینده بی میلی خود را نسبت به افهار ان بیان داشته
times U زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
timed U زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
time U زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
NiCad U نوعی باتری قابل شارژ در laptop که با باتری Nimh جایگزین شده است
to jump-start an engine U موتوری را با کابل باتری به باتری روشن کردن
sundial U ساعت خورشیدی ساعت شمسی ساعت فلی
sundials U ساعت خورشیدی ساعت شمسی ساعت فلی
booster cable [jumper cable] U کابل باتری به باتری [اتومبیل رانی ]
jam-packed <idiom> پر [ظرفیت تمام شده]
over challenged <adj.> U بیش از اندازه ظرفیت درخواست شده
NiMH U نوعی باتری قابل شارژ در laptop که امکان شارژ شدن بهتر از باتری Nicad دارد. شارژ آن سریع تر است و نگران حافظه نیست
ma U اندازه جریان الکتریکی معادل یک میلیونیوم آمپر
to overtax oneself U بیش از ظرفیت خود مسئولیتی [کاری] پذیرفتن
milliampere U اندازه جریان الکتریکی معادل یک هزارم آمپر
mas U اندازه جریان الکتریکی معادل یک میلیونیوم آمپر
Look at the watch. U نگاه کنید به ساعت [مچی] ببینید ساعت چند است.
to overload someone [with something] U کسی را [با چیزی بیش از ظرفیت آن شخص] دست پاچه کردن
By my watch it's five to nine. U طبق ساعت [مچی] من ساعت پنج دقیقه به نه است.
zone time U وقت یا ساعت منطقهای سیستم ساعت 42 ساعتی جهانی
My curfew is at 11. U من ساعت ۱۱ باید خانه باشم. [چونکه پدر و مادر اجازه نمی دهند از آن ساعت به بعد]
He arrives at 4 O'clock instead of 3 O'clock. U او [مرد] عوض ساعت ۳ ساعت ۴ می آید.
spindle U دسته کوک ساعت رقاصک ساعت
standard time U ساعت بین المللی ساعت استاندارد
spindles U دسته کوک ساعت رقاصک ساعت
volts U واحد SI توان الکتریکی که به عنوان ولتاژ یک مقاومت یک اهمی که جریان یک آمپر از آن می گذرد و تعریف میشود
volt U واحد SI توان الکتریکی که به عنوان ولتاژ یک مقاومت یک اهمی که جریان یک آمپر از آن می گذرد و تعریف میشود
to speak [things indicating something] U بیان کردن [رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
warned U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warns U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warn U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
synchronous U ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دو وسیله با یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسالی هم سان با سیگنال ساعت است
clockwise U مطابق گردش عقربه ساعت در جهت عقربه ساعت
disapprobation U بی میلی
discretional U میلی
disrelish U بی میلی
milli U میلی
unwillingness U بی میلی
reluctancy U بی میلی
reluctance U بی میلی
grudge U بی میلی
indispositions U بی میلی
disinclination U بی میلی
indisposedness U بی میلی
disaffection U بی میلی
dismaying U بی میلی
indisposition U بی میلی
grudged U بی میلی
dismays U بی میلی
inappetence U بی میلی
dismay U بی میلی
dismayed U بی میلی
lassitude U بی میلی
grudges U بی میلی
millisecond U میلی ثانیه
m.h. U میلی هانری
millivolt U میلی ولت
milliroentgen U میلی رونتگن
millimicrosecond U میلی میکروثانیه
millimicron U میلی میکرون
millimeter U میلی متر
millibar U میلی بار
milliammeter U میلی امپرسنج
inclination compass U قطبنمای میلی
ribbed U میل میلی
mh U میلی هنری
afraid از روی بی میلی
unwillingly U از روی بی میلی
mv U میلی ولت
distaste U بی میلی بدامدن
listlessness U بی علاقگی بی میلی
milliampere U میلی امپر
millihenry U میلی هنری
mmn U میلی میکرون
reluct U بی میلی نشاندادن
milisecond U میلی ثانیه
anaphrodisia U بی میلی جنسی
half heartedness U بی میلی سردی
o'clock U ساعت از روی ساعت
deprecatory U حاکی از نارضایتی یا بی میلی
hang back U بی میلی نشان دادن
with a bad grace U به اکراه ازروی بی میلی
millivoltmeter U میلی ولت سنج
transmission U وسایل ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دویی یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسال شده با سیگنال ساعت سنکرون شده است
transmissions U وسایل ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دویی یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسال شده با سیگنال ساعت سنکرون شده است
milliequvalent weight U وزن هم ارز میلی گرمی
usage U معمول
in U معمول
in- U معمول
usages U معمول
going U معمول
usual U معمول
in vogue U معمول
watt U واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watts U واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
impenitence U بی میلی نسبت بتوبه توبه ناپذیری
my unwillingness to study U بی میلی من نسبت بتحصیل بیزازی من از تحصیل
practice U معمول به عادت
enchorial U معمول متعارفی
off the map U غیر معمول
out of the common U غیر معمول
out of the ordinary U غیر معمول
by usage U یا معمول سابق
vogue U رسم معمول
undersized U کوچکتر از معمول
as usual U مطابق معمول
in character <idiom> U مثل معمول
it is usual with him U معمول اوست
slow down <idiom> U از حد معمول آرامتر
normal U هنجار معمول
as usual <idiom> U طبق معمول
consuetudinary U عادی معمول
eccentrically U بطورغیر معمول
off season U ارزان تر از معمول
To overstep the mark. To go too far. U از حد معمول گذراندن
After the usual courtesies. U پس از تعارفات معمول
to be in f. U معمول بودن
usual conditions U شرایط معمول
fashionably U مطابق معمول
usu U مخفف معمول
to set in U معمول شدن
ontos U تفنگ 601 میلی متری دو لولهای خودکششی
howtar U خمپاره انداز 701 میلی متری سنگین
oversleeps U بیش از حد معمول خوابیدن
it is our usual p to U معمول ما این است که
it is unusually large U ازاندازه معمول بزرگتراست
introduction U معمول سازی ابداع
such dresses are the vogue U اینجورلباسهامتداول معمول است
institution U رسم معمول عرف
gangling U بلند تراز حد معمول
introductions U معمول سازی ابداع
price current U صورت نرخهای معمول
intercolonial U معمول در میان مستعمرات
habitualness U معمول بودن معتادیت
overslept U بیش از حد معمول خوابیدن
oversleep U بیش از حد معمول خوابیدن
quite the thing U مطابق بارسم معمول
oversleeping U بیش از حد معمول خوابیدن
parliamentary train U قطار راه اهنی که میلی یک PENNY بیشتر از مسافرنمیگیرد
international practice U طریقه معمول به بین المللی
retrograde U دوران در خلاف جهت معمول
fair wear and tear U خسارت در حد معمولی فرسودگی در حد معمول
cupola practice U روش معمول کوره کوپل
semidouble U دارای گلبرگهای بیشتر از معمول
to roll one's eyes <idiom> U نشان دادن بی میلی [بی علاقگی] به انجام کاری [اصطلاح مجازی]
wide angle U دارای زاویه دید بیش از معمول
wide-angle U دارای زاویه دید بیش از معمول
shorter U تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
substandard U زیر معیار یا مقیاس معمول یا قانونی
executive course U زمین گلف کوتاهتر و اسانتراز معمول
executive length course U زمین گلف کوتاهتر و اسانتراز معمول
unorthodox U دارای عقیده ناصحیح یا غیر معمول
shortest U تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
short U تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
extra- U اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
extra U اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
extras U اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
wet year U سالی که میزان بارندگی از حد معمول سالیانه بیشتراست
dry year U سالی که میزان بارندگی در ان از حد معمول کمتر است
negative true logic U سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
fashionableness U توافق بارسم وایین معمول مطابقت باسبک روز
characteristic U مقدار نمای یک عدد اعشاری که از حد معمول بزرگتر است
characteristically U مقدار نمای یک عدد اعشاری که از حد معمول بزرگتر است
bow-pew U [نوعی نیمکت معمول در قرن هجدهم انگلیس و آمریکا]
gauging rod U میل سنجش) میلی است که مامور رسومات برای اندازه گرفتن عمق نوشاب
gondola U نوعی قایق که در کانالهای شهر ونیز ایتالیا معمول است
cylix U ابخوری پایه دار ودسته که درقدیم معمول بوده است
mancipation U یکجورایین انتقال یاواگذاری که درازادکردن بردگان وکودکان معمول بود
gondolas U نوعی قایق که در کانالهای شهر ونیز ایتالیا معمول است
PhotoCD U استاندارد ذخیره سازی نگاتیوها یا قط عات فتوگرافیک میلی متی به صورت دیجیتال روی ROM-CD
filament battery U باتری ا
chargers U باتری پر کن
charger U باتری پر کن
c battey U باتری سی
battery water U اب باتری
h.b. battery U باتری ا
heater battery U باتری ا
batteries U باتری
battery U باتری
battery copper U مس باتری
battery charging rectifier U باتری پر کن
b battery U باتری ب
h.t. battery U باتری ب
battery charger U باتری پر کن
storage cell U باتری
production run U اجرای یک برنامه اصلاح شده که بطور معمول اهدافش راباتمام می رساند
battery acid U اسید باتری
battery terminal U قطب باتری
battery jar U فرف باتری
battery receiver U رادیو باتری
battery polarization U قطبش باتری
battery plate U صفحه باتری
battery liquid U مایع باتری
plante cell U باتری پلانته
battery liquid U الکترولیت باتری
battery mounting U پایه باتری
battery oven U کوره باتری
battery voltage U ولتاژ باتری
automobile battery U باتری اتومبیل
sediments U درد باتری
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com